در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | درنگی بر یک تصمیم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:46:17
نمایش مکبث | درنگی بر یک تصمیم | عکس

نمایش «مکبث» به کارگردانی «علی کوزه گر» و نویسندگی «سارا سمیع زاده» اجرا شده در سالن مولوی بُرشیست از روایت مکبث بی آنکه به دنبال قصه گویی و روایتگری همانند نسخه اصلی شکسپیری اش باشد.

نویسنده با جدا کردن شب تصمیم گیری مکبث ما را از روایت اصلی جدا می کند و به حفره ای عمیق می کشاند،

این درست همانجاییست که تئاتر مکبث کوزه گر شکل می گیرد، مجالی می یابد تا سبکش را در بستری مدرن پی ریزی کند.

باند دو لایه صحنه بر اساس تفکیک آن با کمک پرده های پیرامونی محاط شده، مخاطب را در خوابی آشفته نگاه می دارد و پیمایش نورها و خلق تصاویر دیجیتال و همزمانی آنها با میمیک صورت و بازی بدنی بازیگران نمایش فرایند شکل گیری اثری سوررئال را تسهیل می کند. تجسد عنصر ذهنی «توهم» گواهیست بر فراواقع گرایی اثر پیش روی تا با شخصیت شدنش در این اثر نمایشی و حلولش در جسمی نقش دار همواره تماشاگر نمایش در مظان مرز باریکی از واقعیت و خیال اسیر بماند.

طراحی صحنه بر اساس دو لایه نامبرده شخصیت مکبث را در دو گانه ی ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه اش به هروله ای مهیب گرفتار کرده است.

بازیگر نقش مکبث(محمد هادی غضنفری) با بازی منطبق با سبک فراواقع گرایانه اثر، مخاطب را در مرز بین خواب رؤیا نگاه می دارد و با بیان قصارش که برگرفته از متن نویسنده است کماکان ثقل و قوت صحنه را به دوش می کشد، شخصیتی پنج وجهی که در گرداب توهمات ذهنی و فراواقعی اش معطل مانده است. میزانسن طراحی شده برای مکبث که از خیزشی بدنی به بیرون پرده ی اول کشیده می شود تا رفته رفته به ایستادن در آید و مجدد به خمودگی باز گردد از قسمت هاییست که فرم نمایش را به صلابتی قابل اعتنا می رساند.

لیدی مکبث نمایش در این جولانگاه کوتاه شبانه باید طرحی در اندازد و همسرش را برای لحظه ی ارتکاب جرم و جنایت ایضاً قتل انگیزه بدهد. قدرتی را در او بکارد تا او بی درنگ و جدا مانده از تفکر انسانی اش با تکیه بر شیرینی و استحکام واژه «قدرت» به دام پهن شده ی لیدی مکبث کشانده شود، او را صید کند تا جلوسش بر تخت شاهی را جشن بگیرد، جشنی که در اصل حلاوتش به کام لیدی مکبث خواهد بود؛ مکبث قربانی اندیشه ی سیاه و طمعکارانه ی همسرش خواهد بود، او باید از شأن و کرامت انسانی خالی شود و در جدال با خود بر مَرکَب رذالتی بنشیند که قتل دانکن پادشاه اسکاتلند را رقم بزند. به نظرم همواره نقطه ی تاریک نمایشنامه مکبث شکسپیر در همین مقطع حساس گره خورده است، به راز فزونی خواهی لیدی مکبث، من به عنوان خوانشگر نمایشنامه مکبث همیشه سؤالی برایم مطرح بوده است: گذشته ی تاریک و از قلم افتاده ی لیدی مکبث از منظر روانکاوی در حوزه ی آسیب شناسی شخصیت «تروما» در کجا و با چه شخص یا اشخاصی گره خورده است؟ نمایشنامه مکبث بیش از آنکه در پیرنگ بیرونی در چنگال مکبث باشد در پیرنگ اصلی تر و درونی در دستان محکم لیدی مکبث سفت نگاه داشته شده است، مکبث از دورنمای بیرونی به عروسک خیمه شب بازی برای همسرش می ماند، قدرتی که از او نشأت می گیرد و قتل دانکن که با نیرنگ لیدی مکبث عملی می شود.

راز این زن مخوف از غایب ترین شکاف های دراماتیک عصر طلایی نمایش است، این چیزیست که من روی آن پافشاری می کنم، مورد حساسی که نمی توان بی اعتنا از آن گذر کرد.

به بازی ها بر می گردم و در نقطه ی مقابل نقش مکبث، بازی های متوسط و به نسبت ضعیف لیدی مکبث و جادوگر به سبب فن بیان نامطلوب و آکسیون ها(کُنش بازیگر) مخاطب را گاهی از چارچوب تداعی شده و سبک دار کارگردان به بیرون می افکند.

متن نویسنده متشکل از چهار باره ی قابل بحث و گفتگوست:

باره ی اول: «آفوریسم» یا ایجاز متنی: نویسنده با مینیمال قرار دادن متنش قرار است تا سه هدف را به منصه ظهور برساند، اول، پرهیز از داستان گویی کلاسیک به دلیل مسدود کردن حواس مخاطبش به مقطعی تا بیشترین سایه روانشناسانه شخصیت های اصلی نمایش با درکی از چرایی های قلم نویسنده اصلی اثر«شکسپیر» که برای بیننده نزدیک بماند، دوم، اجازه به کارگردان برای تاخت اجزاء و عناصر سبکی صحنه، عناصری چون نور، صدا و آکسیون های بصری در حوزه ی میزانسن و سوم، محدود شدن مُخیله ی مخاطب به واژگان مورد هدف عامدانه ی نویسنده به نحوی که برایند آنها به تناسب آفوریسمی در متن اثر دست یابد.

باره ی دوم: «بافت زبانی و لحن»: چالش متن نویسنده در این ناحیه خودش را نشان می دهد. در این ترم، شخصیت مکبث «لحن»ی عامیانه دارد و از واژگان شکسپیری بهره ای نمی برد. اتفاقی که جدا از سبک و مدرن بودن اثر از دل اثر بیرون نشسته و اندکی ناراستی به قامت کار بخشیده است. «زبان» نمایش از ادبیات و قافیه بندی های شکسپیری جدا شده و راهی مستقل برای خود می پیماید، که این مورد از وجاهت شکسپیری اثر می کاهد و وزن زبانی و سخنوری «مکبث» نمایشی «علی کوزه گر» را برای لحظاتی به فراز و فرودهای شنیداری برای مخاطبش دچار می کند و از شاعرانگی صحنه اش می کاهد. نمی توان بافت زبانی شکل گرفته در نمایش را قراردادی سمعی با تماشاگرانش بر شمرد و نمی توان آن را بر تجربه گرایی اثر قلاب کرد. زبان برگرفته از شخصیت است و هویتِ نقش را به مخاطبش بازشناسایی می کند. این محل تنها ناحیه ایست که نمی توان بر آن تحمیلی گمارد و ریسک کردن در این اتمسفر می تواند به پاشنه ی آشیل اثر بدل گردد.

باره ی سوم: «نمادها»: استفاده پرتکرار برخی نمادها مانند ماه، گرگ، جام، خون و غیره برای نویسنده تأکیدیست بر استفاده از صنایع ادبی چون ایهام، جناس، تشبیه و کنایه تا مفاهیم منظور شده ای را در دوردست قابل انتقال کند. قاعدتاً برخی از نشانه ها برای بیننده قابل حدس است و برخیشان هم به دلیل دشواری معنایی به هدف اصلی نویسنده نزدیک نمی شود. به طور مثال واژه «ماه» را می توان به آینه ای از اعمال مکبث تشبیه کرد که برای مخاطب می تواند سهل الوصول باشد اما اینکه به راز کلمه «ماه» و کالیگولای آلبر کامو تا چه حد بتوان نزدیک شد از نکات غامض حاصل شده است.

باره ی چهارم: «تکرارها»: متن پیش روی بر سویه «تکرار» تأکیدی زائدالوصف دارد. نویسنده می خواهد تا با تکرار برخی جملات به خصوص جملاتی که در آن از نمادهای کُد شده بهره می برد از سویی مخاطبش را با این کابوس نیمه شبانه شریک کند و از سویی او را در اندازه نمای«واید» دوری نگاه دارد تا توهمات ذهنی مخاطب در مرزی باریک با مکبث به آشوبی دگرگون ساز تبدیل شود.

قاعدتاً  متن مکبث حاصل شده نه سیاسی است و نه به دنبال حرف روز زدن است که می توان همین دو عامل را در پرهیز از افتادن متن در چاله ی کلیشه محوری از محاسن آن برشمرد.

کارگردان با اسکرین وال های عریض و متعدد با دال شدگی بر ویدئوهای تک رنگ قرار است تا مخاطبش را مسحور تکنیکش کند.

پویایی سایه های بلند بر خواب زدگی نقش ها جان بخشی می کند و همزمان در این سوی پرده ی چهارم مخاطبش را هم به وجدی متقابل الصاق می کند، مخاطبی که خوابش را با کمک پرده ها و فاصله مندی از اُبژه ها تعبیر می کند تا بُعد غافلگیری سینماتیک هم برای او در عرصه تئاتر قابل تجربه باشد.

کارگردان با تلفیقی از هنر سینما و تئاتر وعده می کند تا آوانگاردی«تجربه پیشرو» آزموده و کلیشه ای را بر صحنه پیش بکشد و از تصاویر دیجیتال و انواع نورهایش برداشتی رادیکال ارائه کند.

تکنیک شدگی و تکنیک زدگی اثر کوزه گر قاب های خلق شده اکسپرسیونیسمی«هیجان نمایی» او را برای تثبت ایماژهایی در ذهن مخاطب آماده می کند تا او از متن اثر و گاه شماری و نمادپردازی ها پرت شود.

اغراق کارگردان در پیش کشیدن «تکنیک» تا جایی بالا می گیرد که پرسپکتیو بازیگران در میزانسن در هاله ای از ابهام قرار می گیرد و به آنتی تزی علیه دستاورد تئاتریش بدل می گردد.

آیا هدف کوزه گر در این اجرا ثبت قاب های بصری زیبا و یادبودهای خاطره انگیز بوده است؟

آیا منِ مخاطبِ نوعی توانسته ام برای اندازه ی تمام عناصر «سبکی» و «روایی» معیاری به وجود بیاورم؟

آیا تصویر دادن فرایِ «زبان» که از شاخصه های متون شکسپیر است به نوعی چالش و مخدوش سازی علیه اثر مکبث کلاسیک عمل کرده است؟

مکبث امروزی، مکبثی است که علاوه بر زیست دوگانه شخصیت می خواهد تا بر مکتب متافیزیک نیز دستی بیفکند، آینده اش را در درنگی برای یک تصمیم بزرگ به ریسکی متعامد مشعشع کند و در آن گاه شمار تا ابد بماند. مکبثی که نسل معاصر به دنبال روانشناسی شخصیت اوست. به چرایی ها، به بایدها، به واکنش ها علیه کنش ها، به ریشه هایش یورش می برد تا کانسپت اثر نوین را به عریان ترین حالت ممکن بکشاند.

نمایش مکبث «علی کوزه گر» جسورانه، حافظه نگار و پیشرو است و قلم «سارا سمیع زاده» برای اولین آوردگاه «ادبی – نمایشی» اش تحسین برانگیز است.

منتقد و تحلیلگر: رضا بهکام

برگرفته از روزنامه آفتاب یزد

 

درباره نمایش مکبث
۰۹ خرداد ۱۴۰۱