در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | پادشاه اسب ها
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:17:00
فیلم‌تئاتر ماه گرفتگی | پادشاه اسب ها | عکس

در روزهای باشکوه گذشته، ورسای به عنوان پایتخت اسب اروپا شناخته می شد، اما سلطنت صدای سم ها را کمتر کرد و اصطبل ها رفته رفته برای مقاصد دیگری به کار گرفته شدند. در سال 2003 بارتاباز، کارگردانی عجیب و غریب از سیرک جادویی زینگارو ، آکادمی تماشایی خودش را که در خدمت هنر سوارکاری بود در گرند اکوایر افتتاح کرد. یک بار دیگر ورسای به خودش می بالید از این که سرگرمی مناسبی  در خور خاندان سلطنتی ترتیب داده است. این یادداشت شامل حرف هایی ست که یکی از دوستان بارتاباز ، ژان لوک هیس – روزنامه نگاری که هیجان سوارکاری هم دارد- درباره ی بارتاباز، این اسب سوار اسرار آمیز و آخرین ساخته اش ،  گفته است.
هرچیزی که با حواس بشری قابل درک باشد "پدیده " محسوب نمی شود. با این استناد بارتاباز  یک پدیده ی خارق العاده ی واقعی است. اما این بارتاباز کیست ؟خیلی خلاصه کافی است بگویم مردی متناقض ، یک گدای جنتلمن پوشیده در راز. بعضی می گویند در راجستان متولد شده و بعضی می گویند جرجیا یا حتی آفریقا. ولی یک منبع قابل اعتماد او را متولد حومه ی پاریس معرفی می کند. اما در مورد اسم واقعی اش باید بگویم کمتر کسی آن را به خاطر می آورد، چرا که او همیشه با لقبی که خودش برای خودش انتخاب کرده نامیده می شود. نامی که نشانه ایست از سرسپردگی او به اسب ها و حرفه اش.
بخش های دیگر کارنامه ی او ساده ترند. بارتاباز که حالا در میانه ی چهل سالگی است ، اولین کمپانی تئاترش را در هفده سالگی تاسیس کرد. در سال های دهه ی 1980 سیرک آلیگره را ایجاد کرد و حدودا در 1988 به سیرک زینگارو تبدیلش کرد. زینگارو نوعی تئاتر منحصر به فرد ارائه می کرد ، ترکیبی از سوارکاری و رقص و موسیقی ملل.
نام زینگارو که در زبان ایتالیایی گدا معنی می دهد ، در اصل نام اولین اسب بارتاباز بود ، مخلوق شگفت آوری که می توانست چهار نعل عقب عقب برود. شاید البته خودش هم نمی دانست که این توانایی را دارد و این چیزی بود که بارتاباز از او خواست ( ممکن است فکر کنید این فقط یکی از افسانه هایی است که درباره ی بارتاباز نقل می شود. شرط می بندم اگر اسبی را ببینید که به اختیار خودش چهارنعل به عقب می تازد، نفس تان بند می آید و دوباره به معجزه ایمان می آورید!)
چه چیز دیگری درباره ی او مانده که بگویم ؟ خب، او بلندقد و لاغر و چشم سیاه است و مچ دست های خیلی باریکی دارد که این البته در میان سوارکارها نامتعارف است ( شاید دلیلش این است که او خیلی اسب سواری نمی کند) شلوار جین و کفش تنیس می پوشدو کلاهش را تا روی پیشانی اش پایین می کشد.
مدل قدم برداشتن اش، راه رفتن گاوبازها و ماجراجوها را تداعی  می کند و از همه جالب تر چیزی که باعث می شود جذبه ای خاص و احترام برانگیز داشته باشد این است که ظاهر و رفتار نامتعارف خودش را ترویج هم می کند. همه چیز را در زندگی دوست دارد جز جبر. شنونده ی خوب و دقیقی ست ( البته اگر شما را آدم جالب توجهی بشمارد ) و دیگر این که در هر شرایطی با چابکی و انرژی یک جنگجو به استقبال مشکلات می رود.
توصیف بی طرفانه ی بارتاباز وقتی سال ها در کنارش باشید، مشکل است. اما به هر صورت مخاطبانی که عاشقش هستند دسته دسته برای دیدن نمایش های غیرقابل توصیفش به پاریس، نیویورک ، مسکو و حالا توکیو می آیند. توکیو جایی است که در آن تب بارتاباز به شدت عود کرده و رنگی از حماسه به خود گرفته است. ژاپنی ها به جنون اسب معروف اند ولی دلیل ساختن یک ورزشگاه دو هزار نفری برای اجراهای بارتاباز این نیست، تماشاگران ژاپنی به این ورزشگاه می آیند تا خود را در نمایش او ، لباس ها ، نور ها و موسیقی التقاطی اش غرق کنند. این برای شان یک تجربه ی جادویی است و آن ها دوباره و دوباره ، مفتون دنیای مرموز شگفت آوری که بارتاباز به روی آن ها می گشاید به سوی او باز می گردند.
خود بارتاباز هم وقتی با یک ماجراجویی جدید مواجه است و در میدانی متفاوت دست وپنجه نرم می کند از همیشه خوشحال تر است. خیلی ساده بگویم چیزی به نام " شکست" در دایره ی لغاتش وجود ندارد.
ماجراجویی جدیدش در صدر همه ی کارهای عجیب و غریب قبلی اش قرار می گیرد: احیای گراند اکوایردیدنی در ورسای وظیفه ای که بارتاباز در سال 2003 به عهده گرفت.
از روزگار سان کینگ، بزرگترین سوارکارها اسب هایشان را در امتداد این جایگاه تاریخی یورتمه برده اند و آن ها را به نمایش گذاشته اند. پس بی شک دیری نمی پاید که بارتاباز نیز در کنار آن نام های بزرگ نام خود را جاودانه کند. زیرا او از همان لحظه ای که پا به آن جا نهاد، می دانست چه طور دوباره زندگی را به آن نقطه ی عطف باشکوه برگرداند. 
او مقدمات یک آکادمی اسب سواری را فراهم کرد که در آن بهترین هنرمندان اسب سوار برای حرکات موزون کلاسیک و رقص پردازی های معاصر تعلیم داده شوند. پیش بینی کرد که برخلاف مدارس دولتی این آکادمی به وسیله ی اجراهای نمایشی خودش تامین بودجه خواهد شد. سوال بعدی این است که چه کسی در این آکادمی سنت شکن و نو آور تعلیم خواهد دید؟ بارتاباز اصرار داشت که شرایط شرکت در این کلاس ها، کاملا شفاف باشد. متقاضیان باید حدود نوزده سال سن داشته باشند، در سطح پیشرفته ای سوارکاری بدانندو برای یک تعهدطولانی آمادگی داشته باشند. او نمی توانست آماتورها را تحمل کند.
دانش آموزان فقط مقرری مختصری می گیرند ولی به هیچ وجه کسل نخواهند شد. فقط داشتن انگیزه و علاقه مندی کافی نیست برای سوارکارشدن در یک سطح جهانی ، دانش آموزان باید بر یک دسته از مقررات و آداب دیگر هم مسلط شوند. برای مثال آن ها ساعت ها و ساعت ها وقتشان را به شمشیر بازی هنری اختصاص می دهند، چرا ؟ چون شمشیر بازی باعث تقویت انعطاف پذیری، وقار و احترام به طرف مقابل می شود. همان چیزهایی که در مورد رقص هم صدق می کند.
بارتاباز خیلی پیش تر تشخیص داده بود که رقص ممکن است یک جور ناراحتی یا گرفتگی در عضلات ایجاد کند. سوارکاری که چنین گرفته گی را در عضلاتش حس کرده ، احتیاط بیشتری به خرج می دهد و موقع اسب سواری دقت بیشتری میکند. اگر سواری ، شمشیربازی و رقص کافی نبودند، چه طور است در عین حال که حرکاتتان را تمرین می کنید به سراغ فضای موسیقی باروک بروید.
می گویند که آواز خواندن نفس را زیاد می کند، کم رویی را برطرف می کند و اعتماد به نفس را بالا می برد. و همه ی این ها وقتی قرار است سوارکاری کنید، سرمایه های بزرگی محسوب می شوند.
کار گروهی اولویت بعدی است. سوارکاران اغلب تنها تمرین می کنند و بارتاباز پس از مشاهده ی این موضوع سعی کرد به نحو کارآمدی به این انزوای باشکوه پایان دهد. و سرانجام او تاکید بسیاری بر "اصول" دارد. کسانی که او بیشتر از همه تحسین شان می کند یعنی رقصنده ها و موزیسین ها به طور مداوم و بدون در نظر گرفتن شهرت شان ، نقش هایشان را تمرین میکنند.
گروه فعلی آکادمی هنرهای اسب سواری پانزده نفرند که فقط یکی از آنها مرد است. بیش ترشان اهل فرانسه اند اما در دوره های دیگر، دانش آموزان از جاهای دورتری مثل روسیه و هاوایی هم می آمدند. بارتاباز معتقد است مدارس اسب سواری اغلب مربی تربیت می کنند نه سوارکار و واضح است مقصودش این نیست که آن هایی که رژیم طاقت فرسای بارتابازی را سه سال تمام تحمل می  کنند، لزوما سوارکارهای خوبی می شوند.
بارتاباز همچون خیلی از تئاتری های دیگر دوره های مختلفی را در کارش تجربه کرده است ، در طول دوره ی " مرد جوان خشمگین " اش، عادت داشت موش ها را تعلیم دهد و این جویندگان کوچک با نمایش شان توانستند در جشنواره ی تئاتر معتبر آوینیون اعتبار کسب کنند.
به عقیده ی بعضی از مردم ، بارتاباز در ورسای همان قدر وصله ی  ناجور به نظر می رسد که ملکه ی انگلستان در یک مهمانی عیش و طرب! با این حال او یک مرد واقعی است گرچه نمایش هایش آرامشی تقریبا زنانه را به رخ می کشند.

منبع: سایت جشنواره ی آوینیون
مترجم: فرشته حبیبی
اصطلاح  angry young men  برای گروهی از نویسندگان انگلیسی دهه ی پنجاه به کار میرود که قهرمانان آثارشان مواضعی انتقادی و عصیانگرانه نسبت به جامعه داشته اند. این اصطلاح در ابتدا از زندگی نامه ی آلن پاول ( به همین نام ) گرفته شده و با نمایش نامه ی با خشم به گذشته بنگر جان آزبرن از سال 1955 متداول شد.

درباره فیلم‌تئاتر ماه گرفتگی
۱۳ دی ۱۳۹۵