نمایش مانستر ضدکلیشه است. داستانی غیرقابل پیشبینی و روایتی پارادوکس دارد که مدام تغییر لحن و فضا میدهد، اما درنهایت محتوایی منسجم میسازد. درام، کمدی و وحشت در موقعیتهای مختلف مانستر میان کاراکترها دستبهدست میشود. با سه بازی شاخص از ریحانهرضی، علیحسین زاده و ابراهیم نائیج که از دو بازیگر مرد آن بهاضافهی نویسنده و کارگردان نمایش یعنی کوروش شاهونه قبلتر نمایش بهیادماندنی بی پدر کار سیدمحمدمساوات را دیده بودم.
ریحانه رضی در نقش #ایزابل_گودمن از برگهای برندهی نمایش است. اجرای دقیق یک بازی دشوار از کاراکتری که ظاهراً معلولیت جسمی و ذهنی دارد، اما در بازنمایی پیچیدگیهای شخصیتپردازی خودش با قدرت تمام عمل میکند. در یک نمونهی نهچندان دور و البته در مدیوم سینما بازی نگار جواهریان (نقش مریم) در فیلم #حوض_نقاشی بهخاطرم آمد که نمرهی بسیار پایینی در برابر ایفای نقش #ایزابل میگیرد. با این توضیح که بازیگر سینما بهدلایل مختلف از جمله کاتهای متعدد و حذف اشتباهات در تدوین، فرصتهای بیشتری برای آزمون و خطا دارد، اما بازیگر تئاتر در یک زمان پیوسته و با حضور تماشاگران، تنها میتواند از تجربهی تمرینهای مکرر و استعداد و توانایی خودش بهره بگیرد. کاری که ریحانه رضی به بهترین شکل از عهدهی آن برمیآید و برخی نشانههای آن در میمیک صورت، زبان بدن و فن بیان درست او آشکار میشود. به همهی اینها اضافه کنید حفظ راکورد بازیگر را در سرتاسر نمایش که اصلاً کار سادهای نیست.
کارگردان با فاصلهگیری صحیح از نقطهگذاریهای سانتیمانتال یا جلب ترحم برای کارکترهای قصه، تلاش میکند نمایشی بیرحم علیه بیرحمی داشته باشد. ضمن اینکه در یک مونولوگ معین با هوشمندی تماشاگر را فریب میدهد و درست بعد از ساخت موقت فضای ملودرامی که ایزابل در تعریف داستان مرگ بچهاش دارد، ورق تازهای را با ارجاع به فیلم بیست و یک گرم رو میکند، تا فضای قبلی را بر هم بریزد. طوری که اشکها و لبخندهای بیننده بههم پیوند میخورند. در یک موقعیت مشکوک که با گذشت زمان دلهرهآورتر نیز میشود. وجوه جنایی و معمایی نمایشنامهی مانستر پررنگتر از مابقی جنبههای داستان است. با مشخصههایی که نگاهی روانشناختی به خشونت افراد مهجور جامعه میاندازد. بحرانهایی عاطفی که با نادیدهگرفتن حساسیتهای اقلیت ایجاد میشود و تنفری که تنفر ایجاد میکند.
عنوان مطلب از دیالوگهای فیلم نفرت ساختهی متیو کاسوویتس
نوشتهی فاضل ترکمن