روزنامه شرق:
سهشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، سال شانزدهم، شمارهی ۳۲۳۵، صفحهی ۹.
نگاهی به نمایش «ریچارد سوم اجرا نمیشود» به دراماتورژی و کارگردانی روحالله جعفری
در روزگاری که صحنههای تئاتر ما، با هویتباختگی غریبی دست به گریبانند، در روزگاری که اکثریت قریب به اتفاق فعالان و دغدغهمندان واقعی فرهنگ این مرز و بوم، امید خود را به آینده تئاتر کشور از دست دادهاند، مواجهه هرازگاهی با آثار چشمنواز، فرهنگساز و تکاندهندهای نظیر «ریچارد سوم اجرا نمیشود»، با ترجمه ستایشبرانگیز اصغر نوری و دراماتورژی و کارگردان روحالله جعفری، چندان غیرمنتظره جلوه میکند که آدمی میماند برای قدردانی از مجریانشان چه روشی در پیش بگیرد تا سخنش صرفاً واکنش ذوقی و شخصی یک دوست یا یک منتقد نسبت به یک اثر خاص تلقی نشود؛ و از آنجایی که این روزها، برخلاف حتی یک دهه پیش، هیچ کاری از عهده یادداشتهای مطبوعاتی و حتی از نقدهای تخصصی برای تقویت یک جریان یا یک رویکرد خاص در تئاتر و یا حتی تمدید زمان یک اجرای موفق برنمیآید، نگارنده مانده است از چه زبان یا ادبیاتی استفاده کند تا بتواند به خانه تئاتر بقبولاند که حداقل برای دفاع از حیثیت تئاتر کشور هم که شده، در اینگونه موارد با تمام قوا وارد میدان شود و حمایت مسئولانهتر نهادهای مدعی مسئولیت فرهنگی از این نوع تئاترهای فرهنگساز را، بهطور جد، خواستار شود.
به گمان من، در شرایط تاسفبار تئاتر امروز ما که این روزها دیگر، برخلاف ده - پانزده سال پیش، کمتر کسی از اهالی تئاتر است که نسبت به آن معترض نباشد، این تنها خانه تئاتر است که میتواند با ورود جدی خود به عرصه، چارهساز وضعیت نابسامان موجود شود و به همین سبب هم، ترجیح دادهام به عوض نگارش یک یادداشت یا نقدی ستایشگرانه در مورد این اثر، پیشنهادهایی را در حد توان خود برای اثربخشی بیشتر خانه تئاتر بر سرنوشت تئاتر کشورمان ارائه دهم تا مگر این خانه و مدیریت آن را از گزند نقدهای تند آینده در امان بدارم؛ چه، دور نمیبینم زمانی را که خود این خانه و مدیریت آن، به هدف نقدهای تند و گزنده منتقدان وضعیت موجود تئاتر ما تبدیل شود.
اولین پیشنهاد من برای ورود ثمربخش این خانه به حیات واقعی تئاتر کشورمان، برنامهریزی جدی برای برگزاری نشستهای تخصصی در خصوص تجربههای نادر موفقی نظیر نمایش موضوع این نوشتار در تمامی طول سال است. این خانه باید به رسم معمول همه نهادهای صنفی مشابه خود در جوامع پیشرفته، برنامههایی جدی برای حمایت از آثار به لحاظ فرهنگی سازنده در سطح ملی داشته باشد تا کنشگران متعهد تئاتر کشور، با احساس امنیت بیشتری به حیات خلاقه خود ادامه دهند و با اطمینان افزونتری رنج ورود به عرصه تئاتر متعهد و فرهنگساز را برخود هموار کنند.
دومین پیشنهاد من به این خانه به عنوان مرجع تخصصی تئاتر کشور، برگزاری پیوسته نشستهای تخصصی برای نقد و بررسی آثار بیهویت و فرصتطلب و مخربی است که به قول پیتر بروک، حاصل چیزی جز نقص دانش تئاتری نیستند و به هیچ وجه مصلحت نیست با میدانداریهای فرصتطلبانه خود، تمامیت داشتههای تئاتر کشور را به تباهی بکشانند.
بنابراین، خانه تئاتر باید برای نقد روشهای مخرب متداولشده این روزها در تئاتر ما و تقویت ظرفیتهای تحولطلب موجود - نظیر اثر مورد بحث این نوشتار- که متاسفانه هرساله از تعداد آنها کاسته میشود، برنامه فراگیری در سطح ملی تدارک ببیند. برای انجام این کار، خانه تئاتر باید در طی سال، نظارتی نقطه به نقطه، با همکاری انجمن منتقدان این خانه، کانون ملی منتقدان و صاحبنظران تئاتر ایران بر صحنههای تئاتر کشور اعمال کند. برای این منظور، خانه تئاتر باید شرایطی را برای تخصیص حداقل سه اجرای اول هر نمایش- ضمن تامین مالی آنها- برای اعضای منتخب خود و نیز اساتید و صاحبنظران مدعو، به عنوان مقدمهای برای نشستهای تخصصی پیش از اجرای عمومی هر نمایش، فراهم کند. در واقع خانه تئاتر، ضمن کسب آگاهی هر روزه نسبت به فعالیت تالارهای نمایشی، باید پیش از آغاز اجرای عمومی هر نمایش، زمینههای لازم برای بحث و گفتوگوی تخصصی در باره آثار و آگاهیبخشی به عموم درباره کیفیت آنها را فراهم و با تدوین آئیننامههای قابل اجرا، حتی امکان تمدید اجرای عمومی آثار مورد تایید اکثریت اساتید تئاتر، منتقدان و صاحبنظران عرصه فرهنگ را فراهم کند.
برای مثال در مورد نمایش «ریچارد سوم اجرا نمیشود» ، این خانه باید پیش از آغاز اجرای عمومی آن، در مراسمی ابتدا از مترجم این اثر یعنی آقای اصغر نوری بهخاطر ترجمه روان و زیبای نمایشنامه و پیشنهاد بهموقع آن به جامعه تئاتری کشورمان سپاسگزاری میکرد و در گام بعدی، از روحالله جعفری و گروه هنرمند گیتی، بهخاطر تلاش نفسگیر و هنرمندانهای که برای اجرای این اثر مبذول داشتهاند، به گونهای شایسته تقدیر به عمل میآورد و سپس با توجه به ارزشهای فرهنگی و هنری این نمایش، همه توان خود را برای افزایش زمان اجرای آن به کار میبست.
قدردانی از زحمات گروه نمایش گیتی
اما در شرایط بیعملی و سکون کامل خانه تئاتر در این زمینهها، نگارنده به عنوان یک مخاطب حرفهای تئاتر، چارهای نمیبیند جز اینکه، ضمن عذرخواهی از ورود دیرهنگام و بدون شک، بیثمر خود به موضوع نمایش «ریچارد سوم اجرا نمیشود»، با خضوع و احترام تمام، لااقل به سهم خود و به پاس دقایق دراماتیک شگفتآور و هیجانآلودی که طی دو شب متوالی تماشای نمایش در تالار چهارسو تجربه کرده است، از زحمات گروه تئاتر گیتی، و کارگردان- دراماتورژ- به معنای درست کلمه- نمایشنامه «ریچارد سوم اجرا نمیشود»، تقدیر کند و در ادامه نیز، اگرچه بنابر تجربه میداند که بیان اینگونه مطالب و در این ابعاد، نه تاثیری به حال این گروه خواهد داشت و نه حتی موجبات جلب حمایت مرکز هنرهای نمایشی از تداوم اجرای آن را فراهم خواهد کرد، میکوشد دلایل احترام فوقالعاده خود به این انتخاب و این اجرا را بهطور خلاصه بازگو کند.
درباره نمایشنامه:
ماتئی ویسنییک، بنابر تجربه دوران زندگی و فعالیت هنری خود در رومانیِ پیش از فروپاشی کمونیسم، اینگونه جوامع را جوامع بیماری تلقی میکند که بهترین راه درمانشان، قرار گرفتن در معرض نوعی نمایش درمانی جدید است. از منظر او، مواجهه با تراژدی مدرن- البته با ویژگیهای ساختاری سورئالیستیک و کابوسواری که او در این نمایشتامه پیشنهاد میکند- راهی برای تزکیه نفوس مردمان اینگونه جوامع و حتی پیشگیری از قرار گرفتن سایر ملتها در شرایط مشابه است. به عبارت دیگر، از آنجا که اکثریت مردمان جوامع توتالیتر عصر مدرن، حتی بعد از فروپاشی نظامهای مستقر نیز، همچنان بیمار باقی میمانند، ماتئی ویسنییک، نوعی درام درمانی، بهواسطه تراژدیهای گروتسک ابداعی خود را برای درمان آنها تجویز میکند که میتواند بهواسطه همذاتپنداری، از طریق نقد واژگونه دیدگاهها، زمینه درمان ذهنی، روحی و روانی این مردمان را فراهم کند؛ نوعی از درامپردازی که میتواند همچنین، بهترین راه مقابله با موجی تلقی شود که امروزه در اکثر نقاط جهان در حال گسترش است. استقبال کمنظیر جهانیان از آثار ماتئی ویسنییک، بهویژه نمایشنامه «ریچارد سوم اجرا نمیشود» او نیز، برهمین اساس قابل تفسیر و تحلیل است.
او ثابت میکند که موثرترین راه مبارزه با موج جدید سیاستورزیهای ایدئولوژیک در دوران جدید، که برخلاف دوران کلاسیک، نه فقط منابع مادی که حتی ذهن و خرد مردمان سرزمینهای تحت سلطه را نیز، در اختیار خود میخواهند، بازسازی و بازنمایی زیباییشناسانه و دراماتورژیک زندگی روحی- روانی قربانیان در قالب تراژدیهای سورئالیستیک غیرمتمرکزی است که قادرند لایههای پنهان و ناشناخته چنین جوامعی را برای عامه قربانیان ناآگاه آنها برملا کنند. ماتئی ویسنییک، بنابر تجربیات خود از دوران کمونیسم و آگاهی از تحولات ایدئولوژیک بهوقوع پیوسته در اروپای نیمه اول قرن بیستم و خاورمیانه امروز است که در این نمایشنامه، در پوشش مکاشفات میرهولد از واقعیتهای زمانه خود و به زبان او، خطاب به ریچارد سوم، سیاستورزیهای ایدئولوژیک عصر مدرن را در قیاس با سیاستورزیهای مستبدانه عصر کلاسیک، اینگونه توصیف میکند:
«تو نشانه چیزی هستی که انسان از دست داده: شر مستقیم صادقانه و خالص. امروز، شر لباس وعده بهترین دنیا رو به تن کرده. امروز شر فقط نمیخواد جمعیت رو زیر سلطهش در بیاره، میخواد جمعیت ستایشش هم بکنن. شر امروزی میخواد تو سر مردم هم باشه و اونها رو از درون کنترل کنه. شر امروزی حتی از طاعون زمان تو هم بدتره... از درونِ همه مغزهاست که شر امروزی قدرتش رو تغذیه میکنه... ریچارد..».
ماتئی ویسنییک، در این نمایشنامه، آخرین دقایق حیات تراژیک وسوالود میرهولد، کارگردان روس و نظریهپرداز بزرگ تئاتر قرن بیستم در زندان و لحظاتی پیش از اعدامش به دستور ژوزف استالین، در سال ۱۹۴۰ را با رویکردی کابوسوار و هنجارگریز و در ساختاری سیال، چندپاره و غیرمتمرکز بهگونهای ترسیم کرده است که در آن جوهره کارکرد هنر تئاتر در جامعه و چرایی تقابل همیشه سیاست- نه به معنای هنر تعادلبخشی به مناسبات بشری، بلکه به مثابه هنر کینهورزی و گسترش نفاق در جهان انسانی- با آن را به روشنترین و تاثیرگذارترین وجه ممکن، آنهم به زبان عوامل سرکوب رژیم کمونیستی سابق شوری، بازگو میشود:
«شما داوران تاریخین... شما قدرت فسادناپذیر خلقین... شما خوب مینونین آدم رو وادار کنین به صدای درونتون گوش کنه، رفیق استاد هنرمند... فقط صدای درون حقیقت رو میگه»
ماتئی ویسنییک با محور قرار دادن درگیریهای ذهنی میرهولد در زندان و ناشی از سرگیجه او وضعیتی که گرفتار آن شده است، تصویر روشنی از افکار و اندیشههای انقلابی و تحولخواهانه او و ماهیت تقابل رژیم کمونیستی با این نظریهپرداز تئاتر انقلاب ارائه میدهد. ویسنییک، از طریق نفوذ به ذهن تحولخواه و انقلابی میرهولد، هنرمند نوگرایی که به پشتوانه شعارهای انقلاب در پی ارائه تعریف انقلابی تازهای از هنر، انسان و جامعه انسانی بود، به بازسازی و تفسیر دلایل حقیر و رذیلانه دشمنی و کینهورزی نهادهای انقلابی با او میپردازد و نشان میدهد که چه تفاوت عمیقی میان مفهوم انقلاب از منظر سیاست و مفهوم انقلاب از منظر هنر و هنرمند اصیل و متعهد در برابر اجتماع، وجود دارد و چگونه یک انقلاب ایدئولوژیک به رغم شعارهای آزادیخواهانه و عدالتطلبانه خود از هرگونه تحول بنیادین در ذهن و اندیشه جامعه گریزان است. این مکاشفه در کنار چینش هنجارگریز، پرتناقض رویدادها، چنانچه ویژگی گروتسک است، چنان هیولایی از ماهیت و کارکرد ایدئولوژی در جامعه میآفریند که حتی مدافعان آن را نیز به وحشت و تبری وا میدارد؛ و همین ساختار هنجارگریز و کابوسوار است که جنبههای واپسگرایانه و بازدارنده ایدئولوژی در جامعه انسانی را از طریق جابهجایی و اغراق در روایت، برجسته میکند. از مظاهر آشکار این شیوه روایتپردازی میتوان به عادی جلوه دادن غیرعادیها (تاثیرپذیری جنین از جامعه و توانایی سخن گفتن آن)، تناقض در رفتارها و گفتارها (جنگ دیوانهوار هنرمند با خود و محبتورزی و آشتیجویی عوامفریبانه عوامل سرکوب با او) فروپاشی تمام و کمال مرزهای خصوصی و عمومی (تا حد تبدیل همسر و پدر و مادر و نوزاد به عوامل شکنجه و سانسور نهاد قدرت)، آشفتگی زمانی و مکانی رویدادها (تداخل رویاگون زمانها و مکانها) و در نتیجه، فروپاشی مرزهای عقلانیت و منطق از رابطه میان مخاطب و متن اشاره کرد. و در این رویکرد واژگونه و گروتسک است که خواننده و مخاطب نمایشنامه، دژخیمان و عوامل سرکوب را همزمان، هم ترحمانگیز و هم دهشتناک مییابد؛ و این همان جادوی تزکیهای است که هر خوانندهای، حتی عاملان ناگزیر استبداد ایدئولوژیک را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
سرنگبان: «من هیچ دلم نمیخواد بدونم چه کاری علیه حکومت کردهای، ولی این رو مثل یه برادر بهت میگم: این کارها آخر و عاقبت نداره. من رو ببین، نه خوندن بلدم، نه نوشتن... ولی هیچوقت هیچکاری علیه حکومت نکردم. برای همینه که تونستم این پست رو گیر بیارم.»
درباره اجرا:
اجرای روحالله جعفری از این نمایشنامه، صرفاً یک اجرای صادقانه از یک نمایشنامه معاصر نیست، بلکه اجرایی سرشار از وجدان و شعور هنری کمنظیری است که ذهن و قلب مخاطب را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. این اجرا، از وجود ظرفیتهای خلاقه در نسلی خبر میدهد که غبار روزگاران خشکسالیها و دروغها، هنوز نتوانسته است چشم حقیقتبین تمامیت آن را به طمع فرصتهای حقیر نام و نان، مکدر و تیره و تار کند.
روحالله جعفری بهعنوان کارگردان، با توجه به ضرورتهای زمانی و مکانی اجرا و با انکار مغلطههای رایج در حوزههای مربوط به دراماتورژی که طی یک دهه اخیر، صحنههای تئاتر ما را به بازیگاه انواع فرصتطلبیهای حقیر تبدیل کرده، مفهوم و کارکردی از دراماتورژی را در اجرای این نمایشنامه به منصه ظهور رسانده است که جای دارد در مجامع دانشگاهی، مورد بحث و بررسی جدی قرار بگیرد.
روحالله جعفری در مقام دراماتورژ، ضمن تبعیت بیچونوچرا از ایدههای درونی متن، تمامی امکانات صحنه چهارسو و ظرفیتهای گروه را در خدمت جانبخشی مضاعف به مفاهیم متن قرارداده است، به گونهای که مجموعه دخالتهای دراماتورژیک او در متن را میتوان به پیشنهادهای موقعیتشناسانه هنرمند برای تاثیرگذاری عمیقتر مفاهیم مورد نظر نویسنده در شرایط ویژه اجرا، تفسیر و تاویل کرد. برای مثال، روحالله جعفری با جابهجایی محل تماشای تالار چهارسو و بهرهبرداری خلاقانه از ورودها و خروجهای آن، تمامی امکانات تالار را به پرده عریض سینمایی زندهای مبدل کرده است که به بهترین نحو ممکن در خدمت بازنمایی خیالات و اوهام ذهنی میرهولد و مواجهه مستقیم تماشاگر با تصورات ذهنی بیمارگون او قرار گرفته است. بهعلاوه، تغییراتی که روحالله جعفری در مقام دراماتورژ در صحنههای مختلف بهویژه، صحنه زایمان تانیا اعمال کرده و تغییر هوشمندانهای که در پایانبندی نمایشنامه بهوجود آورده است (بهویژه انتقال مونولوگ طولانی میرهولد از میانه نمایشنامه به لحظه انتهایی نمایش)، روح مضاعفی به مفاهیم متن بخشده و صحنه را به تمامی در خدمت تحقق ایده رواندرمانانه مورد نظر ماتئی ویسنییک قرار داده است.
در پایان از روحالله جعفری و همه اعضای گروهش بهخاطر تلاشی که در جهت ترمیم و اصلاح چهره تئاتر کشورمان مبذول داشتهاند، سپاسگزاری کرده و برای دریافت خبر مساعدت مرکز هنرهای نمایشی در خصوص تمدید اجرای این نمایش، روزشماری میکنم.