در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | ناصر حبیبیان: خالقان زوال تئاتر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:01:49
نمایش هزار شلاق | ناصر حبیبیان: خالقان زوال تئاتر  | عکس
ناصر حبیبیان: خالقان زوال تئاتر
به بهانۀ اجرای نمایش هزار شلاق در تماشاخانۀ سنگلج!‏


ناصر حبیبیان، نویسنده نمایشنامه «هزار شلاق»، که این روزها در تالار سنگلج روی صحنه است، یادداشتی را در اختیار سایت ایران تئاتر قرار داده که در ادامه می‌خوانید.

زیست ما، به هیچ وجه قابل تئاتر شدن نیست و نشان دادن هر شکل رئالیستی از وضع موجود، جعل تئاتر است نه تئاتر،نخستین دلیلش ‏اینست که وضع موجود، واقعیت ندارد. نسبت من در "هزار شلاق" با تاریخ، آن چیزهایی است که هرگز قادر به گفتنشان نبوده‌ام. چالش ‏ما با تاریخ، از زخمهای مربوط به تضادهای ما با تاریخ نشأت می‌گیرد.در "هزار شلاق" با تمام توان سعی کرده‌ام تاریخِ موزه‌ای و ‏برخورد توریستی-سیاحتی با تاریخ را از اعتبار ساقط کنم چراکه کلیشۀ ناسیونالیسم آبگوشتی، از دل چنین مواجهه‌ای با تاریخ،زاده ‏می‌شود!‏
در دورانی از تاریخ ایران زندگی می‌کنیم که فکر می‌کنم چنگ انداختن به هنری که تنها حرف دل مردم را بزند سخت بیخود است. ‏بیشتر راننده‌تاکسی‌های تهران و بغل‌دستیهای کنارمان در اتوبوس چنان حرفهایی از عمق وجودشان می‌زنند که نمی‌توان هیچ تصور کرد ‏دلپذیرتر از آن، بر صحنۀ هیچ تئاتری، نشان داده شود. در عین حال، گفتن حرف دل مردم به خود مردم هم کاری بیهوده است! چون تئاتر ‏تبدیل به گریه‌کن‌های کرایه‌ای می‌شود که در عوض گرفتن پول بلیت از مردم، با آمیزشی هنرمندانه و فریبکارانه برایشان زاری می‌کند. ‏این زاری‌ها، جعلی و به دردنخور است! همانند اُدکُلنهای غیراصل کنار خیابان که در بسته‌بندی‌های شیک اما بی کیفیت به فروش می‌رسد. ‏این جعل چنان است که حتی بسیاری از فروشندگان فریبکارِ بازاری، با پوشیدن لباس کردی و دادن یک ته لهجه به حنجره‌شان سعی ‏می‌کنند تا به مشتری القاء کنند جنس آنها اصل است و از مرز کردستان وارد شده. در این راه، حتی ماهیت خودشان را هم جعل می‌کنند. همچون برخی تئاترهایی که ‏مثلا در بسته‌بندی تالار وحدت و با جین و جین‌وِست ارائه می‌شود اما کاملا نابکار و بُنجُل از کار درمی‌آید! پُزِ روشنفکری می‌دهد اما جز ‏جعل روشنفکری نیست! مبتذل کردن فلسفه است و از فلسفه عاری! کپی بی کیفیتی از اصل است.در اینجا متاسفانه ناگزیرم واژۀ هنرمند را ‏معادل فریبکار استفاده کنم چون عملکرد او، پیش از این، واژۀ روشنفکر را تبدیل به یک ناسزا کرده بود.‏
تئاتر این روزهای ما، غیر از آن وجه مبتذل کافه‌ای و محفلی و فوتبالی، در بهترین شکلش، مثل یک پازل سرگرمی عمل می‌کند. تماشاگر، ‏دانسته‌های پیشین خودش را در جدولِ کلمات متقاطعِ نمایش جاگذاری می‌کند.ما به بی ارتباطی و مثلا بحران تنهایی انسان مدرن، بیشتر، ‏از طریق ترجمه واقفیم تا زیست حقیقی! وقتی تئاتری در این باره می‌بینیم، بلافاصله ترجمه‌هایی که خوانده‌ایم یا شنیده‌ایم را مجسم ‏می‌کنیم و آن را با این مطابقت می‌دهیم.در نیمۀ دوم قرن بیستم، امثال ساموئل بکت و اوژن یونسکو واضع نوعی تئاتر بودند که با فضای ‏زمانه و مکان نسبتی دقیق داشت اما این فضا-مکان از طریق ترجمه وارد ایران شد. بلافاصله هم سخن گفتن دربارۀ آن و تقلید از آن، ‏تبدیل به یک فخر و پُز شد. شاید به دلیل اینکه ریشه‌های نمایش ایرانی را در تقلید و روحوضی می‌جستیم تا مثلا ایدۀ ساموئل بکت. ‏نسبت انسان ایرانی با مسئلۀ"از خودبیگانگی" در تمام شئوناتش چیست؟ ما در تئاتر به معنای "از خودبیگانگی"، جز از طریق ترجمۀ آن، ‏چندان، گامی پیش‌تر ننهاده‌ایم. یعنی سعی کرده‌ایم تا از فضای ترجمه و اقتباس، خیلی سریع، هویت و ماهیتی برای خودمان دست و پا ‏کنیم و نه از طریق زمان و مکان و اندیشۀ واقعی خودمان به آگاهی آن مفهوم برسیم.حتی گاهی آن مفهوم از ما دریغ شده. برعکس گنگ‌تر ‏و گم‌تر شده‌ایم. جمشید ملک‌پور به درستی به تئاتر ژورنالیستی-اقتباسی این روزهای هنر ایران اشاره می‌کند. از نظر بسیاری، سخن گفتن ‏از گذشته، سنت است و لاجرم بی اعتبار و سخن گفتن از امروز و آینده، مدرن است و آوانگارد. طراحی صحنه، اگر تداعی‌کنندۀ"کافه" ‏باشد مدرن است و اگر "تکیه‌دولت" باشد سنت است! یعنی تقلیل این واژه‌ها به سطحی‌ترین شکل ممکن!‏
اوژن یونسکو در سال 53 در فضای توفندۀ جلسۀ تالار مولوی خطاب به برخی دانشجویان خشمگین دانشگاه تهران چنین می‌گوید: ‏‏"زمان حال، امتداد گذشته است و آدم نمی‌تواند زمان حال را بدون شناخت زمان گذشته بشناسد و آن چه در ابنیه و آثار نبوغ‌آمیز، حائز ‏اهمیت فوق‌العاده است و شما به آن، احمقانه تف می‌کنید این است که این آثار به ما امکان می‌دهد که انسانیت را بشناسیم، انسان را ‏بشناسیم و ما را یاری می‌دهد که وحدت انسانی را بشناسیم. یعنی که یک انسان بدون فرهنگ و بدون شناخت گذشته، هیچ کاری ‏نمی‌تواند برای زمان حال انجام دهد."اینها را کسی گفته است که خودش "کرگدن‌ها" را نوشته و در ایران، ما، آن‌ نمایشنامه را بارها و ‏بارهابه نفع آن دریافت علیل خودمان از مدرنیته خوانده‌ایم یا به صحنه برده‌ایم. وضعیت تئاتر امروز ما چیست؟! ما چرا تئاتر کار می‌کنیم ‏و می‌نویسیم و می‌بینیم؟! پرسشهای فراموش‌شده‌ای که حتی در دانشکده‌ها هم دیگر بدانها نمی‌پردازند. نقش نمایشنامه‌نویس تحلیل رفته ‏و کار کارگردان واندیشه و عزم او رفته‌رفته به کار پیمانکار و انبوه‌سازی خوش سروشکل دهندۀ اثر تغییر وضعیت داده است. آنکه خوب ‏مصالح(بازیگر و سایر عوامل را) جمع می‌کند، پول می‌آورد، مشتری چاق و چله دارد و خوب می‌فروشد. هم‌او که برای صرفه‌جویی، ‏زحمت تهیه و اقتباس و دراماتورژی متن را هم، خودش یک‌تنه به دوش می‌کشد.‏

http://www.theater.ir/fa/note.php?id=47123

روزنامه آرمان. کاظم هژیر آزاد*
هزار شلاق در سنگلج

وقتی نمایش «هزار شلاق» را به نویسندگی ناصرحبیبیان و کارگردانی احسان ملکی در تماشاخانه سنگلج می‌بینی و با برخی نمایشهایی موسوم به آیینی- سنتی دیگر مقایسه می‌کنی متوجه جدیت این گروه بی‌نام و نشان (گروه به نامی در بروشور متصف نیست) و زحماتی که در همه ابعاد به روی صحنه آوردن این نمایش متحمل شده‌اند می‌شوی. فارغ از اینکه این نمایش چقدر موفق است، اهتمام سعی و تلاش صادقانه مجموعه گروه را برای ایجاد نمایشی جدی در بستر نمایش‌های ایرانی و نگاهی نو به این اشکال نمایشی ستودنی است. بیجا نیست آرزو کنیم این گروه مورد حمایت قرار گرفته و به آنها اجرای بیشتر بدهند تا مخاطب بیشتری از این نمایش دیدنی بهره‌مند شود. هزارشلاق را می‌توان نقشی از تاریخ نام گذاشت و از نظر نمایشی آن را در زمره نمایش‌های روایی و اپیک (حماسی) با تکیه بر نمایش‌های سنتی ایرانی قلمدادکرد. باید گفت که هزار شلاق، همان هزاردستان تاریخ معاصر ایران به ویژه دوره قاجار است. قهرمانان این اثر پادشاهان و عمال و کارگزاران آنها و نکوهش خصال و اعمال و نقشی که آنان در تاریخ معاصر ایران بازی کرد‌ه‌اند، است که نویسنده و کارگردان به درستی با نفرت از آنها یاد می‌کنند. هزار شلاق داستانی خطی ندارد. از فتحعلی خان شروع می‌شود و به انتهای قجرها ختم می‌شود اما یک خط سراسری مشترکی اتفاقات را به هم متصل می‌کند که نمایش بر آن تاکید خاص دارد و آن حاکمیت شلاق بر گرده مولدان و رهروان واقعی جامعه، یعنی مردم در این دوران است که برای نشان دادن آن از نماد اسب، به مثابه سواری‌دهندگان بی‌پناه و ستم‌کش بهره برده است. ماجراها و فجایع از زبان این اسب‌ها بیان می‌شود و چگونگی زخم‌هایی را که از هزار شلاق بر پشت ایشان نشسته است، تشریح می‌کنند. نمایش تاش‌هایی از وقایع فجیع حاکمان بیمار تاریخ معاصر ایران را از تل چشم‌درانی آغا محمد خان در کرمان، تا قتل امیرکبیر در حمام فین کاشان و در انتها، ورود به مدرنیته با استعاره (سینماتوگراف) اشاره دارد و مرور می‌کند و در بعضی نقاط برای لذت تماشاگر، بر قسمت‌های مطایبه‌آمیز و طناز روابط و مناسباتی مانند سخنرانی برروی سکو! که دیلماجی آن را برای ناشنوایان نشان می‌دهد. آنچه در این نمایش در ابتدای کناررفتن پرده نظرگیر و در نوع خود بدیع می‌نماید، طراحی صحنه است که با بازی بازیگران ممزوج شده است. اسبی بزرگ و متحرک که تمام صحنه را پوشانده و بدن و یال آن با پارچه‌های ریش‌ریش آویزان شده، به چند منظوراستفاده می‌شود و مکان‌ها و موقعیت‌های مختلفی را به نمایش می‌گذارد. گاه این وسیله سراپرده سلطان و گاه به عنوان شکنجه‌گاه و زندان و باغ و نیز پرده نمایشی اسلاید از آن بهره گرفته می‌شود که در نوع خود منطبق با مضمون نمایش و کاربردی است. این (اسب بزرگ) با طراحی نور‌های موضعی و طراحی صحنه مدور نشانه‌گذاری شده، تطبیق شکل و محتوای این نمایش را به ظهور می‌رساند و میزان هماهنگی و همکاری طراح صحنه
روح‌ا... امامی و لباس و نور را با کارگردان و نویسنده نشان می‌دهد. از طراحی لباس و انتخاب پارچه‌هایی که توسط سمانه احمدی به کار برده شده نمی‌توان بیان نکرد که با ظرافت و دقت انتخاب و دوخته شده است. باید گفت که انبوه اتفاقات زمانی و مکانی یاد شده را به نمایش درآوردن، در عرصه یک نمایش واقعگرایانه، نیاز به بازیگران متعدد دارد که تیپ‌ها و شخصیت‌های مختلف را بازی کنند اما گروه، بر مبنای شیوه‌ای که انتخاب کرده، از تعدد بازیگران صرفنظر کرده و از هر یک از بازیگران در چند نقش استفاده کرده است. بنابراین هریک از بازیگران: مسعود شاگرمی، حمید عرب، سعید زارع، داوود معینی کیا، مریم طاهری، در نقش‌های متعددی از جمله حیوانی همچون اسب «کرنگ» ظاهر می‌شوند. نمی‌توان این را هم نادیده انگاشت که این ناچاری و محدودیت و امساک در تعویض لباس و ابزار صحنه، تماشاگر را کمی از باور تیپ‌هایی که ارائه می‌دهند دور می‌کند و این قرارداد‌ها و ناگزیری‌ها خواهی نخواهی دست‌اندازهایی را برای فهم سریع موضوع ایجاد کرده نمایش مرا ثقیل می‌نماید اما پس از گذشت زمانی اندک، دست‌انداز‌ها مرتفع گشته و مفاهیم منتقل می‌شود.
* بازیگر تئاتر و تلویزیون

http://www.armandaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=923&pageno=16

اصغر همت: از دیدت هزار شلاق بسیار هیجان زده و شادم!
اصغر همت، بازیگر سرشناس سینما تئاتر و تلویزیون دیشب، چهارشنبه شب، ضمن تماشای هزار شلاق در گفتگو با روابط عمومی نمایش گفت: خوشحال شدم که امشب هزار شلاق را دیدم. هنوز هیجان زده ام. در تعجبم که چطور در شرایط وحشتناکی که بی مهری را از تئاتر ما دریغ نمیکنند هنوز میتوانیم به زندگی و بودن در تئاتر امیدوار باشیم. همت ضمن ابراز نگرانی از وضعیت این روزهای تئاتر افزود: این بودن در تئاتر با یک نگرانی همراه است. بعد از این قرار است چه اتفاقی روی دهد؟ مدیرگروه پیشین تئاتر دانشگاه سوره در پایان اشاره کرد: خیلی مهم است که یک گروه با این انرژی و این پتانسیل در این شرایطی که روز به روز بدتر میشود تئاتر کار میکند. شادم برای اینکه این گروه جوان هنوز هست. دوام آوردن در شرایط کنونی خیلی دشوار است. من از دیدن این این اجرا بسیار هیجان زده و شادم.



روزنامه اعتماد. صفحه آخر. امروز پنجشنبه، 4 تیرماه
تاریخ بر گرده باره
محسن آزموده

کنت دو گوبینو، مستشرق فرانسوی در روایت‌هایش از سفر در #ایران داستان دیدار با چوپان پیر گوژپشتی را حکایت می‌کند که افسرده و غمگین است و وقتی از او علت را جویا می‌شود، می‌گوید ما عزادار میرزا تقی‌خان امیرکبیر هستیم! برخی زخم‌ها در حافظه جمعی یک ملت فراموش نمی‌شوند، به ظاهر بهبود می‌یابند، اما به واقع ناسور می‌شوند و از قضا در بزنگاه‌های تاریخی سر باز می‌کنند و چونان تلنگری دردناک وجدان معذب قوم را به بازاندیشی فرامی‌خوانند و اگر هم محملی برای مفهوم‌سازی و تفکر انتقادی تاریخی نیابند، دست کم در آینه خیال هنرمندان آن ملت بازتاب می‌یابند. مرگ دردناک لطفعلی خان، واپسین فرمانروای زند نه به دست بیگانگانی صحرانورد از جنس تاتاران و مغولان که به دست اقوامی خودی و به مدد خیانت پیشگی یاران سابق، آن هم به آن شکل شنیع و وقیح، از این دست جراحات است. وقایعی که اتفاقا در چرخه تکرار و فراموشی نه استثنا که به تعبیر بنیامین قاعده‌اند و همین است که واگویه آنها برای وجدان‌های دردمند و بیدار نه به مثابه حکایتی فراموش شده از دل اعصار و قرون که گزارشی از امروز و اینجا تلقی می‌شود. نمایش موفق هزار شلاق به نویسندگی ناصر حبیبیان و کارگردانی احسان ملکی بازتابی از همین خاطره جمعی است که این روزها در تماشاخانه قدیمی و بی‌ادعای سنگلج روی صحنه است. ابتکار عمل و به تعبیری نخ تسبیح روایت در این نمایش اسب است، همان حیوان نجیب نیچه که به اعتراف بزرگ‌ترین مورخان سیر مهم‌ترین تحولات و فراز و نشیب‌های یک تاریخ بی‌قرار را بر پشت خود تحمل کرده و با نگاه معصوم و گریانش شاهد کوچک‌ترین شادی‌ها و بزرگ‌ترین خون بازی‌ها بوده، با هزاران هزار تازیانه‌ای که نه فقط بر گرده‌اش که بر سر و چشمش فرود آمده و داغی که نشان دارش کرده. نمایش، قصه تاریخ سخت‌کشی در ایران را از قتل تلخ لطفعلی‌خان و برآمدن قاجار تا سوزاندن میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل در مشروطه حکایت می‌کند، به میانجی اسبی که بی‌اراده ملک این و آن تلقی می‌شود و کاری جز نظاره نمی‌تواند. در سال‌های اخیر متاسفانه هم‌سو با دیگر رویه‌های شبه‌سرمایه‌دارانه با روند فزاینده انحصاری شدن ناخواسته مراکز فرهنگی به اقشار پر‌در‌آمد مواجه هستیم. این رویه ناصواب که پیامدهای ناخواسته و قطعا تلخش به زودی گریبانگیر همه ما خواهد شد، حتی در صورت جغرافیایی و مکان‌نگارانه‌اش نیز مشهود است، یعنی هر روز شاهد افزایش بیش از پیش سالن‌های سینما و تئاتر و موسیقی و... در مناطق مرفه و «لوکس» شهر از سویی و به موازات آن کاهش این امکانات فرهنگی در مناطق پایین دست شهر به صورت تعطیلی سالن‌های قدیمی و تغییر کاربری آنها و... هستیم. اجرای آثاری درخور و ارزشمند چون هزار شلاق در سالن‌هایی اگر نه نو که اصیل چون سنگلج، ضمن زنده نگاه داشتن این بناهای ارزشمند تاریخی- فرهنگی می‌تواند مرگ تدریجی این واپسین «آگورا»های کوچک فرهنگی را به تاخیر بیندازد و مانع از پر رنگ‌شدن تضادها و تقابل‌هایی شود که در صورت اصطکاک‌های ناگزیر و ناخواسته پیامدهایی غیرقابل پیش‌بینی دارند. شاید هم منادیان رخداد به ما بگویند چه باک از این تقابل که رخداد، عرصه ظهور و بروز پیش‌بینی ناپذیرهاست؟

http://www.etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=181&pageno=16


حسین پاکدل: هزار شلاق، نمایشی منسجم، هماهنگ با عناصری که در خدمت اجراست

به گزارش روابط عمومی نمایش هزار شلاق، حسین پاکدل، نویسنده، کارگردان و مدیر پیشین مجموعه تئاتر شهر پس از اینکه شب ‏گذشته به تماشای نمایش "هزار شلاق" نشست تحت تاثیر حسی این اثر گفت: چیزی که راجع به هزار شلاق میتوانم بگویم این است ‏که در درجه اول آن‌را حسی می‌بینم، بعد فکر می‌کنم. صداقت غریبی در این اثر بود. ‏
پاکدل با بیان اینکه با اثری منسجم و یکدست مواجه شده، افزود: انسجام نمایش، هماهنگی آن، و همه عناصر در خدمت اجرا بود که ویژگی ‏عمده هزار شلاق به شمار میرود. نویسنده و کارگردان حضرت والا در همین رابطه اشاره کرد: ابتدا نگران صدای بازیگران بودم که به حنجره‌شان آسیب ‏نرسد ولی آنها هماهنگ بودند و همه چیز زیبا شکل گرفت. متنی یکدست و روایتی از تاریخی که همیشه بوده. شلاقهایی که بر گرده این ‏تاریخ نواخته می‌شود و ادامه دارد...‏
نمایش "هزار شلاق" به نویسندگی "ناصر حبیبیان" و کارگردانی "احسان ملکی" در فصل جدید اجراهای تماشاخانه سنگلج هر شب به ‏غیر از شنبه ها در ساعت 19:30 روی صحنه می رود.‏

روزنامه ایران.
گفت‌وگو با احسان ملکی کارگردان نمایش هزار شلاق
تاریخ معاصر ایران مسأله ماست


رضا آشفته

نمایش «هزار شلاق» این روزها به نویسندگی ناصر حبیبیان و کارگردانی احسان ملکی یکی از آثار برگزیده جشنواره تئاتر فجر در سال 93 است. این نمایش با پنج کاندیداتوری در بخش‌های موسیقی، طراحی صحنه، بازیگری، کارگردانی و نویسندگی در بخش تازه‌های تئاتر از نمایش‌های موفق این دوره بود. احسان آنالویی برای موسیقی این نمایش به‌عنوان نفر برتر معرفی شد و همچنین، جایزه نمایشنامه‌ برتر را هم ناصر حبیبیان از آن خود کرد. از احسان ملکی نیز برای کارگردانی قدردانی شد. نمایش را اسبی به نام <کرنگ> روایت می‌کند و ماجرای آن از شیراز در اواخر حکومت زند شروع می‌شود و در تهران با پایان حکومت قاجار خاتمه می‌یابد. شیراز به عنوان شهری که ریشه در گذشته و تاریخ داشته و رو به سوی آینده‌ای روشن دارد و در مقابل آن تهران، شهری کاملاً متفاوت با شیراز؛ شهری که در اوایل دوره قاجار ریشه در گذشته درازی ندارد. در خصوص این نمایش گفت‌و‌گویی با احسان ملکی کارگردان این نمایش انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:



نمایش «هزار شلاق» برگرفته از تاریخ است یا درباره تاریخ؟

هزار شلاق به نوعی یک دنیای ساختگی ذهنی نمایشنامه‌نویس از تاریخ است که در ارائه این اثر به مستنداتی از تاریخ تکیه می‌کند و از این رو می‌توان گفت که این اثر هم درباره تاریخ است و هم برگرفته از تاریخ.

چگونه می‌توان در هنر نمایش برای تاریخ معاصر ایران اهمیت قائل شد؟
به نظر من مهمترین اصل این است که ما نباید از اصل ماهیت خود دور شویم و نمی‌توانیم پز روشنفکری را با ارائه نمایشنامه‌هایی که هیچ سنخیتی با فرهنگ و هنر ما ندارند ارائه دهیم. روشنفکری در فرهنگ و هنر ایرانی نهفته است اما متأسفانه امروزه کمتر نمایشنامه‌نویسی را می‌بینیم که دغدغه و ذهنیت تاریخ معاصر ایران را داشته باشد و بتواند این تاریخ را با فراز و نشیب‌ها و همین‌طور گفته‌ها و ناگفته‌هایش به نمایشنامه فاخر و دغدغه‌مند تبدیل کند. من در این اثر با شناختی که از دغدغه‌های ناصر حبیبیان- چه در حوزه پژوهش و چه در حوزه نمایشنامه‌نویسی – دارم، یک نگاه مشترک و دغدغه‌مند را تجربه کردیم. این نوع زاویه دید هنرمندانه نویسنده برای من قابل ستایش بود و با افتخار تمام تلاشم این بود که به نحو در‌خور و شایسته‌ای هزار شلاق را اجرا کنم.

هدف شما از این اجرا مواجهه با چه ماجرایی است که بیشتر زمان قاجار را مدنظر قرار داده‌اید؟
در جواب این سؤال‌تان شما را به صحنه‌ای که کرنگ عاشق نینا اسب روس می‌شود، ارجاع می‌دهم:
ـ «هزار شلاق»، من شما را دوست دارم نینا. ول کنید سلطان را! به من نگاه کنید! من خسته شده‌ام از این سلطان‌بازی! من عاشق این نمایش چخوفی شما شده‌ام، قلبم دارد حقیقت را به شما می‌گوید... با تمام وجود دوست‌تان دارم. مثل مرغ دریایی این عصیان اسبی است که میان لشکرکشی‌ها و آدم‌کشی‌ها، هیچگاه فرصت و جسارت بروز عشق را نداشته است از این چهار نعل تاختن میان چکاچک شمشیرهای لطفعلی خان، بازی کردن نقش اسب وفادار سلطان، از این بازی سلطان و امیر خسته شده‌ام. هیچ نمی‌تواند تصور کند جزو دارایی‌های یک آدم هستم. از این تن دادن به دو حبه قند در ازای سواری دادن بریده‌ام. عاشق شده‌ام؛ من این نجابت را نمی‌خواهم به هیچ‌کس هم سواری نمی‌دهم نه به امیر، نه به لطفعلی خان؛ وفاداری من تنها لایق توست! تنهایم نگذار... ـ در واقع می‌توان گفت در این مواجهه‌ است‌ که حقایق پنهان و دست نایافتنی از تاریخ را از ورای تصاویر صحنه‌ای بر تماشاگر آشکار‌ می‌کند‌ که در جهان امروزین می‌گذرد.

برایتان توجه به هنرهای نمایشی ایرانی، سنتی و آیینی در رسیدن به شکلی قابل اعتنا هدف اصلی بوده است؟
طبیعتاً زمانی که بحث روایت تاریخ ایران به وجود می‌آید، نگاه و ایده اصلی کار به سمت الهام گرفتن از تاریخ نمایش ایرانی رفت که تمام تلاش این بود که با یک رویکرد جدید و امروزی، تاریخ ایران را با تکیه بر ‌نمایش‌های ایرانی روایت کنم.

چرا روال روایی بر صحنه حاکم است؟
چون فرهنگ نمایشی ما ایرانی‌ها، بر اساس روایت شکل گرفته، مثل نقالی، برخوانی و... همان‌طور مبنای آثار اروپایی‌ها بر اساس دیالوگ بوده است و حال در کار «هزار شلاق» بحث قصه تاریخ ایران است که روایت می‌شود.

به چه دلیل راوی اصلی اسب است و این نقش را هر پنج بازیگر باید بازی کنند؟
در وهله اول یک نوع آشنایی‌زدایی بین انسان و حیوان است که سنتی است و در ادبیات ما ایرانی‌ها وجود دارد. همانند کلیله و دمنه، موش و گربه زاکانی و حال در نمایشنامه‌ هزار شلاق که راوی اصلی، اسبی است به نام کرنگ که تاریخ 300 ‌ساله ایران را روایت می‌کند و این علاوه بر تفکری که در متن نمایشنامه نویس بوده، این حس آشنایی‌زدایی برای من جذابیت خاصی داشته است. البته در اجرای این اثر با مشاوره از نویسنده، با شکل و شیوه اجرای‌ یک کرنگ به پنج کرنگ برخوان به توافق و فکر واحد رسیدیم.

در این کار اسب بستر‌ساز طراحی و ایده اصلی بصری محسوب می‌شود، آیا نشانه‌های مفهومی همچون آریایی بودن ایرانیان و... را هم برای آن در نظر گرفته بودید؟
بزرگنمایی این سازه بصری‌ در واقع بزرگی قدمت‌ و کهنسالی مردم ایران زمین را نشان می‌دهد که زندگی‌شان در برگیرنده داستان‌ها و رخدادهای تاریخی زیادی بوده است. اصالت در اسب‌ها هم نشانی از نجابت و فهیم بودن مردم ایران را نشان می‌دهد که روح‌الله امامی طراح دکور به شکل منحصر به‌فردی آن را بارویکردی کاربردی در اختیار شیوه اجرایی ما قرار داده است.

شمایل اصلی اجرای شما به واسطه همان فرم اسب و پرده نمایان می‌شود، این فرم و ایده از کجا آمد؟
شکل و شیوه اجرایی اثر با نگاهی بر نمایش‌های ایرانی و بخصوص پرده‌خوانی است و در واقع‌ این کار به نوعی معرکه‌‌ای است که ما برای مخاطبان در روایت هزار شلاق گرفته‌ایم. در این نمایش با نقل روایات و قصه‌گویی‌ها سروکار داشتیم که پس از گفت‌و‌گو با طراح دکور قرار شد پرده‌ای در حال چرخش داشته باشیم که ورود و خروج بازیگران هم از دل آن باشد. گویی بازیگران از دل پرده‌خوانی بیرون می‌آیند و روایت می‌کنند.

مواجهه بازیگران با تاریخ چگونه است. در بازی‌ها؛ زبان و شیوه بیانی چقدر اصالت‌های ایرانی را حفظ کرده است؟
بازیگری در نمایش هزار شلاق بر اساس متدهای روز و کاملاً علمی و اصولی ایفا شده است. ضمن اینکه سعی کردیم خیلی به سمت بازی‌های کلیشه‌ای در نمایش‌های‌ ایرانی نرویم و فقط نگاهی گذرا با یک رویکرد اصولی و کاربردی در شاه‌بازی، لال‌بازی، نقالی، تعزیه، برخوانی و روحوضی داشته‌ایم.

بازیگران به خلاقیت رفتاری دامن می‌زنند و دقایق زیبایی را روایت می‌کنند؛ مداخله متن و کارگردانی در این برآیند مطلوب چگونه اتفاق افتاد؟
در هزار شلاق هیچ چیز جدا از هم نیست؛ فرم و محتوا یکی است و همه‌چیز در راستای هم پیش می‌رود.

نقش و رقص‌های سیاه‌ و بازی‌های مبتنی بر تکنیک‌های روحوضی، تعزیه و پرده‌خوانی چقدر برایتان اهمیت داشته است؟
به نقلی از کوروش نریمانی در روز افتتاحیه نمایش هزار شلاق اشاره می‌کنم: «متأسفانه این نوع نمایش‌ها چندان به مذاق برخی خوش نمی‌آید، چون فکر می‌کنند نمایش ایرانی جلوه روشنفکرانه ندارد و تماشاگران باید به دیدن نمایش‌هایی بنشینند که چیزی از آن متوجه نشوند.» در برابر چنین اندیشه‌ای نمایش هزارشلاق بخشی از تاریخ سرزمین‌مان را به تصویر می‌کشد و نقاط تاریکی را که بسیار بر سرنوشت ما تأثیر گذاشته است نشان می‌دهد. از اول شروع تمرینات کار طراحی اولیه بر اساس نمایش‌های ایرانی شکل گرفته چون قرار بود روایت تاریخ 300 ‌ساله ایران‌زمین از اواخر حکومت زندیه تا اواخر دوره قاجار روایت شود و چه شیوه اجرایی بهتر از اینکه بر اساس نگاهی به نمایش‌های ایرانی شکل بگیرد. به هرحال نمایش‌های ایرانی جزو دغدغه‌های ما بوده، هست و خواهد بود چون نمایش ایرانی هویت من هنرجوی ایرانی است و می‌شود با آن آثار فاخری را اجرا کرد.

چرا عکس و فیلم هم در خدمت اجراست و با تکنیک‌های نوین فراز و نشیب‌های تاریخی را در هم می‌شکنید؟
فلسفه کلی هزار شلاق مواجهه سنت با مدرنیته است که در فرم و محتوای اثر هم به وضوح دیده می‌شود. انسان‌هایی که هم وابستگی به سنت دارند و هم می‌خواهند مدرن باشند. با مواجهه این مفهوم دنیای هزار شلاق را به سمت یک فرم اجرایی که هم پایبند به سنت‌های نمایشی باشد و هم با تکنیک‌های روز فاصله نداشته باشد؛ شکل دادیم. در همان شکل اولیه شیوه اجرایی با یک رویکرد مولتی مدیایی و مینی‌مالیستی مورد نظر بود و به دنبال استفاده از این تکنیک بودیم که سعی شد در تمام عکس‌ها و فیلم‌هایی که انتخاب می‌شوند اشارات نزدیکی به مستندات تاریخی بشود و این تفکری بود که در محتوای کار نهفته است.

لباس‌های بازیگران با نقوش ایرانی طراحی شده و نمایانگر فرمی ویژه برای گروه بازیگران است، بازهم یکدستی لباس‌ها بر نقش‌ها احاطه دارد. چرا از تنوع در فرم لباس پرهیز شده است؟
در طراحی پارچه و لباس که سمانه احمدی طراحی آنها را بر عهده داشت. بعد از جلسات متعدد نتیجه آن شد که طراحی لباس‌ها در راستای فرم و محتوای‌ اثر صورت بگیرد و چیزی که برای من و طراح لباس اهمیت داشت؛ اول‌ یکی بودن کرنگ‌ها یا‌(‌برخوان‌ها‌) و تغییر بازی‌ها با یکسری نشانه‌ها بود و دوم هم رعایت فضای سنت و مدرنیته که در طراحی پارچه‌ها باید نشان داده می‌شد.

حرف آخر...
یک مطلب که در مصاحبه به آن اشاره نشد و بسیاری از دوستان و مخاطبان از ما می پرسند، این است که چرا این کار را در تالار سنگلج اجرا کردید؟! که در پاسخ می‌گویم خوشحالیم که در سنگلج اجرا می‌رویم. چون سنگلج تاریخ است، اصیل است و فهیم... حیف کار ما نیست که در سنگلج اجرا می‌شود، حیف سنگلج است که طی سالیان گذشته، بی‌عزت شده! سنگلج نیاز به حمایت ما ندارد، ما نیاز به تجدید باورهای خود درباره سنگلج داریم! و در آخر ممنون از شما که این فرصت را در اختیار بنده گذاشتید و سپاس ویژه ازکلیه اعضای گروه هزار شلاق که یک‌سال عاشقانه هزار شلاق را تمرین کردند‌ و تشکر می‌کنم از مدیریت و کارکنان تماشاخانه سنگلج که نهایت همکاری لازم را با گروه ما داشتند.

مدیرعامل بنیاد اکبر رادی: از دیدن «هزار شلاق» شوکه شدم!

عطاء‌الله کوپال پس از تماشای نمایش «هزار شلاق» عنوان کرد: «تعریف این نمایش را زیاد شنیده بودم ولی امشب پس از دیدن این اثر شوکه شدم.»

به گزارش سایت ایران تئاتر، این مدرس، محقق و منتقد تئاتر که جمعه شب 29 خرداد، به تماشای نمایش «هزار شلاق» نشست جنبه‌های سمبلیک این اثر را فوق‌العاده خواند و افزود: «نشانه‌های سمبلیکی که در نمایشنامه «هزار شلاق» وجود دارد به درستی در اجرا بازتاب دارد و در این میان طراحی صحنه به شکل فوق‌العاده‌ای در خدمت اثر است.»

کوپال روایت تاریخی اثر از زبان یک اسب را جالب توجه خواند و افزود: «در «هزار شلاق» ما روایتی از تاریخ کشورمان را از زبان یک اسب می‌شنویم و نه انسان، در واقع تازیانه‌ای که بر پشت این اسب فرود می‌آید نشانه‌ای از برخورد با کسانی است که تاریخ را رقم زده‌اند.»

او این نمایش را در فرم و محتوا ارزشمند دانست و ادامه داد: «بنده بارها در طول اجرای این اثر غافلگیر شدم و این به تمام عناصر یک نمایش باز می‌گردد. در واقع در نوشته، بازی و البته کارگردانی تفکر و تامل و در نهایت طراحی برجسته می‌کند.»

مدیرعامل بنیاد اکبر رادی در پایان افزود: «بنده قبل از دیدن این کار تعریف آن را بسیار شنیده بودم ولی بعد از دیدن اثر پی بردم نمایش فراتر از تعریف‌ها بود و در واقع به نوعی در رویاروی با این اثر شوکه شدم.»
نمایش «هزار شلاق» به نویسندگی ناصر حبیبیان و کارگردانی احسان ملکی در فصل جدید اجراهای تماشاخانه سنگلج هر شب به غیر از شنبه‌ها در ساعت 19:30 به صحنه می‌رود.
http://www.theater.ir/fa/news.php?id=47168

درباره نمایش هزار شلاق
۱۰ تیر ۱۳۹۴