در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | واکاوی تاریخی یک کابوس
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:51:20
نمایش کابوس حضرت اشرف | واکاوی تاریخی یک کابوس | عکس

به گزارش تیوال به نقل از ایران تئاتر
شناسه مطلب: 92396

ایران تئاتر_خشایار پروانه:نگاهی تاریخی به شخصیت ها و اتفاق های «کابوس حضرت اشرف»آخرین نمایش حسین پاکدل که این روزها در تالار انتظامی تماشاخانه ایرانشهر بر صحنه است ، نکات خواندنی بسیاری را آشکار می کند.

حسین پاکدل با نمایش «کابوس حضرت اشرف» حضور نسبتاً موفقی را در سی و پنجمین دوره جشنواره بین‌المللی فجر تجربه کرد. این نمایش علاوه بر اینکه در سه رشته کاندیدا شد، توانست جایزه بهترین نمایشنامه را در این دوره کسب کند. نمایشنامه کابوس حضرت اشرف به قلم خود حسین پاکدل راجع به یکی از مهم‌ترین سیاستمداران فعال ایران در دوران قاجاریه و پهلوی است. مردی که صحبت‌های ضدونقیضی درباره او شده و این ابهام شخصیت پیچیده‌ای برایش ساخته است. چهره خاکستری که به علت نیم‌قرن حضور مستمر در رأس امور در تمام اتفاقات ریزودرشت کشورمان تأثیر مستقیم داشته است.

پاکدل در این اثر بدون آنکه قضاوت کند به مهم‌ترین نقاط کارنامه او اشاره و در دو ساعت،پنجاه سال حضور احمد قوام را بر تارک سیاست ایران بررسی می‌کند. در این روایت  بیشتر عملکردهای مثبت او را آگراندیسمان می‌کند. البته قسمت‌های تاریک‌تر زندگی قوام‌السلطنه در این نمایش مغفول می‌ماند که این نقیصه چیزی از ارزش نمایش کم نکرده است.

کابوس حضرت اشرف را به لحاظ تکنیکال باید درجایی دیگر و در وقتی دیگر ازنظر گذراند، اما هدف از نوشتن این مطلب توضیح تاریخی و دقیق‌تری است. شرحی که امید است نقشه راه آنان باشد که اطلاعات مکفی از این دوره تاریخی ندارند و یا اطلاعات کمی دارند. با توجه به این مسئله که نمایش بار کافی در کنجکاو کردن مخاطب را همراه دارد و از طرفی شاید مخاطب علاقمند نیز وقت کافی برای تحقیق نداشته باشد ،تلاش شده که نکات مهم زندگی قوام که در نمایش دیده می‌شود را تکمیل‌تر در اختیار مخاطبین کنجکاو قرار دهیم. کابوس حضرت اشرف یک درام تاریخی موفق است. این اتفاق فرخنده را به فال نیک می‌گیریم و امیدوار به آینده نگاه می‌کنیم. شاید که تکرار شود این حدیث مهجور مانده در آثار نمایشی کشورمان.

اشخاص در نمایش:

در نمایش 17 نقش بازی وجود دارد که غیر از سه نفر از آن‌ها که دارای شخصیت تاریخی هستند بقیه تیپ محسوب می‌شوند ( رادیو ، نوکران و خدمه ، همسر، بازرس و...)و بازیگر نقش شاهان نیز 6 تیپ - شخصیت ساخته که همگی باورپذیرند. اما بررسی آن‌ها به لحاظ تاریخی در پی می آید :

احمد قوام – قوام‌السلطنه یا حضرت اشرف:

این آخری لقبی بوده که پهلوی دوم به این سیاست‌مدار کهنه‌کار داد البته که یک‌بار پس گرفته شد و دوباره به او بخشیده شد. احمد قوام زاده آذر 1252 تهران است. او از تبارنامه خاندان آشتیانی است و البته از شاخه میرزا هاشم ، از سمت مادری به مجد الملک سینکی می‌رسد. خاندان آشتیانی از زمان نادرشاه در تاریخ کشور دارای جاه و مقام والا و قدرتی بلا حصر بودند. میرزا محسن جد اعلا خانواده به کریم‌خان زند پناه داد تا از غضب نادرشاه در امان باشد و از دوران وکیل‌الرعایا این خاندان در دربار جایگاه ویژه داشتند میرزا محسن سه پسر داشت. میرزا کاظم، میرزا هاشم و میرزا آقاسی. از شاخه میرزا کاظم سیاست‌مدارانی بزرگ مانند حسن مستوفی‌الممالک، محمد مصدق، احمد متین دفتری، مریم فیروز. از خانواده میرزا آقاسی قوام الدوله آشتیانی، میرزا موسی وزیر لشگر، وثوق‌السلطنه و ... در انتها از شاخه میرزا هاشم، ابراهیم معتمدالسلطنه، حسن وثوق و احمد قوام درمجموع شش نفر از این خاندان در زمان متفاوتی در دوران قاجار و پهلوی نخست‌وزیر ایران بودند.

اما درباره احمد قوام برای شناخت او کافی است به مشاغلش در حدود نیم‌قرن حضور در سیاست ایران اشاره کرد او 5 بار نخست‌وزیر بود 13 بار وزیر داخلی 4 بار وزیر امور خارجه 4 بار وزیر مالیه 2 بار وزیر جنگ یک‌بار وزیر عدلیه. 3 سال فرماندار کل خراسان و سیستان و دو دوره وکالت مجلس شورای ملی.

او در 17 سالگی خدمت به ناصرالدین‌شاه را آغاز کرد در 20 سالگی به سمت منشی‌گری حاکم آذربایجان گماشته شد. به‌عنوان مشاور ،مظفرالدین شاه را در سفر سوم به اروپا همراهی کرد و به لقب قوام‌السلطنه نائل شد. در همان دوران رابط شاه و مشروطه خواهان شد و فرمان مشروطیت به قلم او تقریر شد. در دوران محمدعلی شاه و استبداد صغیر از سیاست کناره گرفت به اروپا رفت و مشق حقوق کرد. بعد از فتح تهران توسط مشروطه خواهان به ایران بازگشت و طی هشت سال 9 بار در وزارتخانه‌های مختلف عدلیه، مالی و داخلی قرار گرفت بعدازآن والی خراسان و سیستان شد و به ثروتی بی‌حدوحصر رسید. دشمنی‌اش با سید ضیا طباطبایی باعث دستگیری او و مصادره اموالش شد. او کمتر از دو ماه در حبس بود و بعد ازنگرانی احمدشاه از قدرت گرفتن سید ضیا و پا گرفتن رضاخان و با ترس از تضعیف سلطنتش، سید ضیا عزل و احمد قوام به رئیس‌الوزرایی رسید.

اقدامات مهمی در این دوره صورت گرفت که به‌تفصیل در عملکرد او خواهید خواند. او پس از درگیری با مصدق وزیر مالیه‌اش از سمت خود استعفا کرد. دوره دوم نخست‌وزیری بازهم در دوره احمدشاه صورت گرفت و دوران کشمکش او و رضاخان بود سر آخر استعفا کرد ولی به‌عنوان نماینده تهران وارد مجلس شد. با اتهام توطئه قتل رضاخان و پرونده‌سازی بر علیه‌اش با شفاعت احمدشاه تبعید شد و راهی فرنگ شد. او تا پایان کار قاجاریه به ایران بازنگشت. با توجه به مشکلاتش با رضاخان تا انتهای کار او از قدرت بیرون ماند اما بلافاصله بعد از شروع حکومت محمدرضا دوره سوم نخست‌وزیری‌اش آغاز شد که به یک سال هم نرسید. به دنبال قدرت گرفتن او و رابطه نزدیکش با آمریکا و انگلیس محمدرضا بیمناک شد و با علم کردن مشکل کمبود نان کابینه قوام را به سقوط کشاند.

دوره چهارم نخست‌وزیری در دوران ظهور پیشه‌وری در آذربایجان و قاضی محمد در مهاباد و حضور روسیه در شمال ایران همراه بود و از زمان‌های مهم زندگی قوام است که او با موفقیت پشت سرگذاشت اما در انتها با توجه به درگیری شدید با محمد مصدق و تضعیفش از طرف ارتش و شخص اول مملکت ،دولتش سقوط کرد. به دلیل مخالفت با شاه از کشور خارج شد.

دوره پنجم نخست‌وزیری بعد از تیرگی روابط شاه و مصدق اتفاق افتاد، محمدرضا دوباره دست دوستی به سمت قوام دراز کرد. او با شعار «کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد» حضورش را اعلام کرد اما همه نیروهای جامعه از فدائیان اسلام گرفته تا بازار و اصناف و آیت‌‌الله کاشانی تا جبهه ملی و حزب توده ، پان ایرانیست‌ها با او مخالفت کردند. قیام سی تیر شکل گرفت و پس از کشته شدن جمعی از مردم او استعفا کرد و با خاطره‌ای بد از صحنه سیاست ایران حذف شد.

 حضرت اشرف سرانجام در 31 تیر 1334 و در 82 سالگی به علت سکته مغزی از دنیا رفت.

سید ضیاءالدین طباطبایی:

زاده شهریور 1268 شیراز است. او  نخست‌وزیر آخرین سال‌های قاجار بود. سید عامل اجرای کودتای رضاخان شد. او فرزند سیدعلی آقای یزدی بود. سیدعلی آقا یزدی در اواخر دوران ناصری به نجف رفته و مشغول درس فقه و اصول بود و یکی از شاگردان مورداحترام میرزای شیرازی. او با ابوالحسن اصفهانی و حسین بروجردی همدرس بود. مظفرالدین میرزای ولیعهد از میرزای شیرازی برای زعامت و پیشوایی هم‌وطنان و شیعیان درخواست یک روحانی مورد اعتماد کرد و میرزا نیز سیدعلی آقا یزدی را به ایران فرستاد. سیدعلی چنان مورداحترام مظفرالدین شاه بود که نماز میت را او بر جنازه شاه بیمار خواند. سیدعلی در جوانی و دریکی از سفرهایش به شیراز با دختری ازدواج کرد. سید ضیاءالدین ثمره این ازدواج بود.

سید ضیا یک‌ساله بود که همراه خانواده به تبریز رسید. در همان تبریز تحصیلات ابتدایی را به انجام رساند. در همان دوران زبان روسی را هم می‌آموخت. در 16 سالگی به شیراز شهر مادری‌اش رفت و علاوه بر درس مذهب به زبان‌های انگلیسی و فرانسه مشغول شد. او فعالیت‌های روزنامه‌نگاری‌اش در نوجوانی آغاز کرد. در همین دوران سعی کرد خود را به‌عنوان سیاستمداری جسور به سفارت انگلیس معرفی کند. او با تفکر پدر مشکل داشت و درواقع حامی مشروطه بود. به طرز عجیبی رفتار و کردار دوگانه داشت. روزی ملبس به لباس مذهبی و روحانی بود و دیگر روز کلاه و سرداری به تن می‌کرد و گاهی نیز متجدد می‌شد کت‌وشلوار و پاپیون می‌پوشید برخلاف عرف خانواده به موسیقی گوش می‌داد به شکار می‌رفت و تفریحات ضد دینی داشت.

او در 17 سالگی نشریه «اسلام» را منتشر کرد و بعدازآن روزنامه «ندای اسلام» در شیراز انتشار داد. به تهران آمد و به مشروطه‌طلبان پیوست. «فرمان مشروطیت» را در تیراژ وسیع چاپ و توزیع کرد. در این دوران یکی از عوامل خود برای ترور حاج محمد اسماعیل نماینده دوره اول مجلس و حامی محمدعلی شاه فرستاد. بمب‌گذار کشته و سید ضیا به سفارت بلژیک پناه برد و به خارج رفت. او به خانه شعاع‌السلطنه هم بمب انداخته بود. به سفارت انگلیس پناه برد و راهش ندادند و همین‌طور از سفارت عثمانی نتیجه ای نگرفت، به سفارت اتریش رفت و شش ماه بعد بافرمان عفو عمومی از آنجاخارج شد. بعد از فتح تهران روزنامه «شرق» را به دو زبان و با همکاری علی‌اکبر داور و دکتر کمال منتشر کرد که لحن بی‌طرف داشت. بعد از توقیف به علت توهین به مجلس دوم روزنامه «برق» را منتشر کرد به دلیل مشابه این مجله نیز توقیف شد. سید ضیا محاکمه و به 5 سال زندان محکوم شد با دخالت مشروطه‌خواهان آزاد و به اروپا رفت. دو سال در فرانسه و انگلیس به تحصیل پرداخت به دعوت علاالسلطنه سفیر ایران در انگلیس در جشن تاج‌گذاری شاه وقت بریتانیا به‌عنوان نماینده مطبوعات ایران شرکت کرد.

در این سفر به انگلیسی‌ها نزدیک‌تر شد. پس از سفری به هند و مصر و عثمانی و عراق به ایران بازگشت و روزنامه «رعد» را منتشر کرد. او برحسب اوضاع سیاسی گاهی به روس‌ها و گاهی به انگلیس‌ها نزدیک می‌شد. گاهی هم به وثوق‌الدوله که چهره‌ای راست‌گرا بود ابراز تمایل داشت. در این اوان به روسیه رفت و از نزدیک انقلاب بلشویکی 1919 میلادی را مشاهده کرد. به ایران برگشت به وثوق‌الدوله نزدیک‌تر شد. در همین دوران که قیام‌های متفاوتی در ایران در حال شکل‌گیری بود انگلیسی‌ها زمینه کودتا را مساعد می‌دیدند. اوضاع ایران بحرانی بود و به لحاظ مالی به‌شدت در مضیقه بودند حقوق قشون پرداخت‌نشده بود نظمیه و امنیه و ژاندارمری نیز چنین وضعی را دنبال می‌کردند. انگلیس بانک شاهی را تعطیل کرد. با کمک نورمن (وزیرمختار) و آیرونساید (نماینده انگلیس در امور ایران) رضاخان را به‌عنوان فرمانده قزاق برگزیدند. سید ضیا و رضاخان دست دوستی به هم دادند. کودتا آغاز شد. رضاخان از قزوین به تهران آمد و به‌راحتی با توجه به کمک دولت انگلیس بر تهران مسلط شد و سید ضیاءالدین طباطبایی به‌عنوان رئیس‌الوزرا در اسفند 1299 تشکیل کابینه داد.

ویژگی دوران نخست‌وزیری او سختگیری سید در داخل کشور و تشدید عملیات و بازداشت ناراضی‌ها از یک‌سو و تلاش برای ایجاد توازن بین دول روس و انگلیس از جانب دیگر بود. تلاقی و دشمنی سید ضیا با قوام‌السلطنه که در این زمان والی خراسان و سیستان بود در این دوران صورت گرفت. سید او را عزل و به تهران فراخواند و مال و املاک حضرت اشرف را مصادره کرد. این دوره سه‌ماهه سید ضیا را به‌عنوان کودتاچی، دیکتاتور و شخصی سختگیر معرفی کرد.

احمدشاه از بیم نزدیکی به خارجی‌ها و سختگیری‌هایشان او  را برکنار کرد و قوام را به قدرت برگرداند. سید ضیا تحت الحفظ به خارج تبعید شد. دوران اقامت او در خارج از خرداد 1300 با برکناری از مقام نخست‌وزیری آغاز و تا مهر 1321 که به ایران برگشت پایان می‌یابد. در این زمان به دور اروپا گردش کرد و به کار و تجارت پرداخت. سپس به فلسطین رفت و رئیس دبیرخانه کمیته اسلامی شد. با یهودیان به معامله ملک پرداخت؛ آشکار و پنهان. فعالیت پارلمانی خود را از اسفند 1322 از سر گرفت و با دستگیری‌اش در سال 1324 توسط قوام به پایان رسید. در این دو سال حزب «اراده ملی» تأسیس و هدفش مبارزه قدرتمند با حزب توده بود. یک سال زندان بود و از سیاست کناره گرفت و تا زمان مرگش در شهریور 1348 به فعالیت‌های کشاورزی و دام‌پروری در قزوین و قسمت‌هایی از تهران سرگرم بود. گاهی پهلوی دوم از او مشاوره می‌گرفت. نقل است که پهلوی دوم هفته‌ای یک‌بار با او ملاقات داشت و غیرازاین نیز هفته‌ای دو بار ملاقات عمومی با دوستان و بستگان داشت و درباره مسائل روز گفت‌وگو می‌کرد و به بحث و تبادل‌نظر می‌پرداخت. او در 81 سالگی براثر سکته قلبی درگذشت.

کلنل محمدتقی خان پسیان

یکی دیگر از اشخاص بازی در نمایش کابوس حضرت اشرف، تقی‌خان پسیان است. او یکی از سرداران نظامی به نام دوران قاجار بود. در سال 1270 خورشیدی در تبریز یا اهر پا به عرصه وجود گذاشت. اوکاملا از یک خانواده سپاهی بود. رستم بیگ جد خاندان پسیان بعد از معاهده ترکمانچای و جدایی شهرهای دشت قفقاز زندگی زیر سایه سلطه نظام تزاری روس را برنتابید و به ایران عزیمت کرد. در تبریز ساکن شود تمام فرزندانش جذب نظام شدند. ازجمله یاور محمدخان (عنایت‌السلطان) پدر محمدتقی خان که روابط گرمی با میرزا تقی‌خان امیرکبیر داشت. دو تن از عموهای تقی‌خان در جنگ شیراز مقابل قشون انگلستان کشته شدند. تقی‌خان بعد از تحصیل در مدرسه لقمانیه تبریز به مدرسه نظام تهران راه یافت. در 20 سالگی ستوان شد و در 23 سالگی به درجه سرگردی نائل شده بود. در سال 1291 خورشیدی با سمت معلم و مترجم در مدرسه ژاندارمری به‌کارگماشته شد. به‌عنوان فرمانده گروهان به مأموریت همدان اعزام شد. امنیت را در همدان برقرار کرد و به‌پاس این موفقیت به مدال طلای وزارت جنگ دست‌یافت. با عنوان فرمانده گردان به همدان بازگشت. در آغاز جنگ جهانی اول در صف مقدم وطن خواهان حکومت قرار گرفت و در حمله معروف «مصلی» به روس‌ها علاوه بر شکست آن‌ها و خلع سلاحشان منطقه مورد نفوذشان را نیز آزاد کرد. در جنگ بعدی به علت ضعف در تعداد نفرات و تجهیزات عقب‌نشینی کرد به کرمانشاه رسید و بعد به عثمانی پناه برد. ازآنجا به سبب درمان به آلمان رفت و مشغول تحصیل نظام شد. به نیروی هوایی و پس‌ازآن در پیاده‌نظام دوره دید. محمدتقی خان پسیان اولین هوانورد ایران بود. او در آلمان 33 بار پرواز کرد. وقتی مشیرالدوله کابینه تشکیل داد دوباره به ژاندارمری ورود کرد و با درجه سرهنگی فرمانده ژاندارمری خراسان منصوب شد. محل تلاقی این دو شخصیت در نمایش کابوس حضرت اشرف نیز در این هنگامه است جایی که قوام‌السلطنه والی خراسان است و کلنل محمدتقی خان پسیان ژاندارم آنجاست.

او امنیت را در خراسان برقرار کرد و همچنین نیروی ملی را در کنار نیروی ژاندارمری تشکیل داد و تقویت کرد. در نمایش ارتباط بسیار تنگاتنگ تصویر شده که دور از تاریخ نیست. اما هر دو این شخصیت‌ها دارای جاه‌طلبی‌ها و آرمان‌های متفاوتی بودند. اولین اختلاف در اصلاح امور مالی صورت گرفت؛ اما در سال 1300 خورشیدی بعد از روی کار آمدن سیدضیاءطباطبایی نخست‌وزیر کودتا و به دستور او کلنل قوام‌السلطنه را بازداشت و تحت‌الحفظ به پایتخت فرستاد. کاری که لطمه سنگینی به مودت این دو وارد کرد. سید ضیاء او را به‌عنوان والی نظامی خراسان منصوب کرد. تقی‌خان به‌سرعت در مشهد حکومت‌نظامی برقرار کرد و عشایری که ارتباط نزدیکی با قوام داشتند را به قدرت سرکوب کرد. اموال و املاک قوام را ضبط کرد. مواجب عقب‌افتاده افراد نظام را پرداخت کرد. حکومت سید ضیاء سه‌ماهه سقوط کرد و قوام از زندان مستقیم حکم رئیس‌الوزرائی را دریافت کرد. او طی فرمانی شاهی کلنل را فرمانده قوای نظامی خراسان منصوب کرد ولی از دخالت در امور حکومت منع کرد. این نشان‌دهنده تفقد قوام نسبت به تقی‌خان بود. او تقی‌خان را به‌سان پسر و دوستی نزدیک می‌دید اما تقی‌خان دیدگاه نزدیکی نسبت به قوام‌السلطنه نداشت. حکومت، نجدالسلطنه را مأمور حکومت خراسان کرد اما او زورش به تقی‌خان نرسید و استعفا کرد. دولت نجف قلی خان صمصام‌السلطنه بختیاری را به ولایت خراسان منصوب کرد؛ اما تقی‌خان تصریح کرد که رئیس‌الوزرا مورد اعتماد او نیست و حاضر به قبول خدمت نیست. صمصام هم کنار رفت و گلیروب را هم که به‌عنوان رئیس ژاندارمری منصوب‌شده بود به تهران برگرداند و جنگ مغلوب شد. قوام دوباره حسن نیت خود را نسبت به کلنل نشان داد بااینکه با او به‌صورت کامل به مخالفت برخاست و دلیل این امر را هم نمایش قدرت حکومت و نظام می‌دانست برای او چهار شرط گذاشت:

1) کلنل با دریافت حقوق دوساله خود همراه مهدی خان معتصم‌السلطنه فرخ (کارگزار خراسان) و ماژور اسمعیل خان بهادر (مأمور اجرای فرمان دستگیری قوام) به اروپا مسافرت کند.

2) محاسبات را در 15 روز بسته و امور به تولیت واگذار نماید

3) به کلیه ژاندارم‌ها تأمین دهد.

4) دولت به قوای ایلیاتی توصیه می‌کند از او محافظت و تا سرحدات برسانند.

اما تقی‌خان نپذیرفت و از حکم سر باز زد. صبر قوام به سرآمد کلنل را یاغی خواند. حاکمان و خوانین منطقه‌ای که سرکوب تقی‌خان را فراموش نکرده بودند به جنگ با او برخاستند. امیر شوکت‌الملک خزیمه علم (پدر اسدالله علم) نخست‌وزیر دوران پهلوی دوم خواهان آشتی بود که امکان‌پذیر نشد. در این هنگام سردار معز حاکم بجنورد به همراه کردهای قوچان ژاندارمری را خلع سلاح کردند. کلنل برای دفع راهی قوچان شد و در جعفرآباد در دو فرسنگی قوچان جنگ سختی بین قوای تقی‌خان و کردهای قوچان درگرفت. این جنگ به شکست نیروهای ژاندارم منتهی شد و کلنل درحالی‌که یکه و تنها مانده بود تا آخرین گلوله جنگید و کشته شد و قوای کرد سر از تنش جدا کردند. عمر حکومت کلنل که می‌خواست ایران، ایران شود بسیار کوتاه بود و تنها 6 ماه طول کشید. قوام که بسیار از مرگ او ملول بود ، دستور داد جسد با تجلیل و احترامات نظامی به مشهد وارد شود و با عده‌ای از صاحب‌منصبان و ژاندارم‌ها و جمع کثیری از اهالی شهر و هواداران تشیع شد و در آرامگاه نادرشاه واقع در باغ نادری مشهد به خاک سپرده شد.

شاهان ایران در طول سال‌ها حضور احمد قوام در تاریخ ایران

1) ناصرالدین شاه: مهم‌ترین و مدرن ترین شاه دودمان قاجار که آخرین سلطان سنتی تاریخ ایران بود. سلطان صاحبقران 49 سال به ایران حکومت کرد و در این دوران اتفاق خیلی ویژه‌ای نیفتاد و ایران از ثبات نسبی برقرار بود بعد از مرگ او تاریخ ایران برگ محکمی خورد و اتفاق‌های بزرگ درراه بود. در این اثر ناصرالدین‌شاه به سبک سلاطین قدیمی، شوخ‌طبع و زیرک است که به واقعیت او نزدیک است. احمد قوام میرزا بنویس این شاه بود.

2) مظفرالدین شاه: شاه بیمار که اکثر دوران زندگی خود را به ولیعهدی سپری کرد. مظفرالدین میرزا 10 سال حکومت کرد. احمد قوام در سفر سوم اروپایی وی را همراهی کرد. مظفرالدین شاه با تأیید جنبش مشروطه، فرمان مشروط، را امضاء کرد که به عدل مظفر معروف شد و این فرمان به قلم قوام‌السلطنه تحریر شد.

3) محمدعلی شاه : شاه مستبد قاجار که دوران حکومتش 3 سال بیشتر طول نکشید. اما در این سه سال ایران آبستن حوادث متعدد بود از مخالفت با مشروطه گرفته تا به توپ بستن مجلس که این دوران را استبداد صغیر می‌گویند. او به‌شدت خرافی بود و تحت تأثیر شابشال خان یا (ادیب‌السلطنه) مدرس روسی خود بود. دمدمی‌مزاج بود و دهن بین. در این دوران قوام‌السلطنه در سیاست حضور داشت و از رجال تأثیرگذار هم بود.

4) احمدشاه: 12 ساله بود که شاه ایران شد. عضدالملک و ناصرالملک نایب‌السلطنه او بودند. او درمجموع اصلاً شاه نبود و حکومت بی‌ثباتی داشت در 16 سال سلطنت 9 بار کابینه عوض شد. سر آخر نیز رضاخان او را عزل و به‌جای او نشست و سلطنت 150 ساله دودمان قاجار به پایان رسید. قوام‌السلطنه در زمان او دو دور رئیس‌الوزراء ایران بود.

5) رضاشاه :بعد از انقراض قاجاریه تاج‌گذاری کرد. اصلاحات انجام داد. شاه مستبد و قلدر پهلوی تمام کوشش‌هایی را که جهت شکل‌گیری مشروطه و مجلس انجام‌شده بود دیکتاتور معابانه به دوران قبل از مشروطه برگرداند و تمام مخالفان را سرکوب و منکوب کرد. با آلمان‌ها ارتباط‌های مهمی برقرار کرد و همین چشم اسفندیارسلطنتش شد. در جنگ بین‌الملل دوم عزل به جزیره موریس و سپس ژوهاسبورگ تبعید شد و پسر 22 ساله‌اش به‌جای او نشاندند. احمد قوام در دوران او چندی را در اروپا و در لاهیجان گذراند او در دوران سلطنت پهلوی اول هیچ منصبی در سیاست نداشت.

6) محمدرضا شاه: پس از تبعید پدر به تخت سلطنت نشست. ایران دوران پرفراز و نشیبی در 37 سال حکمرانی او به خود دید بعد از کودتا و ثبات نسبی به لحاظ اقتصادی به موفقیت‌هایی نیز نائل شد. انقلاب سفید را برای فتح قلب مردم انجام داد که هیچ‌وقت موفق به این امر نشد. او مانند پدر قلدر نبود ولی به‌اندازه او خودکامه بود. خود برگزیده می‌دانست و حرف هیچ‌کس را نمی‌پذیرفت. ایزوله شده بود و سر آخر نیز با انقلاب اسلامی ایران سرنگون شد احمد قوام دو دوره در ابتدای شاهی او نخست‌وزیر ایران بود.

عملکرد حضرت اشرف که در متن نمایش تاکید بیشتری برآن شده :

همان‌طور که ذکر شد مدت‌زمانی که احمد قوام بر پهنه سیاست ایران حضور داشت، شاید پرحادثه‌ترین دوران تاریخ این مرزوبوم باشد. برای این برهه از زمان کتاب‌های متعددی تقدیر شده است که نام بعضی را در منابع و پانوشت خواهید دید. این بررسی عملکرد مربوط می‌شود که همان اتفاق‌هایی که در متن نمایشی وجود دارد و البته مهم‌ترین کارهای او نیز هست.

یکی از مهم‌ترین کارهای حضرت اشرف حفظ تمامیت ارضی ایران است .او در دو دوره و در دو زمان متفاوت از پس‌ازاین مهم برآمده است. اول در زمان احمدشاه و درزمانی که رئیس‌الوزرا بود به کمک رضاخان سردار سپه که وزیر جنگ او بود توانست بر تمام شورش‌ها غلبه کند. تلاش برای فائق آمدن دیپلماتیک  بر جنبش‌هایی مثل حاج‌بابا خان در اردبیل قیام جنگل میرزا کوچک خان جنگلی، قیام شیخ محمد خیابانی در آذربایجان یا قیام کلنل  محمدتقی خان پسیان در خراسان که هرکدام اهداف آرمانی بزرگی را جستجو کردند.

قوام با تشکیل یک کابینه قدرتمند و با تمام قوا این اتفاق‌ها را پشت سر گذاشت و ثباتی نسبی را در کشور برقرار ساخت . تلاش های او با اقدامات نظامی رضا خان به خشونت انجامید واینگونه در تقسیم قدرت به رضاخان باخت و تبعید شد. همه این اعمال به نام رضاخان نوشته شد و هم او بود که بیشترین بهره را از این پیروزی‌های کسب کرد و بر تخت شاهی تکیه زد و اینگونه حضرت اشرف را 22 سال خانه‌نشین کرد.

دوم در دوران پهلوی دوم شاه جوان ایران که از عدم قطعیت و ثبات قدم بوی نبرده بود و در سیاست بسیار خام‌دست بود پس از غائله کنفرانس تهران و حضور متفقین در ایران و تحقیر شاه ،نیروهای انگلیس و آمریکا به پیمان خود وفا کرده و ایران ترک گفتند. اما نیروهای روس از ایران خارج نشدند و سهم بیشتری از ایران بخصوص نفت شمال می‌خواستند. علم کردن پیشه‌وری در آذربایجان و کمک به قاضی محمد در کردستان و اعلام جمهوری توسط این حضرات با حمایت روسیه به‌شدت تمامیت ارضی ایران را تحت‌الشعاع قرار داده بود. اما سلسله مذاکرات معروف او و استالین بود و این اتفاقات نشان داد که او چه سیاستمدار چرب‌دستی است. قوام با فریب استالین، قول نفت شمال را در صورت خروج ارتش سرخ به او داد. استالین هم که دنبال یک امتیاز اقتصادی مهم بود قبول کرد. اما قوام کهنه‌کار سیاست به بهانه اینکه بدون وجود مجلس امکان ثبت این موضوع و دادن این امتیاز به روسیه نیست وقت خوبی برای ایران خرید و به استالین قول داد که اگر نیروهایش را خارج کرد و فرصت تشکیل مجلس جدید به او بدهد او هم اکثریت نمایندگان موافق روسیه را به مجلس آورد و تضمین وفاداری ثبت و امتیاز نفت شمال را به او داد. گفتگوهای قوام با سادچیکف سرانجام به امضای موافقت‌نامه مشهور به قرارداد قوام-سادچیکف منجر شد. محور این قرارداد، سه موضوع بود:

1) نیروهای ارتش سرخ، تا پایان اردیبهشت ۱۳۲۵ شمسی، همه خاک ایران را ترک کنند.

2) شرکت نفت مختلط ایران و شوروی تشکیل شود.

3) غائله آذربایجان، مسئله داخلی ایران شناخته شود.

بدین ترتیب، تخلیه نیروهای شوروی آغاز.در پایان نیز با توجه به اینکه روسیه دیگر از شورش‌ها حمایت نمی‌کرد و نیرویی نیز در ایران نداشت. جنبش‌های پیشه‌وری و قاضی محمد به‌شدت سرکوب شد که البته قوام‌السلطنه راضی به حضور ارتش نبود و گفتگو را راه‌حل مسئله می‌دانست. ولی به‌هرروی تمامیت ارضی ایران حفظ شد و البته شاه جوان نیز به‌سان پدر خود این موفقیت را برای خود قبضه کرد.

جنبه دیگر از عملکرد مهم قوام حمایت از مشروطه‌خواهان بود که او نقش بسیار مهمی در به امضاء رساند فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه داشت او رابط بین شاه و مشروطه خواهان بود و حتی فرمان مشروطیت به قلم او تقدیر شد. در زمان حکومت او بر خراسان و سیستان علاوه بر ثبات منطقه به لحاظ اقتصادی رشد بی‌نظیری داشت و خود او هم از ثروت بالایی برخوردار بود ارتباط غنی با همسایه‌ها داشت و تجارتش با هندوستان و کمپانی هند شرقی بسیار رونق داشت به اتحاد ایلات وخوانین و عشایر و اقوام در خراسان و سیستان کوشید و ارتباط نزدیکی با آن‌ها داشت به کمک تقی‌خان پسیان نظم و امنیت خراسان را تثبیت کرده بود و مثل شاه بر خراسان حکومت می‌کرد. یکی دیگر از فعالیت‌های او که در متن اثر وجود دارد فعالیت‌های صنعتی و کشاورزی و بازرگانی اوست که البته ادله آن موجود است. اما کاشت چای در لاهیجان توسط او صورت نگرفت و فقط اصلاح نبات و تجارت چای توسط او و در دوران دوری‌اش از سیاست در زمان رضاخان و البته سکونتش در لاهیجان صورت گرفته است. درواقع کاشت چای در گیلان و بالأخص لاهیجان توسط کاشف‌السلطنه و حدود 15 سال قبل از حضور قوام در لاهیجان صورت گرفته بود کاشف‌السلطنه چای و میخک و هل و فلفل و انبه و ... از هند به ایران آورد و دو سال در هندوستان وقت صرف کرد تا با چای نحوه کاشت و به ثمر رساند و برداشت آن استاد شد و هنوز او را پدر چای ایران می‌نامند.البته مقبره‌اش در لاهیجان موزه چای نیز هست. اما قوام در تجارت نیز مانند سیاست بسیار چیره‌دست بود و چای و حتی توتون و تنباکو و ... به کشورهای شمالی ایران صادر می‌کرد که البته در نمایش هم دیده می‌شود. او اول کسی بود که با آمریکایی‌ها ارتباط نزدیک برقرار کرد و روس و انگلیس به همین علت هیچ‌وقت با او موافق نبودند. تا آنجا که می‌توانست علیه حزب توده کشید. اما نمایش دیگری داشت.

«حمید شوکت »پایان کارش را با شیفتگی این چنین توصیف کرده است: با مرگ او، ایران سیاستمداری را از دست ­داد که تدبیر و درایتش ، در آمیزه­ای با جسارت و بی‌باکی ، نمونه و همانند نداشت ؛ و این همه شاید ، تجلی خود را بیش از هر چیز ، در این نکته بازیافته باشد که او را همواره استاد مسلم رویارویی با دشواری ­های خطیری می­ دانستند که کسی را یارای چیرگی بر آن‌ها نبود. واقعیتی که سرسخت‌ترین دشمنانش نیز توانایی نفی آن را نیافتند.

وقایع اتفاقیه /گاه‌شمار 50 ساله مهم ترین اتفاقات  ایران در زمان حضور قوام بر پهنه سیاست

1) ترور ناصرالدین‌شاه در 12 اردیبهشت 1275

2) امضای فرمان مشروطیت در 13 مرداد 1285 توسط مظفرالدین شاه

3)  تشکیل اولین مجلس شورای ملی در 14 مهرماه 1285

4)امضای اولین قانون اساسی ایران در 8 مهر 1285 توسط مظفرالدین شاه

5) 15 اسفند 1286 ترور ناموفق محمدعلی شاه

6) 1286 ترور میرزاعلی اصغر خان اتابک (امین‌السلطان)

7) 2 تیر 1287 به توپ بستن مجلس

8) 22 تیر 1288 خلع از سلطنت و تبعید محمدعلی شاه از ایران

9) 25 تیر 1288 شروع سلطنت احمدشاه قاجار

10) 5 مرداد 1288 اعدام شیخ فضل‌الله نوری

11) 29 تیر 1293 تاج‌گذاری رسمی احمدشاه

12) 17 مرداد 1293 شروع اشغال جنوب توسط نیروهای انگلیس و درگیری ایران در جنگ جهانی اول

13) 24 مرداد 1293 شروع جنگ جهانی اول

14) 25 آبان 1293 مرگ ستارخان

15) 1293 دوره اول جنبش جنگل

16) 12 شهریور 1294 شهادت رئیس‌علی دلواری

17) آبان 1295 قتل باقر خان

18) قحطی بزرگ در ایران 1296 تا 1298

19) 17 مرداد 1298 قرارداد مستشاری 1919

20) 22 شهریور 1299 مرگ شیخ محمد خیابانی

21) کودتای 3 اسفند 1299

22) 4 اسفند 1299 دولت کودتا و نخست‌وزیری سید ضیاءالدین طباطبایی

23) 9 مهر 1300 مرگ کلنل محمدتقی خان پسیان

24) 5 آبان 1300 مرگ حیدر خان عمواوغلی

25) 11 آذر 1300 مرگ میرزا کوچک خان جنگلی

26) 29 فروردین 1304 دستگیری شیخ خزعلی و پایان حکومتش

27) 9 آبان 1304 انقراض سلسله قاجاریه و تبعید احمدشاه

28) 21 آذر 1304 به سلطنت رسیدن رضاخان آغاز دوران پهلوی

29) 4 اردیبهشت 1305 تاج‌گذاری رضاخان

30) 9 شهریور 1318 شروع جنگ جهانی دوم

31) 3 شهریور 1320 اشغال ایران توسط روسیه از شمال و انگلیس از جنوب

32) پایان سلطنت رضاخان 25 شهریور 1320

33) 25 شهریور 1320 سلطنت محمدرضا شاه

34) 9 آذر 1322 کنفرانس تهران

35) 4 مرداد 1323 مرگ رضاشاه پهلوی

36) 11 شهریور 1324 پایان جنگ جهانی اول

37) 12 شهریور 1324 پیشروی جمهوری دمکراتیک آذربایجان را بنا نهاد

38) 2 بهمن 1324 تشکیل جمهوری مهاباد توسط قاضی محمد

39) 29 بهمن 1324 شروع مذاکرات ایران و روسیه

40) 15 فروردین 1325 قرارداد قوام _سایدچیکف

41) 21 آذر 1325 جمهوری دمکراتیک آذربایجان منحل شد.

42) 16 آذر 1325 انحلال جمهوری مهاباد

43) اعدام قاضی محمد 10 فروردین 1326

44) 15 دی 1327 ترور نافرجام محمدرضا شاه

45) 16 اسفند 1329 ترور سپهبد حاج علی رزم‌آرا توسط فدائیان اسلام

46) ملی شدن صنعت نفت 29 اسفند 1329

47) 30 تیر 1331 قیام 30 تیر

48) 28 تیر 1334 مرگ قوام‌السلطنه

49) 7 شهریور 1348 مرگ سید ضیاءالدین طباطبایی

50) 5 مرداد 1359 مرگ محمدرضا پهلوی

منابع و مآخذ: 

1) «تاریخ کامل ایران» نوشته عباس اقبال آشتیانی

2) «خاطرات سیاسی قوام السلطنه» نوشته غلامحسین میرزا صالح

3) «در تیررس حادثه» نوشته حمید شوکت 

4) موسسه مطالعات تاریخ معاصر

5) وب سایت تاریخ ایرانی

درباره نمایش کابوس حضرت اشرف
۱۸ اسفند ۱۳۹۵