تئاتر تعقل و تفکر تئاتری است بر مبنای تفکری دقیق که یک هنرمند آن را بر پایه جهانی شکل میدهد که در آن زیست کرده است.
این تئاتر خارج از عرف روزگار و ادعاهای دروغین اطرافاش اهدافی را دنبال میکند که ریشه در عمق تفکر و احساس هنرمند خالقاش دارد.
این نوع آثار ادعایی ندارند چون هدف اش نمایش دادن نیست، بلکه هدف اصلی اش رویارویی با خود در مقابل دیده گان تماشاگران معاصر است. رویارویی که در جستجوی همآوردی اندیشه و برخورد نگاهی است که می بایست در این دیدار شکل گیرد.
“تئاتر تفکر” تئاتری است با این الگو؛ به چالش کشیدن اجتماع امروزی و طرح پرسش از خود و تماشاگر در عمق ذهن اش، بدون توسل به شعار و شعارزدگی و یا نمایش مدل ها و تکرار روزمره. در واقع تئاتر تعقل تلاش میکند فارغ باشد از روز مرگی های کشنده و ادعاهای نمایشی تکراری.
هایدگر می گوید: روزمرگی گسست آرمان ها و حقیقت انسان را برای او به ارمغان می آورد. همین اینجاست که هنر روز مره با خود گسست عمیق جدای از ذهن مخاطب و قطع ارتباط نسل ها را آرام آرام شکل میدهد.
گسستی که منجر به عدم درک اجتماع و تماشاگر و عدم ارتباط درونی با آثار هنرمندان میشود. این گسست در طول یک دهه منجر به فراموشی شاخصهای آثار هنری هر دهه شده و در نتیجه خروجیها و موفقیتهای شاخص هنرمندان به سرعت به فراموشی سپرده میشود. همین جاست که ما خود را میان فراموششدگان و یا ندیده شدگان پیدا میکنیم و همه آن کاشتها و برداشتها که منجر به ساخته شدن جریانی موفق شده است در همان سطح جریان باقی میماند و فراموش میشود. چرا که آثار بی ارزش روزمره که بی خاصیتی اش در نتیجه عدم هدف مندی خلق آن است، با سرعت قارچ گونهاش مخاطب را گم راه کرده و در ذوق زدگی نمایشی که پشت آن هیچ چیزی نیست مبهوت، شهرت و زرق و برق میشود و در پایان بی هیچ توشه ایی با همان ذوق به خانه میرود و تمام.
برای همین است که تئاتر دهه ۷۰ خورشیدی و دهه ۸۰ ثمره های اصلی خود را آرام آرام گم میکند و در نتیجه آن بسیاری از موفقیت های آن دو دهه رها شده و در سطح یک جریان باقی می ماند. تئاتر در آن دهه ها تعقل خود را مدیون عمق سیاستهای فرهنگی و توجه ویژه مدیریت و جریان های تئاتری است مسیری که منجر به ظهور بسیاری از نمایشنامه نویسان، کارگردانها، بازیگران و گروه ها وکمپانیهای خوب تئاتر شد. اما حقیقت خیلی زود خود را در میان سیاستهای کوتاه مدت که منجر به عملکردهای روز مره شد گم کرد و جریان های مهم این دو دهه گم شد و ابتر باقی ماند.
حالا سوال های زیادی هنوز بی جواب باقی مانده است، سوالاتی که شاید در ابتدا ما به آن باید جواب دهیم و شاید هم مدیریت کلا تئاتر باید با یک برنامه هدفمندتر از جریان تئاتر تفکر حمایت کند تا مسیری متفاوتی شکل گیرد.
بررسی و نگاهی دیگر به تئاتر تفکر مند دهه ۷۰ خورشیدی و دهه ۸۰، یادآوری بزرگی است از اسم ها و جریانها و گروههایی که در روزمره گی این روزگار گم شدهاند. بزرگانی که در آن سالها بسیار درخشیدن و حالا سالهاست که در حاشیهای تنها عبور وگذر زمان را نظاره میکنند.
آدم هایی همچون مهندس پور، دانشور، رفیعی، چرمشیر، ثمینی، برهانی مرند، نادری، نریمانی، شاملو، پسیانی،تهرانی، دشتی، دشت آرایی، ثروتی، غنی زاده، کوهستانی، و بیشمار اسامی که میتوان نام برد.
تئاتر متفکر در پی این نیست که تماشاگر را به شیوه گریز آمیز تئاتر طبیعت گرایانه یا رمانتیک از حال و هوای خودش بیرون بیاورد.بلکه می خواهد او را عمیقا در خودش فرو ببرد. جهان زیباشناسانه را با عمق قصهایی که زندگی را معنا میکند به سادگی به تماشاگر ارایه کند و در جهانی فارغ از تکرار و بیهودگی تصویری ساده اما حقیقی از انسان معاصر ارایه کند.