«اوشان محمودی» کارگردان جوانی است که در سال ۹۸ نمایش «پینوکیو» را با مفهوم دروغ روی صحنه تالار مولوی برد. او این روزها نمایش «ژپتو» را در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه دارد. محمودی در نمایش «ژپتو» به چهار عروسک روی صحنه جان داده و آن ها را به شکلی متفاوت و با فرمهای حرکتی و دیالوگگویی جذابی روی صحنه آورده است. به بهانه اجرای نمایش «ژپتو» با «اوشان محمودی» گفتوگو کردهایم و او از تاثیر انیمیشنها و کارتونهایی که در کودکی دیده است، روی ذهنیت و کارهای تئاتریاش به «صبحنو» چنین میگوید:
عنوان نمایش قبلی شما «پینوکیو» بود و عنوان نمایش جدیدتان «ژپتو» است. چه شد که سراغ شخصیت ژپتو رفتید و با این عنوان نمایشی را روی صحنه بردید؟
بهعنوان یک دهه شصتی بخشی از انیمهها و کارتونهایی را که در کودکی دیده بودم، در ذهنم نهادینه شده است. برنامه کودک موردعلاقهام پینوکیو بود و همیشه این قصه در نظرم جالب و جذاب میآمد. یکی از کارهایی که آن زمان و تحتتاثیر این انیمیشن انجام میدادم این بود که دروغ میگفتم و میدیدم هیچ تغییری در من
به وجود نمیآید و دماغم دراز نمیشود. فکر میکردم این یک قابلیت است که دارم و آدم بسیار متفاوتیام که بینیام در زمان دروغگویی دراز نمیشود. از همانجا همهچیز در ذهنم برعکس شکل گرفت و عادت معکوس کردن و قصه را تغییر دادن، از همان دوران در ذهنم نهادینه شد. این عادت بهمرورزمان به سمتوسوی نوشتن و تئاتر رفت. کانسپت دروغ را دوست دارم و برایم جذاب است؛ زیرا کارکردهای مختلفی دارد و میتوان از زوایای متفاوتی به آن نگاه کرد.
شما در نمایش ژپتو به عروسکها جان داده و آنها را بهشکلی متفاوت روی صحنه آوردهاید. کمی از روند نوشتن نمایشنامه این اثر بگویید.
ایده اولیه به چند سال پیش برمیگردد. آن زمان مقالهای درباره خواب و عالم رویا خوانده بودم، آن را در ابتدا بهصورت طرح نوشتم و همان سالها در شهر گرگان به شکلی مبتدیانه اجرا کردم. در آن زمان قصه و مفهوم چیز دیگری بود ولی طرح با توجه به سواد آن زمانم بسیار مبتدیانه بود. با توجه به امکاناتی که در شهرستان داریم نمایش آن چیزی نشد که دلم میخواست. تا اینکه شرایط فراهم شد، امکاناتش پیش آمد و شروع به نوشتن کردم. در زمان نوشتن نیز مدام شخصیت نویسنده داستان پینوکیو مدنظر بود و آن را در ذهن داشتم، گویی کودکی او را میدیدم؛ اینکه چه اتفاقاتی در زندگیاش افتاده که بعدها منجر به نوشتن پینوکیو شد. در ابتدا با چنین تصویری شروع کردم اما در ادامه تغییرات زیادی صورت گرفت و نمایشنامه بهشکلی کارگاهی نوشته شد.
پروسه تمرینات چطور گذشت تا به چنین اجرایی رسیدید؟
برای این کار ریاضت و سختی زیادی کشیدم. هیچکدام از این عروسکها بیدلیل وارد نمایش نشدند و نماد و نشانه بخشی از جامعه در این قصه هستند، هرکدام مکمل دیگریاند و اگر نباشند نمایش به مشکل برمیخورد. حتی عروسکی که دیالوگ نمیگوید و لال است هم قابلحذف نیست. اینکه چطور به این ایده رسیدم به زیست شخصی و تخیل من برمیگردد. بسیار نوشتم و خط زدم تا بالاخره موفق شدم این عناصر را کنار هم بچینم. از پازل درست کردن در نمایش لذت میبرم و دوست دارم پازلی درست کنم که مخاطب نتواند حتی یک قطعهاش را حذف کند. نمایش پینوکیو هم چنین ویژگیای داشت و مخاطب نمیتوانست هیچ کاراکتری را حذف کند بدون اینکه به قصه آسیب برسد. شاید در نمایش «پینوکیو» جای کاراکترها با یکدیگر عوض میشد اما در این نمایش جای شخصیتها ثابت است و فقط قصه عوض شده است.
بازیگرها در اجرای این نقشها چقدر با شما همراه بودند؟
بازیگرها خیلی زیاد برای ساختن این فرمها با من همراهی کردند؛ البته نگذاشتم بازیگر خیلی سختی بکشد و بیشتر بار را روی دوش خودم گذاشته بودم؛ زیرا باید با منطق و دلیل سر تمرین میرفتم. در این شیوه کار مهم است که همهچیز تعریف شود. برای آفرینش این کاراکترها از ابتداییترین موضوعاتی که به ذهنم رسید استفاده کردم؛ مثلا کاراکتر گوریل که در نمایش میبینید در زیست شخصی خودم وجود داشته است. همه ما بچههای دهه۶۰ همیشه تصویری از یک گوریل داریم که کنار خیابان ایستاده، طبلی در دست دارد و پاهایش پرانتزی است. یا دلقک همیشه در ذهن من حالت فنری دارد. عروسک باربی که دخترهای فامیل و همسایهها با آن بازی میکردند، خیلی خشک به نظرم میرسید و کاراکتر سرباز هم مرا یاد مادربزرگها میاندازد که وقتی از مکه بازمیگشتند عروسک سرباز را سوغاتی میآوردند که کوک میشد و به همین شکلی که کاراکتر ما روی صحنه راه میرود، راه میرفت.
یک ویژگی کارهای شما این است که فرم نمایشتان بیشتر از قصه در یاد مخاطب میماند. من نیز مانند بسیاری از مخاطبان آنچه از نمایش قبلی شما، پینوکیو، در ذهنم مانده، فرم است نه قصه. چرا در کارهای شما فرم پررنگتر از قصه است؟
به این دلیل است که فرم را بر قصه و محتوا مقدم میدانم. ما هر قصهای را که بخواهیم تعریف کنیم از قبل گفته و نوشته شده است، بهخصوص در این بازه زمانی که همهچیز سرعت گرفته و همه قصهها به نظر تکراری میرسند، پس نمیتوانیم برای مخاطب قصه جدیدی تعریف کنیم ولی به کمک فرم میتوان جذابیت اثر را
چند برابر کرد؛ مثلا میتوان جذابیت قصهای همچون پینوکیو و ژپتو که بارها و بارها دیدهایم و درموردش میدانیم را با نگاه کردن از زاویهای جدید بیشتر کرد. این فرمهایی که ما در این نمایش استفاده کردهایم هم احتمالا قبلا ازسوی گروههای دیگر و افراد متفاوت تکرار شده و ما نیز در این نمایش آن را امتحان کردیم.
استقبال از نمایش «ژپتو» تا امروز چطور بوده است؟
بینظیر. استقبال تا امروز بسیار خوب بوده و هرچقدر هم جلوتر میرویم بهتر میشود. ما با استقبال خوبی در این شرایط کرونایی و اقتصادی روبهرو هستیم. از تماشاگران بسیار سپاسگزاریم و بازخوردهای خوبی نیز از آنها دریافت کردهایم.
دیدن کار شما تجربهای نو و متفاوت است. معمولا نمایشهایی همچون «ژپتو» که خاصتر هستند در تالار مولوی روی صحنه میروند و تماشاخانه ایرانشهر بیشتر برای اجرای نمایشهای قصهگو مورد استقبال است. چه شد که تماشاخانه ایرانشهر را برای این اجرا انتخاب کردید؟
این کار از جشنواره تئاتر دانشگاهی بیرون آمده و میتوانست در تالار مولوی روی صحنه برود اما در اینجا میخواهم با نظر شما مخالفت کنم. این کار برای عموم مردم موردتوجه است و از بچه هشتساله تا فرد بزرگسال از این نمایش خوشش میآید. ما این روزها بازخوردهای خوبی از مخاطب عام میگیریم و تحلیلهای آنها برایمان جذاب است. این اشتباه است که مخاطبان را دستهبندی کنیم.
این دستهبندیها به این خاطر است که برخی مخاطبان بیشتر از قصه استقبال میکنند و برخی بیشتر از فرم خوششان میآید. اینطور نیست؟
این روزها بهواسطه اینترنت، تماشاگران ما بسیار باهوش شدهاند؛ زیرا در طول روز مدام در حال مشاهدهاند. فکر میکنید چرا صداوسیما با اقبال کمی مواجه است؟ زیرا آن چیزی که نشان میدهد تکراری است و مخاطب از این همه تکرار خسته شده است. حال این سوال پیش میآید که چرا برای آدمهای امروز فضای اینستاگرام جذاب است؟ چرا ترجیح میدهند وقتشان را در فضای یوتیوب یا جاهای دیگر بگذرانند؟ زیرا در این فضاها با فرم جدیدی از نمایش روبهرو میشوند. اگر قرار باشد مخاطب عام همان قصهای را که در تلویزیون یا سینما تجربه میکند در تئاتر هم ببیند، پس من کارگردان کاری نکردهام. تئاتر باید جادو داشته باشد. باید کاری روی صحنه ببرید که فرم آن سالها در ذهن مخاطب بماند؛ زیرا او بهواسطه اینترنت بسیار دیده و با رسانههای مختلف مواجه بوده است و میتواند بهدرستی تشخیص دهد که چه کسی چه کاری انجام میدهد و این کار را سخت میکند.
برایم جالب است که بازخورد مخاطبان عام به این نمایش تا این حد خوب بوده است!
ما مخاطبان را روانشناسی نمیکنیم. یکی از دلایلی که من ایرانشهر را انتخاب کردم این بود که این کار را برای اجرای عموم در نظر گرفته بودم. با مراجعه به سایت تیوال میبینید که بیش از ۱۲۰نمایش درحالحاضر در تهران در حال اجراست. اما سوال اینجاست که این نمایشها از نظر فرمی و محتوایی چه تفاوتی با هم دارند؟ تعداد بسیاری از آنها یک شکل هستند و فقط آدمها و رنگهایشان عوض میشود. نمیدانم باقی گروهها چه فکر میکنند اما برای من سخت است از مخاطب هزینه بلیت بگیرم و موضوعی تکراری را نشانش دهم. من به فکر خانوادهای هستم که دلش میخواهد یک ساعت فارغ از همهچیز، تجربهای نو را شاهد باشد. منظورم این نیست که کار من خیلی عالی است ولی حداقل سعیام را کردهام که سرگرمکننده باشد. ابتداییترین اتفاقی که دوست داشتم بیفتد، سرگرم کردن آدمها بود و خوشبختانه این اتفاق افتاده است.
در آینده شاهد چه کارهای دیگری از شما خواهیم بود؟
نمایشی در ادامه این دو اثر روی صحنه خواهم برد که باز هم به مفهوم دروغ میپردازد و احتمالا هشت، ۹ماه تمریناتش طول بکشد. کاری بعدیام یک فیلم کوتاه است که فیلمنامهاش را آقای آرش چاوشی نوشتهاند. این فیلم که «رد مرز» نام دارد، فیلمنامه بلندش نیز نوشته شده اما فعلا امکان ساخت ندارد. رد مرز یک اصطلاح افغانی است و به مهاجرانی گفته میشود که به کشور خودشان برگردانده شدهاند.
منبع: روزنامه صبح نو