در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | عبور از جهان خودی به جهان دیگری‎‎
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:15:38
نمایش دن کیشوت | عبور از جهان خودی به جهان دیگری‎‎ | عکس

نمایش جدید جواد مولانیا با عنوان دن کیشوت که در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است را می توان از چند زاویه بررسی کرد. ابتدا از دیدگاه فضا و ساختار کلی. این نمایش از سه نوع فضا استفاده کرده است: فضای اول، فضای آینه ای است که فضایی انعکاسی می نامیم. تکنیک و راهبردی که کارگردان استفاده کرده بدین گونه است که بازیگران که همان کنشگران و نقش آفرینان صحنه هستند در انتهای صحنه و روی نیمکتی که روبه روی بینندگان قرار دارد مستقرند. درواقع این عمل یا استراتژی باعث می شود که تماشاگران به نوعی در رابطه ای آینه ای (انعکاسی) با بازیگران صحنه قرار بگیرند، یعنی این عمل آینه ای سبب می گردد تا بیننده خودش را در صحنه ببیند. به عبارت دیگر انعکاس حضور بیننده در صحنه از طریق بازیگرانی که در انتهای صحنه در یک ردیف نشسته اند و تماشاگران را نظاره می کنند شکل می گیرد.

این عمل آینه ای ارتباط دیداری مستقیمی را ایجاد می کند که جای تماشاگر و بازیگر پیوسته در حال عوض شدن است و مخاطب خودش را در جای بازیگر و بازیگر خودش را در جای مخاطب قرار می دهد.

فضای دوم، فضاهای ساختاری عمودی، میانی و افقی  هستند: 

در فضا های عمودی، زمانی که بازیگران در صحنه به طور ایستاده در حال اجرا یا کنش هستند ما با نظام اسطوره ای، نظام حماسی، نظام کنشی از نوع چالشی یا رقابتی مواجه هستیم، درگیری ها، کشمکش ها و زورآزمایی ها یا حتی حرکات پهلوانی در این فضای عمودی شکل می گیرند؛ اما زمانی که فضای عمودی تغییر می کند، با فضای میانی یعنی فضایی که بازیگران و کنشگران در حالت نشسته قرار می گیرند، مواجه می شویم. این همان فضای دیالوگ، فضای گفت وگو، مذاکره و تعامل است که بیشتر این نوع فضای تعاملی، فضای بده و بستانی است که در آنجا چیزی در حال معاوضه یا در حال داد و ستد است.

و فضای سوم فضای افقی است. فضایی که هوشمندانه در کار استفاده شده و این فضا جایی است که کنشگران روی صحنه خوابیده اند یا دراز کشیده اند و به طور افقی روی صحنه قرار می گیرند. درواقع، چنین فضایی ما را به فضای آرمانی، فضای تخیل، فضای رویاپردازی و به دور از جهان واقع یا دور از جهان ارجاع سوق می دهد. تخیل و پرورش آن محصول چنین فضایی است. هرکدام از این فضاها معنای خاص خود را دارند ولی باهم رابطه تنگاتنگ دارند، یعنی اینکه هر کدام در جایگاه خود معنای خاص خود را دارند ولی همزمان در ارتباط با یکدیگر قرار دارند و یک رابطه تنگاتنگ بین آنها ایجاد می شود.

از نظر ساختار کلی نیز، حرکت در صحنه نمایش با موسیقی تلفیق می شود که یک فضای حماسه ای را ایجاد می کند. این فضای حماسه ای در واقع بیشتر زمانی شکل می گیرد که ما از فضاهای جانبی و پهلویی صحنه استفاده می کنیم و حرکت چرخشی به دور صحنه از طریق بازیگران و کنشگران ایجاد می شود.

پس بنابراین ما یک جریان گفتمانی را روی صحنه دنبال می کنیم که این جریان گفتمانی ما را از فضای حماسه ای پهلوانی یا شوالیه ای به فضای معمولی تر یا فضای جریان های در حال گذر عبور می دهد. در این بین موسیقی نقش بسیار درخشانی را ایفا می کند. نکته دیگری که در نمایشنامه قابل مشاهده است این است که ما از نظر موضوعی، مفهومی یا تماتیک می توانیم سه محتوا یا سه موضوع اصلی را مشاهده کنیم که در طول جریان نمایش تماشاگر را رفته رفته در خود غرق می کند.

موضوع اول همان موضوع خود نمایش است  که البته موضوع نمایش همراه با ساختار طنزآمیز باعث شده تا رابطه میان مرکز و پیرامون ایجاد شود. منظور از مرکز جایی است که از آنجا حرکت یا جریان فضای توپیک در ابتدای صحنه شکل می گیرد؛ منظور از فضای توپیک فضای استارت یا آغاز هست. رفته رفته ما از فضای توپیک به فضای پاراتوپیک حرکت می کنیم که فضای پاراتوپیک فضایی است که درواقع مهاجرت کنشگران، دو کنشگر اصلی (دن کیشوت و سانچو) به آنجا انجام شده و آنها از روستا و سرزمین شان دور شده و در فضای اقدام کنشی قرار گرفته اند.

درنهایت به فضای اتوپیک که فضایی آرمانی است، می رسیم. این فضای آرمانی خود در چندین مرحله شکل می گیرد. در این فضای آرمانی مشاهده می کنیم که چگونه شوالیه یا نظام شوالیه ای در فرآیندی کاملا شکل گرفته از الگوها یا از جریان های پهلوانی و آرمانی تحقق یافته است.

فضای تماتیک دوم، فضایی است که می توان آن را فضای بازگشت نامید. بازگشتن، یک تم یا موضوعی است که انسان مدرن بیش از گذشته با آن روبه رو است. پس می توان نتیجه گرفت که نمایش دن کیشوت و خوانش جواد مولانیا به عنوان کارگردان، یک خوانش مدرن است زیرا مساله انسان مدرن یعنی مهاجرت و بازگشتن را به چالش می کشد. در اینجا به بررسی کلی مهاجرت می پردازیم.

انسان مهاجر انسانی است که بنا به هر دلیلی مهاجرت می کند و در ماجرایی که کارگردان به ما عرضه می کند ما با مهاجرت خیال انگیز شوالیه هایی مواجه هستیم که ترک وطن می کنند تا یک ایده آل یا یک فضای آرمانی را برای خویش ایجاد کنند و در این فضای آرمانی و ایده آل، آنچه را که تجربه می کنند بسیار تلخ و غم انگیز است و انسان مهاجر با درد و رنجی جانکاه جهان دیگری را تجربه می کند. این مفهوم به نوبه خود مفهوم بسیار کلیدی مهاجرت است که بسیار واضح در این نمایش قابل مشاهده هست.

پس شوالیه دن کیشوت مهاجرت می کند و در این سفر با دیگری هایی روبه رو می شود؛ چه دیگری های زمانی چه دیگری های مکانی و چه دیگری های انسانی و در این چالش تجربه های تلخ و اندوه ناکی را پشت سر می گذارد. پس در نهایت ما با موضوع بعدی که موضوع بازگشت است که بهتر است آن را رجعت بنامیم، مواجه می شویم.

بازگشت یا رجعت این بار هم با خودش این اندوخته را دارد که انسان بازگشته به سرای خود اکنون تجربه هایی دارد که این تجربه ها دارای ارزش های کلیدی و اساسی از حضور در جهان هستی اند که می تواند آن را به دیگران عرضه کند. به این ترتیب نمایش ما را وارد نظام انتقال تجربه به دیگری می کند. 

بنابراین موضوع آخر موضوع انتقال ارزش هاست؛ یا انتقال نظام ارزشی است که سوار بر یک فضای شوالیه ای است که متعلق به گفتمان کلاسیک و رمان کلاسیک می باشد. اما کارگردان به درستی توانسته این فضای کلاسیک را به موضوع هایی که انسان مدرن با آنها در چالش است ارتباط دهد.

 در نتیجه باید پرسید که آیا ساختار با مفهوم و موضوع در ارتباط قرار می گیرد؟ پاسخ این است که ارتباط خوبی بین فضای ساختاری یعنی استفاده از روابط بین مرکز و خطوط کناری یا جانبی صحنه، خط پشت یا خط انتهایی صحنه و همین طور جابه جایی فضای مرکزی در چند مرحله صورت گرفته است. این شیوه اجرایی توانسته عبور از جهان خودی به جهان دیگری، عبور از جهان آشنا به جهان غیر آشنا و کسب تجربه های جدید در جهان غیرآشنا را به تماشاگر منتقل کند.

حمیدرضا شعیری | مدرس دانشگاه تربیت مدرس و نشانه معنا شناس  

روزنامه اعتماد | شماره ۵۱۲۴ | شنبه ۲۵ دی‌ماه ۱۴۰۰

درباره نمایش دن کیشوت
۱۴ بهمن ۱۴۰۰