به قول استاد محبوب ام رابرت ویلسن آنچه ادبیات و نقاشی با ذهن هنرمند میکند ورای باور جهان مصرف گرای امروزی است. هنرمند و هنرمندان مستقل هرگز نمی توانند در دوره های تاریخی مختلف از الهام هایی که به یکدیگر می دهند دوری کنند. چرا که هنر یک هنرمند در مسیر تکامل اش از زیستن میان نگاه های مستقل، علمی و زیستی او شکل می گیرد.
آنچه امروز اندیشه ورزی و خرد ورزی را پیچیده کرده توجه نداشتن به نشانه های پیچیده هنر معاصر در شکل دهی، هنر به روز و آینده دار است چرا که بدترین ها همیشه زود می آیند و زود فراموش می شوند. آن هم در بازار مصرف گرای امروز که هویت اش در بی هویتی است.
فرانسیس بیکن با آن ذهن پیچیده اش، آن انتزاع ترسناک و مملو از تنهایی اش همیشه مرا به سکوت و نگاهی طولانی به آثارش وا می داشت و می دارد. نمایش “مانش” برای من فرصتی بود که اجازه داد تا من دوباره نقاشی کردن روی صحنه را تجربه کنم، آن هم با بازیگران با انگیزه و خلاقی که به شدت همراهم ام بودن و آهنگ سازی همیشه خلاق، و البته گروه تهیه، تولید و کارگردانی منسجمی که نگاهام را باور داشتند و من تا ابد قدردان زحماتشان هستم.
عکس اول: خدیم در تنهایی
عکس دوم: سیلان در میان تاریکی
عکس سوم: لاویا در انزوا و نامیدی
عکس چهارم: جهان نمایش در زندانی به بزرگی انسان