آفتاب یزد – رضا بهکام: متون «بِکِت» نویسنده و اندیشمند ایرلندی قرن بیستم از لحاظ تناقض زبان و ساختار شکنی در معنای کلام از سویی و پیوستگیِ ملال بر پایه ابزوردیسم انسان معاصر، در خوشبینانهترین طیف ممکن ما را بر دو راهی اومانیسم افراطی و حمله بر متافیزیک غربی قرار میدهد که از پس تفقد اندیشههای او نظامند است.
«در انتظار گودو»ی او نمایشنامهای که در ۱۹۵۳ در فرانسه نگاشت و در سیاهترین روزهای اروپای بعد از جنگ و در غروبی تابستانی در همان سال آن را به صحنه برد در زمره شاخصترین نمایشنامههای قرن بیستم قرار دارد، چرایی آن را میتوان بر عناصر مشروح ذیل دانست:
۱- پوچی و معنا باختگی انسان در مسیر مشقّت بار زندگی.
۲- تکرار به مثابه رنگ باختگی و ملالی بر یکی شدن روزها و شبها.
۳- نوار بیسر و ته هستی و عدم پاسخگویی انسان به نیازهای معنویش.
۴- احساس هیچ بودن آدمی در میان گستردگی جهان خلقت
۵- وسعت ظلمت و تاریکی رخ داده بر کیهان در برابر حجم کوچک نور وجودی و مواردی با این بسامد ساختاری که بر مدلول تفکرات اومانیسم غربی دال میشود.
تئاتر «صدای شلیک» به نویسندگی «علی نیک افروز» و به کارگردانی «امیرحسین شیخان» نیز با استواری بر متن نمایشی «بکت» و تغییراتی عمده در روایت و اجرا و شخصیتهای نمایش از حیث جنسیت قابل اعتناست.
پیشتر نقبی میزنیم به اجرای تابستانی «در انتظار گودو»ی «امیررضا کوهستانی» تا هدفم را از نوشتن این مقاله مختصری روشن کنم.
در اجرای تابستانه کوهستانی کارگردان با انتخاب فضای باز با دید افقی بر دریاچه مصنوعی شهری و رخداد در زمان غروب، از جنبه مکان و زمان روایت، مخاطبش را منطبق با حسی نمادین بر گرفته از نمایشنامه مذکور الصاق میکرد و با معکوس شدن جنسیتها برای نقشهای متن بکت، بُنمایه نمایشنامه را محدود به مردان زمینی ندانسته و آن را برای طیف وسیع زنان نیز بسط میداد. انتخاب صدای دختر به جای کاراکتر پسر در متن اصلی نیز به موازات اندیشه غایب شخص مورد انتظار «گودو» که سوژه ی کانسپت اثر بود نیز حاکی از نقدی بر واژه «امید» در انسان مدرنی بشمار میرفت که به واژه هیچ بودنش در پهنه گیتی میرسید. «کوهستانی» با درک صحیحی از متن، اثرش را به شیوهای پسا مدرن خلق کرد تا تنها مدرنیته موجود را در بر گیرد بلکه از نوستالژی موجود نیز حداکثر بهره را ببرد. طراحی صحنه مینیمال نیز با استفاده از امکانات مدرن شهری باز تعریفی از انسان قرن حاضر ارائه میکرد که کماکان مانند پیشینیان در قرن بیستم رها و سرگردان بر فلسفه پوچی گرفتار آمده بود. فرایند تسلسل و تکرار در اثر «کوهستانی» بسان ابزاری برای خلق ابزوردیسم، انگاشته شده بود. طراحی لباس و چهره پردازی در اثرش به سویههای انتقادی گرفتار بود. اگرچه که برخی بازیها مانند شخصیت «لاکی» و «گوگو»ی لال برای بیننده قابل باور بود.
در نمایش کوهستانی نماد تکنولوژیکی صفحه نمایش گسترده و دیجیتال شهری و موسیقی مورد استفاده در اثر نیز همسو با انسان سطحی نگر و ماشینی عصر حاضر از متممهای به جا در اجرای کارگردانی ایرانی به شمار میرفت. تناقض زبانی مبنی بر شکسته نویسی در گویش کاراکترها بر اساس عدم قوام در شخصیت پردازی و در شاعرانگی سطور، بینشگر اجرا را به پرتگاه مهیب و تاریکی از کیستی رهنمون میکرد. مولفههای ابزوردی که سه راس آن از متون فرانسوی نویسندگانی چون «اوژن یونسکو»، «ژان ژنه» و «آرتور آداموف» بال و پر گرفته و راس چهارم را «ساموئل بکت» با فرمِ پروازِ کالبدی بیوزن شده در معنا آغشته میکرد.
البته تغییراتی با این سبک و سیاق در متون نمایشی مدرن پیشتر هم در جای جای جهان اتفاق افتاده و قاعدتا با ریسکهایی توام بوده است.مرور اثر فوق الذکر در فصل تابستان با هدف و منظوری تشریح شد تا بتوانم اندکی بر اثر نمایشی حال حاضر «صدای شلیک» قلمی بسرانم.
نویسنده متن حاضر با ایده گرفتن از دورنمای کانسپت «انتظار» بکتی در نمایشنامه «در انتظار گودو» و برداشتی از مولفههای نمایش «کوهستانی» متنش را با طرح موضوعیت «نظامی-پادگانی» آغاز و به ساختاری ابزورد نزدیک میکند. در این نمایش نیز با تغییر جنسیت ستوان و سروان نظامی و همچنین طرح دو فروشنده دوره گرد از مرد به زن علاوه بر آشنایی زدایی متنی که در دستور کار کارگردان بوده است، مخاطب را با همان تغییراتی که پیشتر بیان شد درگیر میکند. در «صدای شلیک» صدای امیدبخش که در آن اجرا صدای دختر نوجوانی بود و در متن اصلی پسرک جوانی است حذف شده است و به نسبت این حذف درختی خشک شده در سمت راست صحنه نمایان است تا فرسودگی خیال را در انتها پس از پیچیده شدن طناب به دور آن توسط دختر جوان و لال دوره گرد تناسبی در صحنه ی بکتی بوجود بیاید، تناسبی نه از جنس مولفه ی صدایی کوهستانی بلکه از جنس نماد شکلی نمایشنامه اصلی تا مخاطب کماکان در فرم بصری به متن اصلی بکت نزدیکتر باشد.
در نمایش پیش رو از تناقضهای زبانی بکت کمتر سراغ داریم و غالباً نقشها در فرورفتگی خود به ایستایی کامل رسیده اند. ستوان و سروانی ملول شده از تبعات جنگی کش آمده که معلوم نیست جنگ مفروض به پایان رسیده است یا خیر؟، به جنگی که در سکون زمانی اثر پیوند خورده تا مفهوم انتظار در اثر به شکلی مدرن و پویا برای مخاطب با زبانی جدید قابل لمس باشد.
عمدتا برداشت تلفیقی از متون اصلی و در ادامه اجراهای پیشین بزرگان تئاتری ایران و جهان بنظرم نه تنها کپی بشمار نمیرود بلکه با ارائه رویکردی جدید توسط نسل جدید در عرصه تئاتر میتوان متون مدرن شاخص قرن بیستم را با طرح موضوعیتی متفاوت و زبانی جدید و البته طراحی صحنه متناسب با موضوع درگرفته به اثری قابل وصف تعمیم داد.
طراحی چشم نواز و مینیمال صحنهای بر اساس آکسسوارهایی نظیر چرخ دستی و جعبههای چوبی و خطوط مرزی پوشیده شده با سیم خاردار(طناب) و همچنین نورپردازی متمم به شاعرانگی «صدای شلیک» در محیطی خشک و خشن چون پایگاه نظامی، مخاطبش را همچون متن اصلی بکت بر پرتگاهی مهیب و ناشناخته قرار میدهد. فقدان موسیقی در پس زمینه بر جنبههای ناشناخته و بنیادین ترسی درونی، اتفاقی مهم در اجرای نمایشگران جوان حاضر به حساب میآید.
اگرچه که فرم حاصل در نمایش «صدایِ شلیکِ» بر اساس شتابزدگی در اجرا اندکی به محاق میرود اما غنی بودن نسبی محتوا توانسته است ذهن مخاطب را به خود مشغول نگاه دارد تا نوار ناقص تکرار در فرم اصلی اجرای حاصل با پیوند خوردن به محتوا و پررنگ بودن محوریت موضوعی پادگان-پایگاه نظامی با مضامین ضد جنگ مخاطبانش را کماکان به حس التقاطی مد نظر کارگردان نزدیک کند.نسبت نام و نشان سربازان و اسیرانی که از منظر هویت فردی خالی شدهاند با منطقه زیست آنها درون حفره ایی از سکوت مخاطب را علاوه بر انتظار و آماس زمانی به فردیت باختگی ناامیدانهای متصل میکند. سربازان ناپدید شده، اُسرا و مفقودین جنگی، چه تعداد از خانوادههای ایشان از هم پاشیدند و یا چشم به انتظار تا ابد باقی ماندند. پایان جنگی خانمانسوز که صدمات پس از آن از شعله ور بودن حال حاضرش مهیبتر است. مضمون پسا جنگ در پیوند با کانسپت انتظار و خرده پیرنگ بحران هویتهای فردی حاصل میوه ی نمایش حاضر است.
ریتم نزولی نمایش با کند شدن و تکرار آکسیونها در آوانسن توسط شخصیتهای اصلی پس از غیبت دو فروشنده دوره گرد، مخاطب را آرام آرام به سوی التهابی درونی هدایت میکند تا ملال و اندوهی ماندگار پس از خروج ستوان و سروان در تاریکی و در آخر نمایش بر صحنه نقش بندد. بنظرم ریسک نویسنده متن و کارگردان جوان نمایش «صدایِ شلیکِ» بر سر درونمایهای حاصل شده قابل دفاع و تحسین است.