در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | مرگ هراسی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:39:57
نمایش فراکتال | مرگ هراسی | عکس

نمایش فراکتال برداشتی از نمایشنامه شاه می میرد اوژن یونسکو نویسده فرانسوی- رومانیایی است که مهدی سقا بر آن است که آن ساختار را از هم بپاشاند و با نگرۀ نوبنیاد بیان و شیوۀ خود را در معرض دیدگان تماشاگرانش قرار دهد و بر آن هست این نواندیشی را در پیدایش متن و اجرای تازه با شیوه فراکتال در هندسه و ریاضیات همراستا گرداند و بشود این الگو را با سازوکاری برای بروز یک نظرگاه متفاوت در نهایت به داوری درآورد.

یونسکو یکی از مهم‌ترین نمایشنامه‌نویسان تئاتر نو است که توانسته به خوبی این نوع تئاتر را روی صحنه ببرد. نمایشنامه «شاه می‌میرد» یکی از معروف‌ترین نمایشنامه‌های یونسکو است که به دفعات روی صحنه رفته و برخلاف دیگر نمایشنامه‌های او معرف نوعی کلاسیسیسم است، علیرغم اینکه از ویژگی‌های خاص نمایشنامه‌نویسی یونسکو که همواره مفهومی سمبلیک در بردارد نیز بهره‌مند است. در آن دوران کلاسیسیسم به عنوان راهی برای مبارزه علیه تئاتر متعهد که طی سال‌های ۶۰ رواج یافته بود محسوب می‌شد و یونسکو که تمایل زیادی برای مقابله با این نوع تئاتر داشت به سمت نگارشی روی آورد که بیانگر احساسات درونی اش باشد. از این روی نمایشنامه شاه می‌میرد نقطه عطفی در آثار این نویسنده بزرگ محسوب می‌شود.

اما در این روزگار و در تهران که بعد مسافت و زمان در این بازنگری و به عبارت بهتر دراماتورژی دخالت می کند؛ می تواند نگاه ما را معطوف به کشف دگرگونه ای از این وضعیت گرداند که فصل مشترک هر دو، در فراکتال و شاه می میرد، همانا رودررویی با مرگ است. مرگی که برای بسیاری دهشت زاست و می تواند با انکار و هراس همراه باشد اما در غایت خود پذیرشی بی چون و چرا بر همگان تحمیل می سازد. به عبارت بهتر شتری است که در هر خانه ای ی نشیند. بنابراین هدف هم همین است که ما در یک نمایش که همه مرده اند به ناگهان شاهد خیزش دوبارۀ آنان باشیم که در روزی دیگر به دنبال دعوت از برانژه تنها بازمانده انسانی به جهان مردگان باشند. دعوتی که به راحتی پذیرفته نخواهد شد و باید که هول و هراسی و انکاری را به دنبال داشته باشد وگرنه نمایشی در میان نخواهد بود و اگر باشد کاملا علی السویه خواهد شد و دیگر پروبالی به ماجراها نخواهد داد.  

 شاه می میرد

موضوع اصلی نمایشنامه پادشاه می میرد، مرگ انسان (مرگ بشریت) است. مرگ تنها مقوله ای است که از آن راه فراری نیست. و در این نمایشنامه مرگ به سراغ پادشاهی می آِید. پادشاه شخصی است که نماینده قدرت روی زمین است. فردی است که همه چیز دارد و نگاه همه به اوست، حتی در زمان مرگش. مرگ و سقوط این فرد به طور کلی تاثیرگذار است. مردن پادشاه، مردن یک قلمرو پادشاهی است و این شاه نیست که فقط می میرد، تمام حاکمیت و قدرت اوست که از بین می رود. تم اصلی نمایشنامه هم حول محور مرگ است که می چرخد، مرگ در خانه ی پادشاه را زده است و پادشاه می خواهد با قدرتش آن را هم تسخیر کند ولی نمی تواند و به اجبار دعوت مرگ را قبول می کند.

پادشاهی قدرتمند و پرنفوذ به نام “برانژه” ، توسط همسر اولش “مارگریت”،‌ متوجه می شود که ساعاتی بیشتر به زنده ماندنش نمانده است. پادشاه حرف مارگریت و تمام کسانی را که به نحوی مرگ او را هشدار می دهند باور نمی کند و تا پایان نمایش سعی می کند با مرگ دست و پنجه نرم کند و بر آن غلبه کند و توانایی ها و نفوذش را به همگان نشان دهد ولی کم کم قدرتش رو به افول است و متوجه می شود که دیگر نمی تواند کارهای ساده را هم انجام بدهد و دستوراتش برای اطرافیانش مهم نیست و کسی به او اهمیت نمی دهد. تلاش های همسر دومش ماری هم که سعی دارد با نیروی عشق او را محسور سازد و واقعیت را بر او انکار کند بی فایده است. شاه قدرتش را از دست می دهد و تمام داشته ها و خواسته هایش فرو می ریزد و تلاشش برای زنده ماندن بی نتیجه می ماند و مرگش فرا می رسد و به مرگ پاسخ مثبت می دهد.

برداشت از یونسکو

مهدی سقا نیز باز به دنبال بیان همین موضوع مرگ است اما نگرۀ او با تفاوت عمده ای ما را دچار چالش تازه تری می کند. اگر در نمایشنامه شاه می میرد، همه زنده اند و حالا مرگ باید بر شاه یا برانژه وارد شود، در فراکتال همه مرده اند و فقط برانژه است که زنده مانده و حالا مردگان به دنبال دعوت از تنها بازماندۀ بشری هستند که او را به درگاه متافیزیکال خود ببرند که در آنجا نیز آنها به دنبال ساخت و بازآفرینی یک قصر نیمه ویران هستند که انگار تا ابدیت خویش ویرانه باقی می ماند و اینها در جا می زنند. این همان بیهودگی حاکم بر روابطی است که از جهان مادی به جهان ضد مادی منتقل شده و هنوز هم بشر هیچ راه گریزی از آن ندارد و باز هم همین خواب و بیداری به گونه ای در نمایه تداوم حیات در شرایط متافیزیکال ادامه یافته است. شاید این خود بازنمایی به هم پیوسته بار سنگین گناهان است که هرگز انسان را دچار بخشش و بیرون رفت از این حس و حال عذاب و آور نخواهد کرد. به هر تقدیر اینها انسانهایی هستند که دچار بار سنگینی هستند که دایرۀ عذاب شان را به آن جهان لبریز از معنا کشانده است و عمده ترین دلیل مرگ هراسی نیز مواجهه با این بار سنگین است وگرنه انسان سبکبار که نباید هراسی از این دنیا و آن دنیا داشته باشد.

مهدی سقا هم تمایزی بین دو دنیا باید قایل شود اما این دو دنیا بسیار در هم تنیده اند و جهان زنده و مرده یکی شده اند. البته نگارنده دو بار این اجرا را دیده که در اجرای اول مردگان تقریبا زیر خاک و شنی مخفی تر بودند که در اجرای دوم این حالت را گرفته و آنها بیرون از خاک خوابیده بودند و به نظر همان برآمدن از خاک گویای تصویری رستاخیزی تر است و حالا چندان تمایزی با خواب و مرگ نمی بینیم و باید این تمایز به شکل بارزتری توجیه گر دو دنیای متفاوت باشد که الان از آن چشم پوشی شده است.

معنای فراکتال

فراکتال (Fractal) یا بَرخال یا فرکتال شاخه جدیدی از ریاضیات و هنر است. اغلب مردم فراکتال‌ها را فقط به عنوان تصاویر زیبایی می‌شناسند که برای پس‌زمینه صفحه نمایش رایانه یا کارت پستال به کار می‌برند. اما فراکتال‌ها واقعاً چه هستند؟

اغلب سیستم‌های فیزیکی در طبیعت و بسیاری از مصنوعات بشر اَشکال هندسی منظمی مطابق هندسه استاندارد اقلیدسی ندارند. هندسه فراکتالی روش‌های تقریباً نامحدودی برای توصیف، سنجش و پیش‌بینی این پدیده‌های طبیعی ارائه می‌کند. اما آیا می‌توان با استفاده از معادلات ریاضی کل جهان را تعریف کرد؟

فراکتال ساختاری هندسی است که با بزرگ کردن هر بخش از این ساختار به نسبت معین، همان ساختار نخستین به دست آید. به گفتاری دیگر فراکتال ساختاری است که هر بخش از آن با کل‌اش همانند است.

دو مورد از مهم‌ترین خصوصیات فراکتال‌ها، خودتشابهی (Self-similarity) و بُعد غیرصحیح (Non-integer Dimension) آن‌ها است.

اما خودتشابهی چیست؟ اگر به برگ سرخس دقت کنید، متوجه می‌شوید که شکل هر برگ کوچک (بخشی از برگ بزرگ‌تر) شبیه کل برگ سرخس است و می‌توان گفت که برگ سرخس شبیه خود سرخس است. همین مورد برای فراکتال‌ها نیز وجود دارد: می‌توانید آن‌ها را بارها و بارها بزرگ‌نمایی کنید و بعد از هر مرحله، همان شکل را ببینید.

به نظر می رسد سقا به درستی می خواهد در القاگری آنچه باید در صحنه تئاتر فراکتال القاگری کند، از نشانگان مقتدر می خواهد بهره مند شود و البته این همچنان ذهنیت یک کارگردان و نویسنده خلاق است که نگرۀ بسامانش را در معرض آزمون و خطای دقیق و ظریفی قرار داده است و البته که در برخی از جاها موفق می نماید و در برخی از جاها هنوز دچار تردید، نابسامانی و اشکالات وارد هست؛ یعنی پی جویی های او در عمل هنوز به مرحلۀ پختگی و ابراز آنچه که باید ما را متاثر سازد نرسیده است.

برداشت فراکتالی

میزانسن اصطلاحی است فرانسوی، در اصل متعلق به تئاتر و به معنای چیدن صحنه، صحنه‌آرایی و به صحنه آوردن یک کنش. میزانسن در سینما و تئاتر این اصطلاح به روش مرتب‌کردن صحنه توسط کارگردان اطلاق می‌شود.

به لحاظ تاریخی دراماتورژی اجرا و میزانسن همگام با یکدیگر توسعه یافتند و در نتیجه به اجزایی جدایی‌ناپذیر بدل‌گ شدند. شاید در نتیجه‌ی انفجار قانون کلی نمایشی (دراماتورژی) که می‌گوید امروزه هیچ دراماتورژی توصیفی (یا پوئیتک اجرایی) وجود ندارد تا بتواند در هر نمونه‌ای از نمایش، رقص یا اجرا به کار گرفته شود، تئاتر معاصر به شدت به دراماتورژی وابسته‌شده و یا در ارتباط با آن هدفمند شده است.

روشن است که گاه فرایند تولید اثر نیازمند طراحی دراماتورژی مختص آن است. سقا هم به دنبال این هست که در تبدیل این جهانی به آن جهانی وجوه گستره تری را نمایان سازد که انگار سازوکار جهان همچنان باقی است؛ چنانچه صحنه گویای چنین مطلبی است که قصری نیمه ویران کماکان باید آباد شود که هرگز نمی شود. این همان هندسه گسترانیده شده به جهان دیگر است که به دنبال اش میزانسن ها واقع گرایانه را پس می زند تا با قابلیت های متافیزیکال بتواند ما را دچار شگفتی بیشتر هم بکند. البته در جاهایی همچنان معلق است و نمی داند دقیقا چه باید بکند اما هر جا که درست تر اندیشیده است، این شگفتی را با خود به درازای صحنه اش آورده است. همانند صحنه میکسر سیمان که برای دگرگونی یا درمان یا مسکن اولیه برای برانژه که باید او را با تسکین بیشتری آماده برای برون رفت از دنیا گرداند؛ ما را متاثر از دیدنش می کند. همچنین، صحنۀ مردی که می خواهد به تماشاگران حمله ور شود اما یورش به نفع زنی است که او را از این کار بازداشته است. اما زن هم در میکروفنی که مرد کارگردان در اختیارش می گذارد، نفس نفس می زند و بعد در خاموشی هر چه تمام تر بی صدا فریاد می کشد!... اینها گویا دردهای به زبان نیامده خواهد بود و شاید هم شرحی بر این درد درون نیست!!

سقا میزانسن اش ضد واقعیت جاری و ملوس است اما گاهی این رفت و آمدها بیش از حد به درزا می کشد و معلوم نیست چرا این همه سرگردانی در بیهودگی های میزانسن وقت را تلف می کند و این همان لحظات زائدی است که بهتر است کوتاه شود و جلوه های عینی تری را در مواجهه جهان مردگان با برانژه به تصویر درآورد.  

آرتو

آنتون آرتو نظریه پرداز، کارگردان و بازیگر فرانسوی قرن بیستم به دنبال بیان نکته نظراتی است که گویا مهدی سقا هم در زبان اجرایی اش به دنبال آن برآمده است.

آرتو به یک معنا مخالف آشتی‌ناپذیر «بازنمایی» است. این به نگاه هستی‌شناسانه او برمی‌گردد. به نظر آرتو اساسا تئاتر را برای آن نساخته‌اند تا واقعیت‌ها، انسان‌ها و آنچه در زندگی‌اش اتفاق می‌افتد، توصیف و یا بازنمایی کند. در این صورت تئاتر تکرار نمایشی به نام واقعیت زندگی نام می‌گیرد اما برای چنین تکرار و یا بازنمایی نیاز به نوعی تفکیک و جدایی میان ذهن و تن است.

در صورتی که مسئله آرتو در وهله اول تماما آن است که چگونه تن ذهن است و چگونه ذهن تن است. علاوه‌برآن برای شاعری که هنوز زاده نشده و هنوز به جهان نیامده، جدایی تن از ذهن نه‌تنها سخت بلکه امکان‌ناپذیر است:« هنوز زاده نشده‌ایم/ هنوز به جهان نیامده‌ایم». در اینجا آرتو هر ثنویتی را انکار می‌کند. او پیرو یکپارچگی و وحدت‌گرایی جهان است. به بیانی دیگر فلسفه برسازنده و یا متافیزیک ایده‌های آرتو، ماتریالیستی یکپارچه است که خود را در محسوسات و پدیده‌های روزمره نمایان می‌سازد.

از این نظر اصالت وحدت در وهله اول نگاه او به تئاتر را شکل می‌دهد و بنابراین به آنچه به تئاتر مربوط می‌شود. آرتو بنا را بر اولویت حرکات و اشارات دست و سر و به‌طورکلی ژست و نه گفتار در تئاتر قرار می‌دهد. آرتو نیز همچون نیچه بر این باور بود که تنها یک جهان- جهانی یکپارچه- وجود دارد که نمودهای آن همواره متناقض، غیرقابل درک و بیهوده است که تنها یک‌بار تکرار می‌شود.

اما سقا هنوز به درشتی این قاعده پی برده است و از ریزه کاری هایش غافل مانده است که باید این قاعده مندی را چون آیینی دلبرانه در پی گرفت که بشود چند و چون حضور تماشاگران را همین طوری و باری به هر جهت پیش نبرد. باید که حس و حالتی در این فضاسازی ها باشد، نگارنده از مرگ هراسی می گوید و در این قیاس چه بهتر از این که تئاتر شقاوت آرتو را با نوعی تئاتر وحشت درآمیخت که آنچه مد نظر سقا هست ما را بیشتر با تکانه ای قابل لمس تر همراه کند. الان این وحشت اکنون از اجرای فراکتال منها شده و ما فقط سرگردانی چند روح را می بینیم که می خواهند کابوس برانژه باشند که خیلی کم هستند چون دهشتی از این مواجهه دیده نمی شود. دستکم برای آن جمعی که باید نقطۀ مقابل برانژه قرار بگیرند. در ابتدا ژانر وحشت در عالم هنر، خیلی تحت تأثیر هنر اکسپرسیونیسم قرار داشت، در این ژانر از عامل‌های ترس، نفرت و وحشت استفاده شده‌است. در این‌گونه هنری از صحنه‌های خوفناک، ترسناک و فراطبیعی استفاده شده و معمولاً با ژانرهای فانتزی و علمی-تخیلی تداخل دارند. این ژانر شباهت نزدیکی نیز با ژانر دلهره‌آور دارد. در اثر ترسناک با استفاده از ترس از ناشناخته‌ها و کابوس‌ها ترس به بیننده القا می‌شود. استفاده از نورهای پر کنتراست، فضاهای مرموز و مه‌آلود و همچنین نورپردازی با مایه‌های تیره از ویژگی‌های دیگر این گونه ‌است.

شاید این همان غفلت بزرگی است که هنوز فراکتال را به فراکتالی درگیر کننده تبدیل نکرده و یا اینکه با هول و هراسی که از مردگان به برانژه القا بشود، ما نیز در این راه و مسیر به ناچار خود را به عنوان تنهاترین انسان زنده برای گذر از این دنیا به دنیای دیگر دچار ترس و هراسی سهمگین احساس می کردیم. حسی که ما را در درازای اجرا به کمال بازاندیشی دیده ها و شنیده ها سوق می داد.


پیامد

به هر تقدیر دیدن فراکتال ما را با حس و حالتی تازه روبرو می کند و این همان راهی است که باید بارها و بارها در تئاتر ما تجربه شود و این همان تجربه ای است که امکان تعالی در تئاتر را ممکن خواهد ساخت. فراکتال نمایشی است که باید با بیداری در برابر مفهوم مرگ، ما را دچار مرگ هراسی کند یا در این مرگ هراسی ذاتی ما را به بیداری ممکن بخواند که بشود در گذر از این دنیاهای نامعلوم با نرمش خاطری به تداوم حیات رسید و این همان نکتۀ بارزی است که در شادزی زیستن خیام قابل ملاحظه است و یونسکو هم از این مفاهیم قابل درک خود را نسبت به حس مرگ واکسینه کرده و نوشتن شاه می میرد در دوران بیماری و لمس مرگ به تعبیری بیانگر چنین گذر قابل اعتنایی است.

هر چند که رنگ و بوی زیباسـت مرا

چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

معـلوم نـشد که در طربخانه خاک

نـقاش ازل بـهر چه آراسـت مرا

 
منابع:

اردکانی، پریسا، شاه می‌میرد، کلاسیک‌ترین نمایشنامه تئاتر نو، سایت دو فصلنامه نقد زبان و ادبیات خارجی دانشگاه شهید بهشتی، دوره ۶، شماره ۱.

اسمعیل زادگان،:یاسمن، تحلیل نمایشنامه پادشاه می میرد اثر اوژن یونسکو، نت نوشت، ۲۶ اسفند ۱۳۹۶.

آنتونن آرتو، پدیده ای در جهان نمایش، روزنامه شرق، ۱۶ مهر ۱۳۹۶.

ترَنجینی، کاتالین،  رابطه‌ی دراماتورژی و میزانسن در فرایند تولید، برگردان، یاسمن طالبی، مجله نمایش، شماره‌ی ۲۳۲، اسفند ۹۷.

حمیدی، سید سراج، فراکتال چیست؟ — به زبان ساده، مجله فرادرس، ۲۰ مرداد ۱۳۹۸.

شهریوری، نادر، هذیان های قساوت، روزنامه شرق، چهار‌شنبه ۲۲‌شهریور ۱۳۹۶، شماره ۲۹۶۱.

ویکی پدیا، واژگان فراکتال و ژانر وحشت.

منبع: ایران تیاتر

درباره نمایش فراکتال
۱۰ آذر ۱۳۹۸