در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | احمدرضا احمدی دهه‌هاست که پیوسته و بی‌وقفه شعر می‌سراید
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:43:47
نمایش فرودگاه، پرواز شماره ۷۰۷ | احمدرضا احمدی دهه‌هاست که پیوسته و بی‌وقفه شعر می‌سراید | عکس

« فرودگاه» احمدرضا احمدی

احمدرضا احمدی دهه‌هاست که پیوسته و بی‌وقفه شعر می‌سراید و به موازاتش قصه‌‌هایی شعرگونه برای کودکان و رمان و این چندسال اخیر نمایشنامه می‌نویسد. شعر احمدی حدیث نفس با محوریت همیشه عشق و حرمان است و مرگ پرسه‌گرد پنهان و پیدای همیشگی فضاهای ذهنی‌اش. شعر او سرشار از نشانه و خاطرات ملموس و آشناست، اما سوی همسنگ و پایاپای و گاه سنگین‌تر شعرش پر از رؤیاها، تصویرهای سوررئال، کابوس‌ها و اضطراب‌هاست. او عاشق سینما و موسیقی است و شعرش سراسر تصویری است. موسیقی نه در ضرباهنگ و وزن کلمات ،بلکه در ژرفای جان شاعر در کار است، شعرش را به عمق می‌برد و نام‌ها و نشانه‌هاست که بازتاب بیرونی می‌یابد. تصویرهایش قابل حس‌اند اما نه قابل لمس و این یعنی سرشت اصلی احمدرضا احمدی. سوررئالیسم ذهنی او بازتاب جان اوست و نه اکتسابی و تجربی. هم از این‌روست که شعر پارادوکسیکال ساده و دشوار او به‌راحتی تن به تأویل و کالبدشکافی نمی‌دهد. خوانش شعرهایش یک راه و بهانه است تا بدل به حس‌اش شوی و در سیالیتی از تصویرهایش، حدیث نفس‌اش را حس کنی و تجسم بخشی و آنچه این همه را امکان پذیرتر می‌سازد طنز بی‌مانند و ظریف اوست در هم تنیده در امیدها، حرمان‌ها، عشق‌ها و آرزوها و اضطراب‌هایش. قصه‌ها، رمان‌ها و نمایشنامه‌‌هایش نیز چنین‌اند، برآمده از ذات شعرهایش‌ و ادامه آن‌ها.

نمایشنامه «فرودگاه، پرواز 707» احمدرضا احمدی که اینک بر صحنه است، به نوعی مهم‌ترین نمایش اوست. ریشه اصلی قصه، واقعیتی‌است که در برشی دور از دوران جوانی نویسنده گذشته است و اکنون در قالب نمایشنامه‌ای کافکایی، برخوردار از سیر در خاطرات و لحظات فراواقعی و سرشار از اضطراب و وجد شعر، نوشته شده و به صحنه آمده است.

در اصل متن، اشخاص نمایش سیزده نفرند. برای اجرا، کارگردان (کورش سلیمانی) در ویرایشی دقیق و کاملاً حرفه‌ای، ‌سه زن آبی‌پوش را به یک زن و سه نقاش را به یک نقاش تقلیل داده است که ای کاش این پیرایش در متن اصلی نیز هم از آغاز رخ می‌داد. پاره‌هایی از متن نیز به لحاظ تنظیم زمان اجرا برش خورده و ویراسته شده‌ا ست که کاملاً فرعی‌اند و لطمه‌ای به روح و موضوعیت اثر وارد نشده است.

آرایش صحنه همه در یک سطح از اتاق شاعر شروع شده تا بیمارستان، نمایشگاه نقاشی، گورستان، ایستگاه راه‌آهن و فرودگاه، به دنبال هم با چند ردیف صندلی صورت گرفته و در نهایت سادگی القا کننده سفری محترم است، در چهارده صحنه. کاراکترهای اصلی نمایش به لحاظ دشواری و ژرفای گفتارها، شاعر است و زن پریشان دیگر اشخاص مکمل داستان‌اند و از نظر موضوعیت حکایت مرد بیمار و زن آبی‌پوش جایگاه بعدی را دارند. تودرتویی سرشار از وهم و خیال و واقعیت رؤیا چنان در هم تنیده است که می‌توان چنین استنباط کرد  شخصیت‌‌های مرد بیمار و زن آبی‌پوش در واقع بازتاب‌های دو کاراکترند: «شاعر و زن پریشان».

گفتارهای نمایش سرشارند از شعر و اضطراب و سرگشتگی و عشق و جای‌جای، طنز ناب و تلخ و غیر قابل شرحی که جوهره کارهای نویسنده است: «برای فرار حداقل باید پنجاه ملافه را به هم گره بزنید. تازه اگر ملافه‌ها استریل باشند پنجاه عدد اگر استریل نباشند به 60 ملافه احتیاج است.» آمد و شد بازیگران در اجرا و نورپردازی صحنه به خوبی فضای نمایش را القا می‌کند. بازیگران نقش شاعر (رضا بهبودی) و زن پریشان (فریبا کامران) دو شاهبان حرکت و پرواز نمایش‌اند در اجرا. تأثر درونی و عمیق بازیگر زن پریشان در بیان شاه جمله نمایش در صحنه دوازدهم تماشاگر را عمیقاً ‌متأثر و بر صندلی میخکوب می‌کند. «من هر روز با تردید به خود می‌گویم: شاید عاشقان و شاعران بتوانند این جهان را نجات دهند، همان‌هایی که هنوز عشق را ستایش می‌کنند.»

بازیگران دیگر نقش‌ها به تناسب از عهده اجرا بر آمده‌اند، اگر چه به گمان این قلم، حرکت‌های «طوفان گلبانگ» بر صحنه گاه زائد و اغراق‌آمیز است که در سطح می‌گذرد، حال آنکه پاره‌های طنز‌آمیز مربوط به گفتارهای او چنان نیرومند و خنده‌آورند که خود غالب‌اند بر القای ظاهری آنها در اجرا. شاید انتخاب زن آبی پوش (به رغم بازی قابل قبولش) به لحاظ تجربه و فیزیک ظاهری می‌توانست در حد و اندازه و متناسب با زن پریشان صورت بگیرد، همچنان که مرد بیمار و شاعر. صدای رادیو (کارگردان) جا داشت خشک‌تر، بی‌روح‌تر و تحکم‌آمیزتر باشد. مهم‌تر از هر چیز آن که هر چه به پایان نمایش نزدیک می‌شویم، اضطراب افزون می‌شود و در فرودگاه به اوج می‌رسد. جا داشت التهاب درونی شاعر و زن آبی‌پوش با صدای بلندگو افزوده می‌شد و با راهی‌شدن زن آبی‌پوش به‌سوی فنا ، ظاهری هشدار دهنده‌تر بر صحنه می‌یافت؛ چتری که از زن آبی‌پوش برمیز مقابل شاعر باقی می‌ماند حرکت درست و زیبایی در اجراست.

«فرودگاه، پرواز 707» نخستین اثر نمایشی است از احمدرضا احمدی که نخستین‌بار است به اجرا در می‌آید. ارتباط با ذات آثار احمدی دشوار است و کارگردان کورش سلیمانی از عهده این کار و طراحی اثر برای اجرا به‌خوبی بر آمده است. بازیگران نمایش برای تجسم بخشیدن به این اثر نمایشی تمام سعی خود را کرده‌اند و اجرایی وزین و ماندگار عرضه کرده‌اند. شگرد کارگردان در اجرای آخرین صحنه، درخشان است؛ جایی که مونولوگ پایان بخش نمایشنامه با صدای خسته و عمیق احمدرضا احمدی ضبط و پخش شده است. به تماشا نشستن این نمایش دشوار غنیمت است و فالی نیک برای اجرای کارهای دیگری از شاعر یگانه روزگار ما. احمدرضا احمدی می‌نویسد که زنده بماند. مجموعه هنرمندان نمایش فرودگاه او، با این اجرا به او شادمانی و امید زندگی افزون‌تر بخشیده‌اند. این ستایش آمیزترین حرکت و نقش آنها بر صحنه است!

۱۱ دی ۱۴۰۰