به گزارش تیوال به نقل از
ایران تئاتر
شناسه مطلب: 64318
شقایق فتحی و احسان حاجعلیخانی که از ۲۵ مهرماه با نمایش «خسوف» به تماشاخانه سنگلج میآیند، از اجرایی آوانگارد با محوریت تعزیه خبر دادند
به گزارش ایران تئاتر؛ نمایش «خسوف» نوشته احسان حاجیعلیخانی و با کارگردانی مشترک شقایق فتحی و احسان حاجیعلیخانی از یکشنبه؛ ۲۵ مهرماه در تماشاخانه سنگلج روی صحنه میرود.
احسان حاجیعلیخانی: شقایق فتحی «خسوف» را پویاتر کرد
احسان حاجیعلیخانی؛ نویسنده، کارگردان و بازیگر «خسوف» درباره سبقه اجرایی این اثر، گفت: «خسوف» یکبار نمایشنامهخوانی شده است و یکبار هم علیرضا استادی این نمایشنامه را در سومین جشنواره تئاتر شهر اجرا کرد.
حاجیعلیخانی ضمن اعلام این نکته که نمایش تغییرات بسیار زیادی کرده است، گفت: ازآنجاکه نمایش را با شقایق فتحی بهصورت مشترک کارگردانی میکنیم، ایدهها و نظرات او بسیار نمایشنامه را تغییر داده است. طرح و شیوهای که فتحی داشت، کار را پویاتر کرده است. نمایش بهطرف دنیایی آوانگاردتر پیش رفته است و از فضای سنتیاش بیرون آمده است.
حاجیعلیخانی درباره شیوه اجرایی این نمایش، گفت: مضمون با این ایام مناسبت دارد اما با طرح و ایدهای که شقایق فتحی به اثر وارد کرده است، میتوان گفت بیشتر از آنکه «خسوف» یک نمایش مذهبی باشد، تئاتر است. طراحی فتحی «خسوف» را به همین سمت برد که ما سه زمان پس از مرگ حشمت، فضاهای ذهنی او در عالم کما و تعزیهدرمانی را در نمایش ببینیم.
کارگردان «خسوف» درباره پروسه آمادهسازی نمایش برای اجرا در تماشاخانه سنگلج، گفت: تمرین نمایش از حدود یک ماه پیش آغاز شده است. الان در مرحله پایانی که هماهنگ شدن گروه اجرایی با موسیقی است قرار داریم. موسیقی این نمایش انتخابی است. برخی از دیالوگها بهصورت نریشن درآمده است و موسیقی در زیر آن قرار دارد و این بخش بسیار کوتاه است.
شقایق فتحی: تکنیکالی بودن نمایشنامه «خسوف» اجرایی آوانگارد را طلب میکرد.
شقایق فتحی؛ کارگردان، بازیگر، طراح صحنه و لباس و مسئول انتخاب موزیک نمایش «خسوف» درباره تغییراتی که بر این متن اعمال کرده است، گفت: در مواجهه اولیه نمایشنامه، با دیالوگهای رئالیستی و صحنههای متعدد رویارو شدیم که هر صحنه با یک دیالوگ بهصورت کاملا میلیمتری درصحنه بعد تنیده میشد و صحنه تغییر میکرد. حتی بازگشت به صحنه قبل نیز به همین شکل انجام میگرفت. همچنین متن با توجه به روند تئاتر درمانی که در دل خود داشت، بعضی شخصیتها را ملزم به بازی در دو یا چند نقش میکرد؛ بهعنوانمثال، شخصیت دکتر؛ یعنی روانکاو حشمت، گاه خودش بود و گاه نقش حشمت را بازی میکرد، شخصیت مریم، دختر حشمت، گاه خودش بود و گاه نقش آسیه، مادر مرحوم خود را بازی میکرد، شخصیت سید، دوست حشمت، گاه خودش بود و گاه شبیهخوان امام حسین و حضرت زینب و حضرت عباس و گاه فرمانده نظامی پادگان دوران سربازی عرفان؛ پسر حشمت را بازی میکرد.
با چنین متنی که نگارشش، ساختاری بهظاهر معمولی و رئالیستی داشت، ولی درعینحال تکنیکی خاص خود را دارا میبود، تنها یکراه در پیش روی خود دیدم که به اجرایی نو دستیابیم و ایجاد زمانهای موازی را در نظر گرفتم. تصمیم گرفتم زمانهایی موازی برای روایت داستان نمایش طراحی کنم تا بتوانم بر روی تم اصلی متن یعنی؛ تردید تاکید کنم و برای رسیدن به این مهم از فنون تئاتر مولتیمدیا بهره جستم که در این صورت میتوان گفت میشود بیشترین تاثیر را روی مخاطب گذاشت و او را با متن و اجرا همراه و همداستان نمود. ضمن اینکه فکر میکنم برای اجرای اصولی و علمی چنین نمایشنامه تکنیکالی، بهترین گزینه، به کار گرفتن شیوهای آوانگارد است تا اجرا خوانش نوینی از متن شود.
وی در ادامه افزود: با احسان حاجیعلیخانی راجع به ایده اجرائیام گپ و گفت داشتم. حاجیعلیخانی نیز از این ایده بسیار استقبال کرد و اجازه دراماتورژی متن رو به من محول کرد تا طبق شیوهای که در ذهنم ساختهوپرداخته کرده بودم، تغییراتی درروند داستان ایجاد کنم. شروع فوقالعادهای داشتیم. تمام ایدهها از قبیل استفاده از امکانات رسانهای را با حاجیعلیخانی در میان گذاشتم؛ البته همیشه با هم اتفاق نظر نداشتیم و گاهی بین ما بحث بالا میگرفت. خیلی وقتها هم او ایدهای را مطرح میکرد که طراحی من را کاملتر میکرد. درنهایت باید بگویم مخاطب با یک پازل فوقالعاده روبهروست که ترکیبی از سه زمان موازی است؛ شب اول قبر حشمت، درگیریهای ذهنی حشمت در عالم کما و دوران زندگی حشمت که بیشتر فضای تئاتر درمانی را در برمیگیرد و بهواسطه فلشبکهایی هم به روایت داستان و گرهگشاییها میپردازد و هم بهنوعی نامه اعمال حشمت است که در عالم برزخ جلوی چشمانش ورق میخورد. در طراحی زمانهای موازی سعی شده بهواسطه تئاتر مولتیمدیا به روایت هر چه تاثیرگذارتر داستان پرداخته شود. البته زمان غالب ما در این نمایش شب اول قبر حشمت است. امیدوارم ما آدمهای این عصر آهن و سیمان و چرخدنده، بهگونهای زندگی کنیم که شب اول قبری سرشار از آرامش و آسایش و آمرزش داشته باشیم.
خلاصه داستان:
حشمت عسگری، معلم بازخریدی آموزشوپرورش است که از بچگی نزد پدرش آمیز حبیبالله که معینالبکای دسته تعزیهخوانان تکیه محله بوده، رشد و نمو یافته و بدینجهت نسخهنویسی چیرهدست و اشقیا خوانی به نام شده است. حشمت مانند بسیاری از آدمهای دیگر، پس از گذر چند دهه از عمر خویش، به راهش، هدفش، دیدگاهش، دینش، خدایش، تردید میکند و اعتماد و اعتقادش را از دست میدهد.
بدین واسطه زندگی عاشقانه با همسرش آسیه دستخوش تغییر میشود و درنتیجه آسیه دق میکند و میمیرد، دخترش مریم پژمرده و دلمرده شده و زودهنگامتر از همسنوسالان خود به خانه شوهر میرود، پسرش عرفان از خانه فراری میشود و در طول مدت دو ساله خدمت سربازی به مرخصی نمیآید، حشمت اعتیاد پیش میگیرد و روزبهروز از سبیل هدایت دورتر و دورتر میشود. پس از چندی که به همین منوال میگذرد، طی تصادفی حشمت به کما رفته و پس از بیرون آمدن از کما دچار عارضه فراموشی میگردد.
سید علیمحمد فاطمی؛ یک دکتر روانکاو که از دوستان تعزیهخوان حشمت است، به همراه مریم و عرفان، تیمی را تشکیل میدهند تا به حشمت کمک کنند خود و زندگی اطرافیانش را به یاد آورد. خوابی که سید علیمحمد میبیند، نقطه عطفی میشود تا حشمت تلنگری بخورد. درنهایت مشخص میشود که حشمت چند روزی است حافظهاش را به دست آورده اما روی بازگشت نداشته که بگوید من حال و احوالم روبهراه شده است.
در خاتمه، حشمت، بر اساس خواب سید، بیان میکند که عامل تمامی بدبختیهایش خودش بوده و خود را به مرتبهای رسانده بوده که آن زمانی که در تعزیه بهصورت نمادین سر امام حسین را میبریده، دستان حضرت عباس را قطع میکرده، چادر از سر حضرت زینب میکشیده، تن و بدن امام سجاد را مورد ضربات تازیانه قرار میداده، به اوج لذت میرسیده که همین اوج لذت او را به حضیض ذلت رسانده است.