در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | جلسه‌ی نقد و بررسی تئاتر "فردا" در یازدهمین فستیوال مکتب تهران
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:14:10
نمایش فردا | جلسه‌ی نقد و بررسی تئاتر
در روز سوم این فستیوال، فردا به نویسندگی و کارگردانی سروش زرینی و با بازی حمیده گل‌محمدی و محمد تنها به صحنه‌ی تئاتر مکتب تهران آمد. این اجرا، که براساس روند تمرینی بداهه‌ی بازیگران بر پایه نمایشنامه I Can’t Imagine Tomorrow نوشته تنسی ویلیامز طراحی شده است، در سه سانس انجام شد. 
در پایان این سه اجرا جلسه نقد و بررسی با حضور ائلیاد موسوی، ناتاشا محرم زاده و مرتضی نوری به‌عنوان منتقد، با همراهی سروش زرینی، حمیده گل‌محمدی، محمد تنها، ایمان عنایتی و پگاه نکوکار از عوامل اجرایی فردا و جمعی از هنرجویان مکتب تهران و مخاطبان این نمایش برگزار شد. 
 
گزارش جلسه نقد و بررسی: 
در ابتدای این جلسه، ائلیاد موسوی با اشاره به شعری از فروغ فرخزاد، فردا را زیبا و تکان‌دهنده دانست. وی افزود در فردا جهان متن دارد نسبت خودش را با جهان بیرون از طریق المان پنجره برقرار می‌کند؛ پنجره‌ای که قرار است از آن به «ازدحام کوچه خوشبخت» نگریسته شود. نمایش هم دارد با دوختن پرده آغاز می‌شود. پرده‌ای که از قضا دارد دو لایه می‌شود؛ یعنی تاریک‌ و تاریک‌تر از قبل. 
 ائلیاد موسوی نمایش فردا را تداعی‌گر شعر «چراغ‌های رابطه تاریکند» دانست. او با ارجاع به سوسور که این سؤال را پیش می‌نهد که آیا زبان عامل تفاهم است یا سوء تفاهم از آن به‌عنوان المانی مهم در این اجرا نام برد.  او با بیان اینکه موقعیتی که دارد در فردا اجرا می‌شود به‌ خاطر صحبت از رابطه‌ی یک زوج و وجود المان بیماری در شخصیت‌ها، چقدر می‌توانست کارگردان و بازیگران را در دام روانشناسی زرد بیندازد، کار عوامل را عاری از هرگونه گرفتاری به جنبه‌های روانشناختی دانست و عامل این عدم سوگیری را در پیروی کردن از مانیفست مکتب در فرم اجرا عنوان کرد. به تعبیر دیگر دست کشیدن از امکاناتی نظیر گرایش به اجرا با تفاسیری روانشناختی یا امکان جا دادن شوخی‌های مرسوم جنسی برای جذب مخاطب، باعث شده امکاناتی دیگر در اجرا به وجود بیاید و کلمه‌ها و نحوه‌ی مواجهه با آن‌ها اهمیت پیدا کنند. موسوی در ادامه صحبت‌هایش از اهمیت ویژه دیالوگ‌ها و حرکت‌ها در صورت گل‌درشت نبودن اجرا و احساساتی اجرا نکردن بازیگران در طول اجرا سخن گفت. وی افزود در این حالت اگرچه احساساتی بودن روایت را از دست می‌دهیم اما در عوض داریم روی گفتگویی که دارد شکل می‌گیرد تمرکز می‌کنیم و یا شاهد عدم شکل‌گیری آن به هر دلیلی هستیم. از خلال همین گفت‌وگوهای شکل‌ گرفته یا شکل‌نگرفته است که ارتباط مخاطب با اثری مثل فردا شکل می‌گیرد. ائلیاد موسوی در ادامه به موقعیتی از متن اشاره کرد که انگار شخصیت‌ها قادر به صحبت کردن با هم نیستند، در نتیجه یکی از دیگری می‌خواهد صحبت‌هایش را روی کاغذ بنویسد. وی چنین موقعیت‌هایی از متن را هول‌انگیز خواند و آن‌ها را از لحاظ جنس با موقعیت‌هایی از نمایشنامه به صدای زمین گوش کن جلال تهرانی مقایسه کرد. موسوی در ادامه عنوان کرد متن بی‌آنکه شعار اجتماعی بدهد، دارد جنبه اجتماعی پیدا می‌کند. وی موقعیت‌هایی از متن را که شخصیت‌ها دارند به هم آدرس می‌دهند، زن آدرس‌هایش را نسبت به داروخانه می‌دهد و مرد نسبت به محل کار یا کافه پائین محل زندگی‌اش، دال بر همین موضوع دانست. ائلیاد موسوی در پایان صحبت‌هایش به اعمال یکسری حذفیات درست و به‌جا در متن اشاره کرد و با ارجاع به موقعیتی که یکی از شخصیت‌ها دارد برای دیگری قصه‌ای تعریف می‌کند، عنوان کرد بهتر بود در بعضی دیگر از موقعیت‌ها از جمله جایی که درباره‌ی مرگ صحبت می‌شود نیز حذفیات دیگری صورت می‌گرفت تا حد امکان از شعار فاصله گرفت و بتوان بیشتر به فرم غالبی که برای اجرا در نظر گرفته شده وفادار ماند.
 موسوی همچنین در بحثی خارج از جلسه‌ی نقد به این نکته اشاره کرد که یکی از موقعیت‌های مهمی که در این نمایش وجود داشت جوک تعریف کردن «دو» برای «یک» بود. در این موقعیت تعریف کردن جوک نه برای خنده‌ی مخاطب و نه برای خنده‌ی دختر تعریف می‌شد بلکه به واسطه‌ی موقعیت به وجود آمده دلالتی داشت که بیشتر تماشاگر را تحت تاثیر قرار می‌داد تا اینکه بخنداند.
در ادامه جلسه ناتاشا محرم زاده با تاکید بر وضعیت برزخی که متن و اجرا برای مخاطب ایجاد می‌کند به تشریح موقعیت‌ها و المان‌هایی از متن پرداخت که نمایانگر این وضعیت برزخی هستند یا آن را تشدید می‌کنند. وی راه‌پله یا پله‌کان را در متن المانی دانست که شخصیت زن را در وضعیتی برزخی میان ماندن در طبقه پائین یا رفتن به بالا قرار می‌دهد. همچنین بیماری او را، که دارد زن را در وضعیتی میان مرگ و زندگی قرار می‌دهد، از جنس همین وضعیت دانست.  ناتاشا محرم زاده همچنین وضعیت مرد را چیزی میان رفتن و ماندن عنوان کرد و این پرسش را مطرح که رفتن مرد از خانه زن قرار است در متن به چه چیزی دلالت کند.
وی سپس با اشاره به شکل متفاوتی که از تفاهم که متن دارد برای مخاطب می‌سازد اشاره کرد و رابطه میان زن و مرد را یک رابطه به تفاهم رسیده دانست. او با اشاره به موقعیتی از متن که مرد به زن می گوید «دوستت دارم» و زن در جواب می‌گوید «چطوری؟» تمام متن را پاسخی به این پرسش زن دانست و افزود متن به‌جای هرگونه توضیح دادن یا سخن گفتن برای جواب دادن به این پرسش دارد پاسخ را به ما نشان می‌دهد؛ از ابتدا تا پایان نمایش آن را برای ما می‌سازد. وی در پایان با ارجاع به بخشی از نمایشنامه آنتیگونه که مربوط به زنده‌ به گور کردن این شخصیت است، به وضعیت زن در نمایش فردا اشاره کرد که در وضعیتی میان مرگ و زندگی است و دارد در این وضعیت زندگی را در آن طرف پنجره نگاه می‌کند اما انگار شکل زندگی در این طرف پنجره و داخل دیوارهای خانه خودش زیباتر از زندگی بیرون از پنجره باشد. 
جلسه نقد و بررسی با صحبت‌های مرتضی نوری ادامه پیدا کرد. وی صحبت‌هایش را با پرسشی از سروش زرینی، نویسنده و کارگردان، درباره میزان تغییرات اعمالی در متن اصلی نمایش آغاز کرد. نویسنده و کارگردان نمایش فردا در پاسخ به پرسش نوری، متن را ترجمه‌ای از متن اصلی عنوان کرد که در روند بداهه‌سازی تلاش شده که کنش‌های اصلی آن حفظ شوند. در عین حال یکسری دلالت‌های تاریخی و فرهنگی و همچنین نقاط مانیفست‌گونه و شعاری متن که در متن ویلیامز بوده‌اند تا حد امکان حذف شده‌اند و متن پس از حدودا ده مرحله بازنویسی به فرم‌های مختلف و با نگاه‌هایی نو به شکلی که امروز می‌بینیم درآمده است. سپس مرتضی نوری با تاکید بر اینکه متنی که با آن روبرو هستیم متنی است مستقل از متن ویلیامز که از آن فراتر رفته و بهتر است اینگونه به آن نگاه کنیم، صحبت‌هایش را ادامه داد. وی با اشاره به بخشی از تاریخ سینما عنوان کرد که در هنگام ورود صدا به صنعت سینما، بعضی بزرگان سینمای صامت از جمله چاپلین، به‌خاطر اینکه اضافه شدن صدا به تصویر را برای سینما قدمی به سمت رفتن به سوی ابتذال می‌دانستند، مخالف اضافه شدن این المان به فیلم‌ها بودند. وی در همین راستا، از استفاده از موسیقی پس‌زمینه در اجرا انتقاد کرد و پرسش‌هایی را پیرامون کارکرد این موسیقی در اجرا یا معنایی که سکوت‌ها در مواقع قطع موسیقی قرار است در اجرا داشته باشند مطرح کرد.
وی استفاده از موسیقی پس‌زمینه در اجرا نوعی راه رفتن روی لبه تیغ خواند که ممکن است به تعبیری تقلب در اجرا تلقی شود. البته وی منکر تاثیر موسیقی بر تقویت بازی بایگران و انتقال احساسات به ان‌ها نبود اما با تکیه بر ارجاعات اولیه‌اش به تاریخ سینمای صامت و همچنین معیار قرار دادن مکتب گروتوفسکی عنوان کرد بهتر بود تیم اجرایی از همان ابزارهای اولیه اجرایی، تماشاگر و بازیگر، در فرآیند اجرا استفاده می‌کردند. 
مرتضی نوری در بخش پایانی صحبت‌هایش با بیان اینکه در متن نوساناتی وجود دارد که می‌تواند در بهبود ریتم اجرا به کارگردان و بازیگران کمک کند، به آن‌ها پیشنهاد کرد بر روی ریتم اجرایشان بیشتر کار کنند. وی افزود این کار می‌تواند به مخاطب کمک کند تا درک بهتری از جنبه‌ کاتارسیس ارسطویی متن پیدا کند و بتواند ارتباط احساسی بهتری با متن بگیرد بی‌آنکه گرفتار سانتی‌منتالیسم در این مواجهه یا متن و اجرا شود. 
در ادامه جلسه نقد و بررسی، به موقعیتی از متن اشاره شد که در آن به نظر می‌رسد بازیگران راحت‌تر از سایر موقعیت‌ها و با دردسر کمتر می‌توانند روی صحنه موقعیت را زندگی کنند؛ موقعیتی که پسر سر دختر داد می‌زند و دختر در حرکت و راه رفتن دچار مشکل می شود تا تقریبا لحظات پایانی نمایش. در همین راستا ضمن اشاره به موفقیت تلاش‌های کارگردان و بازیگران در شناسایی و ارتقاء سطح این موقعیت از متن به فقدان موقعیت‌های دراماتیک از این دست در دیگر لحظات متن نیز اشاره شد. 
در پایان، جلسه با شکل‌گیری گپ و گفتی میان اعضای حاضر پیرامون اثر به پایان رسید. 
 
 
درباره نمایش فردا
۱۷ مهر ۱۴۰۲