«کیفرخواستم را چگونه آغاز کنم و آن را چگونه به پایان برم و در این میان چه خواهد گذشت؟»
این دیالوگ الکترا دختر آگاممنون است. بانگ اعتراض الکترا از ۲۵۰۰ سال پیش درآتن تا امشب با اجرای «مفیستو» مسعود دلخواه به ما میرسد. تئاتر یعنی اعتراض، تئاتر معبد آزادی است و اگر بانگ اعتراض را از آن بگیرید چیزی برایش باقی نگذاشتهاید. چخوف میگوید: «بدون سبکهای اجرایی جدید، بهتر است تئاتری نداشته باشیم». دلخواه با مفیستو ما را به نمایشگاه تاریخ تئاتر، با تمام سبکهای تئاتری ممکن برد، مفستو نمایشگاه سیاری است که دلخواه طبق سبک دایرهوارش آن را ارائه میکند. مفیستو یک اجرای عادی نیست بلکه ستایش تئاتر است. دلخواه با این کار ادای احترامی نیز به مایرهولد و داستان قتلش توسط سیستم استالینی میکند؛ مایرهولدی که به سیستم اداری که میخواست نوعی نگاه خاص را به تئاتر تحمیل کند «نه» گفت. کار دلخواه سمفونی عظیمی است که تمام گروه، با یک رهبری درخشان، قطعهها را به ژوستترن شکل ممکن اجرا کردند. علاوه بر سبکهای مختلف نمایشی، من سبکهای مختلف مینیاتور را نیز در این نمایش دیدم و میتوان گفت کار از منظر ظریفکاری یک نقاشی-تئاتر است. او توانست تالار مولوی را احیا کند. جای اصلی اجرا همین تالار مولوی است. فراموش نکنیم که یک زمانی این تالار، با وجود تئاتر شهر، حرف اول را در تئاتر کشور میزد. باید مسعود دلخواه و ارزشهای متعالی که به تئاتر میدهد را پاس بداریم. او یکتنه جور تعلیم و تربیت تمام دانشگاهها را میکشد و موجب شد پس از چند سال، سالن نمایش را خشنود و هیجانزده ترک کنم.