سکوت بارزترین گویه برای بیان آنچه ناگفته میپنداریم است و از این رهگذر، گویی هرچه سکوت عمیقتر، عمق ناگفتهها بیشتر است.
نمایش «لحد» تلاش دارد تا ضمن بررسی عمیق از زوایای متفاوت، به مسئله خشونت خانگی بپردازد که ضمن وارسی چندوچون آن، نیمنگاهی نیز در قالب مستند به برخی از ریزعوامل پدیدآوردنده آن دارد.
در ابتدای نمایش که هنوز شخصیتها صورتی از درون خود را اما کمابیش برای مخاطب ابراز میکنند، میشود فهمید در پس این قالب مستند تئاتری، اشارات و کنایههایی به یک رخداد واقعی تلخ خشونت خانگی طی ده سال اخیر در تهران وجود دارد.
فضای میانی صحنه تالار حافظ به شکل خطی طراحیشده است که گویی مسیر نقطهای از زندگی تا نقطهای واقعیتر در مسیر این خط به دست طراحی صحنه سپردهشده است که به شکل نظمی مشخص اما مملو از نماد در قالب دکور و ابزار صحنه، خود را نمایان ساخته است.
گفتار و سکوت دو وجه کنتراست فضای اتمسفر نمایش را پدید آورده و آن اینگونه تقسیمبندی شده که آنچه گفتنی است بر زبان جاری است و آنچه به سکوت سپردهشده، آن دسته گویه های مگو است که زبان از بیان آن قاصر و کلام برای ابراز آن محرمی نمیبیند؛ پس چه نیکو که به زبان سکوت سپرده شود.
این نمایش از عامل کلیدی سکوت در صحنه به نحو هدفمند و هوشمندانهای بهره برده و اغراق نیست اگر بگوییم جان کلام و مُرِّ مفاهیم نمایش تنها در سکوتهاست که قابلشنیدن است؛ همچنان که یقیناً سکوت سرشار از ناگفتههاست و خود بهتنهایی یک دیالوگ ارزشمند است.
تا بدین جا این ترفند ساختار هنری بهدرستی در خدمت فرم اثر قرارگرفته است و بهخوبی فرم را در صحنه نمایندگی میکند و بسیار مفاهیم از محل آن به ذهن و ضمیر مخاطب جاری است اما آنچه گاهی آن کنتراست ضروری میان بیان و سکوت را با خدشه مواجه ساخته، ناهمطرازی بیان در مقابل سیالی فراوان سکوت جاری در صحنه است؛ گویی میزان سکوت و بازی در سکوتها آنقدر چشمگیر است که حتی نوعی عدم توازن میان بازی بازیگرها از جنبه کیفی و قرارگیری در همان تعادل کنتراست میان بیان و سکوت وجود دارد؛ این عامل گاه مزاحم و مخدوش در مسیر ابتدا تا اجرای نمایش، از جهت تبدیل ماهیتی، در کنار ضعفی که از خود حاصل کرده، اما به فرصتی بدل شده تا در پس این برجستگی فراوانی سکوت از محل بازیهای در سکوت جاری در نمایش، جان کلام در همان بازیهای سکوت به شکل مفاهیمی که نمایش تلاش میکند با صدای بلند آنها را فریاد زده و به گوش و قلب مخاطب برساند، نمود کند؛ ازاینرو آنچه در مقابل آن ضعف شامل برخی بازیهای کلامی (مانند برخی بازیهای شخصیت دوست مقتول) در این نمایش فراوان یافت میشود، بازیهای مطلوب تماماً در سکوت بازیگر نقش پدر (فریدون ولایی) است که بهتنهایی آنچه باید را با بازیهای طراحیشده و تسلط مناسب بر بدنش از خود ارائه کرده است؛ افزون بر آنکه بازیهای چشم او نیز توانسته عمیقترین مفاهیم و مضامین را در بستر کم نوسان ابتدا تا انتهای روایت نمایش، به مخاطب منتقل کند؛ گویی آنچه بر صحنه جاری است همه روایت اوست که اگر نیک بنگریم هسته همه تحولات در فضای این نمایش و ماوقعی که خیلی در سایهروشن توصیف میشود نیز مبدأش هم اوست، البته مبدأی که در خانواده، هسته اصلی پدیدآوردنده تمام آن ویرانی است!
نمادپردازی در این نمایش به نحو منطقی و معمول جاری است که بهدرستی در راستای آن چیزی است که نمایش مفهومش را در قالب فرمی خود فریاد میزند اما نمادپردازی وقتی کمی کسلکننده میشود که بهسرعت از فرم بیرون زده و نه به یک شعار برآمده از مسئلهشدگی بلکه به مرزهای آشنای شعارزدگی نزدیک میشود که برای نمایشی که در قلب فضای جامعه اجتماعی شعاری، تقدیراً محکوم به نمایش شده، یک آسیب و تهدید تلقی میشود؛ زیرا وقتی شعار از یک فرم مناسب-مانند یک تلطیف شعری خیال انگیز-بیرون میزند، مخاطب دست روی گوشها گذاشته دیگر نمیشنود! البته گاهی وابستگی به مسئله آنچنان میشود که بیان مسئله را نیز تحت تأثیر خود قرار داده و به آن رنگ و لعاب شعارزدگی میدهد.
در زمانهای که در همین تهران مرکز، تئاتر با گفتن و بیان کلامی و بهطور فراوان، حرّافی و لفاظی، بیشتر شناخته میشود و اگر از نمایشی کلام بیانی آن را موقتاً بگیرند، دیگر حرفی با مخاطب نخواهد داشت، لحد از آن دسته نمایشهایی محسوب میشود که سرشار از ناگفتههایی است که همه را بهدرستی به دست سکوت سپرده است که ازاینرو بازی در سکوت به نحو قابلتحمل و صدالبته قابلتأملی در آن جاری است.
پوریا فرجی-منتقد تئاتر