افشاریان با طرحِ ایدئولوژی « بدبینی»اش، به مخاطبان گوشزد می کند که هیچ بردی وجود ندارد و هیچِ روزِ خوبی نخواهد آمد. شیوه ی بیانِ او و طنزِ تلخی که در گفتارش مشهود است، بیش از پیش موید این ادعا است که پیروزی و تغییر وضعیتِ اجتماعی در ایران، همواره در گرو رخ دادنِ یک « اتفاق» خواهد بود.
1 نود و هشت دقیقه بود؛ نود و هشت دقیقه نفسگیر. تمام شرایط خبر از آن میداد که باید زمین ورزشگاه کریکتگراند ملبورن را با اندوه ترک کنیم، با سری افکنده به زیر و حسرتی به جایمانده که سال 1376 را مانند تمامی سالیان دیگر خاموش و خفته نگاه میداشت. غرور که از دست برود، آدمی، ناخودآگاه میرود به سمت خلق حماسه تا آنرا جایگزین غرور از دسترفتهاش کند. اتفاقا کارکرد هم دارد؛ به اتکای این جایگزینی- نه همیشه- اما میتوان حرکات رو به پیش داشت و از مرزهای بسیاری عبور کرد.
این بود که تیم ملی فوتبال ایران، در بازیهای مقدماتی جامجهانی سال 1998، درست بعد از دو گل خورده و زمانی که هیچ امیدی نداشت، رفت که غرور ازدسترفتهاش را بازپس بگیرد؛ تاخت و به پیش رفت و حریف را در خانه خود حذف کرد. کل این اتفاقات البته یک ور ماجرا بود؛ ور دیگر آن «شادی» میلیونها تن ایرانی بود که به بهانه برد تیمشان به کوچه و خیابان ریختند. شادی، همان طفل گمشدهای که ایرانیان اغلب اوقات به دنبالش میگردند، اینبار در قالب عرق ملی غلوشدهای به آنها بازگشت. پتانسیل جریان این شادی تا به حدی بود که سجاد افشاریان کارگردان خوشذوق و خلاق تئاتر را در کارگاه « از ایده تا اجرا» به فکر ساخت نمایشی با همین عنوان انداخت. نمایشی که 98 دقیقه به طول میانجامد و در هر نیمه ما را از جا برمیکند.
2 هرچند مسابقات جامجهانی در تمام دنیا اهمیت و ارزش فراوان دارد، در ایران فضایی وجود دارد که ارزشی بیش از حد معمول به این مسابقات میبخشد. به این معنا که فوتبال همواره امری است بیشتر از یک مسابقه معمولی و میتواند کل حیات اجتماعی افراد را تسخیر کند. این اهمیت بیحد و حصر در کار افشاریان نیز برجسته است.
زمین بازی او در حکم یک کارگردان و مربی- به شکل استعاری- فضایی طراحیشده است که هر یک از بازیکنان براساس تواناییهای خود در آن بازی میکنند. زندگی جاری در این فضا نیز از قضا خلاصهشده در میان دو نیمه است؛ در انتظار پیروزی و دست یافتن یا دست نیافتن به آن. با گذر از پوسته رویین اثر افشاریان و رسیدن به هسته آن متوجه پیوند عمیقی میان بازی ایران- استرالیا و ساختارهای اجتماعی- سیاسی متناظر با آن میشویم. هرچند فوتبالیستهای ایرانی تمام هم خود را در مقابل تیم حریف به کار گرفته بودند، به دور از تعصبات ملی باید گفت استرالیا بازی بهتری ارائه داد و تساوی ایران تنها یک رخداد بود؛ رخدادی به معنای واقعی کلمه « دقیقه نودی».
درست مانند فرهنگ و زیست روزمره ایرانی که در آن تمامی امور به تعویقافتاده و در دقیقه نود رخ میدهند. در پس این رخدادبودگی، نوعی کنش غیرعقلانی و غالبا احساساتی وجود دارد که منطق عقل شرقی و اعمال برخاسته از آن را لو میدهد. مصداق بارز این مساله را در ارجاعات بیوقفهای میتوان یافت که بازیگران به توقف کوتاه بین دو نیمه میدهند و میخواهند مهمترین کارها ازجمله تماس با اورژانس برای حمل پیکر مرده را در آن به انجام برسانند. به علاوه، بازی ایران- استرالیا و شادی ماحصل آن در نمایش افشاریان، دستاویزی میشود که به میانجی آن میتوان محدودیتهای ساختارهای اجتماعی موجود در میان اقشار مختلف اجتماعی را نیز بیان کرد.
شادی برآمده از صعود ایران، در عین حال خبر از نداشتههایی میدهد که زنان، سربازان و خانوادههای پر تناقض ایرانی به صورت عام و خاص با آن روبهرو هستند. تو گویی این برد، بهانهای میشود برای بیان آنکه چرا و براساس چه محدودیتهایی ما نمیتوانیم شاد باشیم!
3 نیمه دوم در تمام مسابقات فوتبال، نیمهای از آن مربی است؛ زمانی که مربی در آن ترکتازی و با نطقهایش ایرادات کار بازیکنان را گوشزد میکند. افشاریان نیز در میان دو نیمه، در جایگاه یک مربی- کارگردان به ایفای همین نقش میپردازد متنها با یک تفاوت؛ اگر مربیان در تمام بازیهای خارجی و داخلی تیم خود را به سوی ایده/ پیروزی پیش میرانند