شیوا دیناروند، بازیگر و کارگردان تئاتر، فعالیت خود را از اواسط دهه 90 با بازیگری و بازی در نمایش «بازیچگان» آغاز کرد.
«فولاد هرگز زنگ نمیزند» اولین تجربه کارگردانی این هنرمند بود. نمایش «پارههایی از چند زندگی» بهعنوان دومین اثر دیناروند از روز گذشته، یکشنبه یکم آبان در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفته است. به همین بهانه با او گفتوگویی کردهایم که میخوانید:
از داستان و روایتی که نمایشنامه به آن میپردازد، برایمان بگویید.
«نمایش پارههایی از چند زندگی» داستان زندگی شش زن را به نمایش میگذارد. درواقع این اثر به روز آشنایی، خواستگاری و ازدواج این زنان با همسرانشان که هر یک از خلبانهای صاحبنام دوران دفاع مقدس هستند، میپردازد.
چه ویژگی باعث شد تا شما برای دومین کارگردانیتان به سراغ این نمایشنامه بروید؟
اولین دلیل پرداختن من به این اثر علاقه شخصی و تحقیقاتی بود که در حوزه دفاع مقدس داشتم. اصل کار تحقیقاتی من در مورد تأثیر زنان در دوران جنگ و نقشی است که آنها در این بازه زمانی پرآشوب برعهده داشتهاند؛ چراکه اعتقاد دارم زنان قربانیان اصلی جنگ به شمار میآیند.
و دومین دلیل آن از آنجا ناشی میشود که به نظر من کیانوش احمدی جزو نویسندگان خوب حوزه دفاع مقدس است. او در این اثر با پرداختن به زندگی همسران شهدای خلبان بخشی مغفولمانده از تاریخ جنگ را نگاشته است. سعی ما در نمایش «پارههایی از چند زندگی» اجتناب از هرگونه شعارزدگی و تکرار است.
پیام و هدف اصلی شما از پرداخت متفاوت به داستانی از دوران دفاع مقدس چیست؟
در دل جنگ اتفاقات مختلفی وجود دارد که هریک داستانی قابلتأمل برای روایت و به نمایش گذاشته شدن چه روی صحنه تئاتر و چه در قاب تصویر است. ما سعی کردیم تا در این اثر به مخاطب حس ایستادگی و استقامت را تداعی کنیم و به او بگوییم که در تمام سختیها و مشکلات زندگی میتوان راهحلی پیدا کرد یا با قسمتهای خوب آن کنار آمد. درواقع در کنار مشکلات این زنان به قسمتهای خوب داستان و روایتهایشان اشاره کردهایم.
پرداختن به آثاری با محتوای دفاع مقدس تا چه حد میتواند برای مخاطب جذاب باشد؟
به نظر من تولید اثر در حوزه دفاع مقدس بسیار تأثیرگذار است. جنگ بخشی از تاریخ فراموشنشدنی ماست. من بهعنوان یک خوزستانی باوجوداینکه در دهه هفتاد و پس از پایان جنگ به دنیا آمدهام، فکر میکنم باید برخی اتفاقات این دوره تاریخی را به تصویر بکشم. من سالهای سال در شهری بودم که با وجود بازسازیهای انجامشده هنوز آثار مخرب جنگ تحمیلی روی در و دیوارش و اثرات روحی آن در زندگی تکتک آدمهایش وجود دارد. بغض و انتظار دردناک زنان و مادران شهدایی که در ظاهر به زندگی معمولشان ادامه میدهند اما تا آخر عمر سوگوار عزیزانشان هستند. همه اینها برای پرداخت و ساخت یک اثر هنری ارزشمند است؛ اما پرداختی که متفاوت باشد نه اینکه ما صرفا جبهه را با فضای خاکی، تیر و تفنگ و آدمهایی با لهجه جنوبی روی صحنه ببریم. من سعی کردم در این نمایش لهجه را حذف کنم. جنگ مختص خوزستان نیست. در این نمایش شش زن از نقاط مختلف بوشهر، شیراز و دیگر شهرها حضور دارند و هیچکدام لهجه ندارند.
چقدر از نشانهها و اِلمانهای دفاع مقدس در اجرای صحنهای استفاده شده است؟ و اصلاً نیازی به استفاده از آن وجود داشته یا خیر؟
نیازی نیست که ما به مخاطب کلیشههای معمول را از لهجههای جنوبی یا چهرههای سیهچرده و عبای عربی نشان دهیم. در این اثر بدون لهجه کار کردیم تا به این موضوع که جنگ برای همه ایران بوده، بپردازیم.
پرداختن به داستانهای جنگ زمانی جذاب است که فارغ از شعارزدگی شکل بگیرد و مخاطب بداند که به دور از کلیشههای معمول اثری از زندگی شش زن در دوران معاصر خودش را مشاهده میکند. هدف ما در این اثر پرداختن به بُعد تقدس محوری از زندگی شهدا نبود بلکه سعی کردیم تا نشان دهیم زندگی آنها در عین معمولی و شبیه دیگران بودن، همچنان جذاب است. در اصل پرداختن به این موضوع زمانی که دور از کلیشه و جدید باشد، ارزشمند است.
طراحی نور، لباس و صحنه تا چه میزان برای انتقال پیام متن به شما کمک کرده است؟
من به صحنههای قدیمی و تکراری کاری ندارم و فکر میکنم کار باید جدید و بهروز باشد. داستان نمایش شاید از گذشته باشد اما به اعتقاد من، مخاطب باید چیزهای جدیدی در کار ببیند. صحنه، نور، لباس و دیگر ملزومات اجرا اگر خارج از کلیشههای معمول باشد، مخاطب را مجذوب تماشای کار خواهد کرد.
در این اثر هم از المانهای دفاع مقدس استفادهای نشده است. در بخش نورپردازی تنها از نورهای رنگی بهمنظور رؤیاپردازی و موسیقی حماسی زنده استفاده کردهایم. در اصل باید بگویم که من این رویکرد را که کف صحنه شن و خاک بریزم یا لباسهای فرم برای بازیگران انتخاب کنم، نمیپسندیدم.
البته در طراحی لباس به دوران زندگی شخصیتها توجه شده و با پارچههای جدید و رنگی به آن پرداختهایم. در طراحی گریم هم اصلاً صورتها سنگی یا خشک نیست. بازیگران صورتهایی با آرایشهای دهه شصت دارند و سعی کردم همه آنچه را در صحنه هست، برای نو و جدید بودن تصویر نهایی به خدمت دربیاورم.
آغاز اجرای شما برای حدود یک ماه پیش بوده است، این تعویق زمانی برای روی صحنه رفتن کار مشکلساز نبود؟
در حقیقت بعد از سه بار به تعویق افتادن اجرا از نظر روحی خیلی خسته شدیم و اگر این بار هم مجبور به کنسلی بودیم کل زحماتمان به هدر میرفت و گروه از هم میپاشید چراکه هر یک از بازیگران و عوامل برای کارهای دیگر برنامه داشتند و من هم بهعنوان کارگردان تابوتوان جمع کردن مجدد گروه را نداشتم. با وجود تمام همکاریهای سالن شرایط ناآرام این روزها اجازه اجرا نداد و ما در بلاتکلیفی کلی به سر میبردیم. سختترین روز کنسلی اجرا زمانی بود که نیم ساعت قبل از روی صحنه رفتن اتفاق افتاد و از نظر روحی و روانی ضربههای سنگینی به ما وارد کرد تا جایی که فکر میکردیم هرگز روی صحنه نخواهیم رفت. امیدوارم حال دل همه مردم خوب شود و شاهد روزهای خوب تئاتر باشیم.