بعد از اجراهایی چون «جیجک علیشاه» و «جعفرخان از فرنگ برگشته»، بار دیگر رحمت امینی به سراغ یکی از نمایشنامههای ایرانی دوران پر تلاطم گذشته رفته تا سهگانه خود را کامل کرده باشد.
اینبار «احمد خان –کمالالوزارهی- محمودی» و نمایشنامه «اوستاد نوروز پینهدوز». اثری انتقادی که میتوان آن را افشاگر مناسبات فرهنگی مردمان فرودست اجتماع دانست. بیآنکه نوری بتاباند به ساختارهای واقعا موجود سیاسی آن روزگار. بازنمایی زوال اخلاقی طبقات فرودست، در غیاب مدرنیزاسیون و مواهب آن. روایت پینهدوزی بینوا که بیوقفه در تمنای ازدواجهای مکرر است و زندگی خود و خانوادهاش را تا مرز نابودی به پیش میراند. همان کلیشه مرد هوسران و زنانی که با پناه بردن به جادو و مکر، میخواهند زندگیشان را نجات دهند. رویکرد اجرائی رحمت امینی چندان وفادار به متن اصلی نیست و دراماتورژی حامد مکملی، به ساخته شدن فضایی امروزی یاری رسانده. قرار است مناسبات درونی نمایشنامه تغییر یافته و از یک چشمانداز معاصرتر، جهان را روایت کند. بنابراین از اطناب در روایت و ناتورالیسم کمالالوزاره فاصله گرفته و زیباشناسی این روزها مد نظر است. امری که رضایتمندی تماشاگران را بههمراه دارد و میتواند پیشنهادی تازه باشد برای اجرائی کردن نمایشنامههایی از سنت گذشته.
طراحی صحنه، کمینهگرایانه و سیال است. مکانهایی که به تناوب با تغییر چند سازه، خلق و بعد ناپدید میشوند. از این باب با اجرائی روبرو هستیم که بیش از آنکه بازنمایی فضاهایی سنتی چون دکان، اندرونی، حمام باشد، چشماندازی انتزاعی است از فضاهایی مختلف. گو اینکه طراحی لباس هم نشان از هویتباختگی سوژهها و بیتاریخ شدن آنان است. تلاشی برای نشان دادن تغییر شیوه زندگی بیآنکه اخلاقیات و مناسبات مردمان فرودست اجتماع تغییر چندانی کرده باشد. اجرا با صراحت بر این نکته پافشاری میکند که تغییر ظاهر افراد، مناسبات فاسد قدیم را دچار تغییر و تحول نکرده. همان زیست سنتی و شیوه مادی تولید که در آن زنان نقشی در بازار کار ندارند و اغلب مشغول مکر و خدعهاند و در مقابل مردان مشغول بطالت و هوسرانی. گاه حتی شخصیتها از تکنولوژیهایی چون کارتخوان و هدفون استفاده میکنند و به باشگاه ورزشی میروند. اما هیچ کدام از اینها، نتوانسته خلاقیات مردمان را تصحیح کند. روایت انحطاط اخلاقی یک جامعه ذیل مدرنیزاسیون صوری.
رحمت امینی نشان داده که دغدغه نمایشی ایرانی دارد. همان میراث چند ده سالهای که مدتهاست به فراموشی سپرده شده و این روزها میتوان با شیوههای تازه اجرائی، بار دیگر برای فهم گذشته به آنان رجوع کرد. اما نباید دچار فراموشی شد که سنت گذشته، در مقابل جاکن شدن و باز روایت شدن، کمابیش مقاومت خواهد کرد و بر خودآیین بودن خویش، اصرار خواهد ورزید. سه گانه رحمت امینی را میتوان تلاشی دانست قابل ستایش در مواجهه با سنت پربار و در حال فراموشی گذشته. نکته مهم اما همان پاسخ به ضرورت بر صحنه درآوردن آدمهایی است که، وقت و بختشان دیرزمانی است ناپدید شده.