بهنام شرفی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون با بیان اینکه خصوصیسازی ریشه تئاتر را خشکاند، گفت اگر از تئاتر حمایت نشود، صاحبان تفکر غرق میشوند و کسانی که نگاه اقتصادیشان بر نگاه هنریشان غالب است، برنده خواهند شد و متاسفانه تئاتر لاکچری در حال بلعیدن تئاتر اندیشهمحور است.
بهنام شرفی، فعالیت بازیگری را از تئاتر آغاز کرد. او تکنیکهای بازیگری را در کلاسهای استاد حمید سمندریان آموخت و اکنون در دهه سوم فعالیت خود در عرصه تئاتر و دنیای تصویر است.
«آناکارنینا»، «شترمرغ»، «اتاق»، «گرگاسها یا روزبخیر آقای وزیر» و «آبی مایل به صورتی» از جمله آثاری است که با نقشآفرینی شرفی روی صحنه تئاتر رفته است.
او در سریالهای «جیران»، «خاتون»، «مردم معمولی» و «سالهای دور از خانه» نیز به ایفای نقش پرداخته است. با این بازیگر که به تازگی بازیاش در نمایش به پایان رسیده است، در مورد فعالیتهایش در سالهای اخیر و نیز حضور بخش خصوصی در عرصه تئاتر گفتوگو کردیم.
در ابتدا از فعالیتها این روزهای خود در عرصه تئاتر و تصویر بگویید.
به تازگی بازی در نمایش «شاه مردنی هیچ کجا» به کارگردانی محمد مروج را با همراهی یک گروه همدل و حرفهای روی صحنه عمارت نوفل لوشاتو به پایان رساندهام و در حال تمرین نمایشنامهخوانی «خرده جنایتهای زن و شوهری» نوشته امانوئل اشمیت هستم که البته تاریخ دقیق اجرای آن مشخص نیست. در عرصه تصویر نیز همچنان در سریال نمایش خانگی «جیران» به کارگردانی حسن فتحی ایفای نقش میکنم.
مواجهه شما در خوانش اولیه نمایشنامه «شاه مردنی هیچ کجا» به عنوان آخرین اثر نمایشی که به تازگی روی صحنه داشتید، چگونه بود؟ خواسته یا ناخواسته طی چند وقت اخیر برای انتخاب نقش سختگیر شدهام و علت این موضوع بخشی به کمالگرا بودن من و بخش دیگر به انتظار مخاطبان برمیگردد.
این دو موضوع از جایی به بعد، آدم را مجاب میکند تا با وسواس بیشتری به انتخاب نقش بپردازد. قبل از نمایش «آناکارنینا» و بعد از نمایش «شترمرغ» نمایشنامههای زیادی میخواندم اما علاوه بر اینکه از نظر زمان اجرا با گروه هماهنگ نبودم، با محتوا و داستان نمایش هم ارتباطی برقرار نمیکردم. اما در نگاه و خوانش اول نمایش «شاه مردنی هیچ کجا» بسیار مجذوب این اثر شدم.
با توجه به خوانش اولتان از متن، عامل و علت دیگری هم برای پذیرفتن بازی در این نمایش برایتان وجود داشت؟
بهتر است بگویم من در خوانش اولیه «شاه مردنی هیچ کجا» یک نمایشنامه نخواندم بلکه یک اثر کامل را با کاراکترهایی که به شدت پرداخت شده بود، دیدم. فضای کار و نگاه روانشناسانه به دغدغههای جامعه امروزی از دیگر عوامل جذابیت آن به شمار میآمد.
بگذارید پرسشم را عامتر مطرح کنم؛ کدام ویژگی در نقشهای پیشنهادی به شما، باعث حضورتان روی صحنه و همراهی با پروژه پیشنهادی میشود؟
نقشی که چالشبرانگیز باشد، برای من اهمیت ویژهای دارد. به همین دلیل در بیشتر مواقع نقش تکراری قبول نمیکنم یا سعی میکنم، تغییراتی در آن ایجاد کنم که مخاطب را به یاد دیگر نقشهایی که بازی کردهام، نیندازد. من ریاضت کشیدن در پروسه تمرین و اجرا را دوست دارم. هر شب اجرا به لذتی از نقش میرسم که برایم بسیار هیجانانگیز است و همین موضوع نمایش را برایم جذاب و غیرتکراری میکند، حتی اگر نمایشی را دویست یا سیصدشب روی صحنه ببرم تا شب آخر اجرا انگار اولین بار است که با نقش روبهرو میشوم. تلاش، چالش و صداقت چیزهایی است که من بهشدت برای روی صحنه بودن دوست دارم.
مخاطبان نسبت به نقشهایی که روی صحنه ایفا میکنید، چه بازخورد و نظری دارند؟
هر فردی براساس زیست، مطالعات، جامعهشناسی و هر آنچه تاکنون با آن درگیر بوده است، برداشت خاصی از مواجهه با یک اثر نمایشی و نقشی که من روی صحنه ارائه میدهم، دارد. به طور مثال در نمایش «شاه مردنی هیچ کجا» نقش من چند بعدی و شامل چندین کاراکتر مختلف بود؛ در حالیکه همه یک نفر بودند و این موضوع باعث میشد تا هر شب با جنبهای متفاوت از نقش مواجه شوم و فکر میکنم تماشاگر هم نسبت به کلیت اتمسفر نمایش و تک تک کاراکترها چنین برداشتی داشت.
چه عواملی در بهبود کیفیت ارائه کاراکتر روی صحنه موثر است؟
مطالعات بازیگر، دید، نقطه نظر و تلاش او برای رسیدن به نقش اهمیت زیادی دارد. باز هم با مثالی از «شاه مردنی هیچ کجا» به عنوان جدیدترین اثری که روی صحنه داشتهام، میگویم. در این نمایش محمد مروج کارگردان کار همانند یک کاتالیزور به نقشها اشراف داشت و نمایشنامه برایش هضم شده بود. تسلط او به شخصیتها در پروسه نگارش متن و بازنویسیهای مکرر آن شکل گرفته بود و به همین دلیل هر زمان سوالی در مورد کاراکترها پیش میآمد، به راحتی پاسخگو بود. در واقع، تسلط کارگردان به کاری که قرار است، ارائه شود نیز از مهمترین نکات بهبود کیفیت نقشی است که یک بازیگر بازی میکند.
با توجه به حضور فعالتان در عرصه تئاتر و تصویر، بازیگری در این دو رسانه چقدر با هم تفاوت دارد؟
دنیای تئاتر و تصویر دو دنیای بسیار متفاوت هستند؛ بازیگری در عرصه تصویر با توجه به اینکه در بسیاری از مواقع، صحنههایی که فیلمبرداری میشود از نظر زمانی به هم متصل نیست، توالی حس و حفظ راکورد متفاوتی با تئاتر دارد. ما در تئاتر یک سیر صفر تا صدی را در تمرین و اجرا طی میکنیم و میتوانیم با دو شاخصه احساس و تکنیک جلو برویم اما در عرصه تصویر تکنیک به دلیل حفظ راکورد قالبتر است تا به این واسطه کاراکتر به پختگی برسد و نه خارج از حد باشد و نه به روند بازی آسیب بزند.
با این توضیحات، بزرگترین عامل موفقیت یک بازیگر در هر دو رسانه تئاتر و تصویر چیست؟
در چنین موقعیتهایی قطعا عامل موفقیت یک بازیگر هوش اوست. من معتقد هستم که ما بازیگر تئاتری یا سینمایی نداریم. ما بازیگر باهوش و کمهوش داریم. بازیگر باهوش میداند در قاب تصویر و روی صحنه چگونه بازی کند و جلو برود. او حتی به چگونگی ارائه نقش در سالنهای متفاوت تئاتر مسلط است. برای یک بازیگر اینکه کجا و تا چه اندازهای بازی کند، بسیار مهم است و تفکیک این موضوع به هوش و تجربهاش برمیگردد.
حضور بازیگران تئاتر را در قاب تصویر چگونه ارزیابی میکنید؟
با اعتماد سینما به بازیگران صاحباندیشه، پرتلاش و باهوش تئاتری هم سینما، هم تئاتر و هم مخاطب برد کردهاند. این موضوع پیش از انقلاب هم اتفاق افتاده است، زمانی که نسلی از بازیگران تئاتری در آثاری چون «گاو» به سینما معرفی شدند و تک تک آنها سالها درخشیدند و به عنوان بنیان و اساس عرصههای مختلف دنیای تئاتر و تصویر معرفی شدند.
خوشبختانه روی آوردن دوباره به بازیگران تئاتر از اواسط دهه هشتاد، ثمره خوبی داشته است. بازیگران تئاتری سرمایههای خوبی در سینمای بدنه، سینمای هنری و فستیوالهای داخلی و خارجی به شمار میآیند که همواره در حال درخشش هستند.
در مورد جریان معکوس این موضوع چطور فکر میکنید؟ بازیگران سینما روی صحنه تئاتر چقدر موفق عمل کردهاند؟
حضور روی صحنه تئاتر و رفتن جلوی دوربین تصویر علاوه بر هوش، نیازمند دانشی است که بازیگر باید آن را کسب کند. معمولا بازیگرانی در قاب تئاتر یا تصویر شکست میخورند که به واسطه شناخته شدن به این مقوله ساده نگاه میکنند. در حالیکه خوشبختانه تماشاگران اینقدر باهوش شدهاند که کاملا متوجه کیفیت بازی بازیگر و اینکه چه کسی کارش را درست یا غلط انجام میدهد، هستند.
شما تاثیر تماشاگران تئاتر را روی کیفیت و کمیت آثار چگونه ارزیابی میکنید؟
در حال حاضر به همان میزانی که تماشاگر تئاتر زیاد شده است، متاسفانه به همان میزان هم تنبل شده است. زمانی بود که ما قبل از تماشای کار در مورد نویسنده و کارگردان تحقیق میکردیم یا بعد از تماشای یک اثر تا ساعتها ذهنمان درگیر آن بود اما متاسفانه تماشاگران این روزها به دنبال لقمه جویده شده هستند و باز هم متاسفانه برخی از آثار روی صحنه باعث ایجاد و تشدید این موضوع شده است. بسیاری از آثار فقط همان لحظه حضور تماشاگر در سالن را مدنظر قرار میدهند. این آثار برای اینکه نوری به ذهن مخاطب بتابانند تا بعد از اجرا درباره اثر فکر کند، نیستند و البته در این مسیر سالنهای تئاتر نیز بیتاثیر نبودهاند و تنها میتوان امیدوار بود تا روزی برسد که کفه ترازو به نفع تئاتر اندیشهمحور سنگین شود.
با حذف تئاتر لاکچری، کفه ترازو به نفع تئاتر اندیشهمحور سنگین خواهد شد؟
ما میتوانیم هر دو تئاتر بورژوازی، لوکس یا لاکچری و تئاتر اندیشهگرا و دارای تفکر را داشته باشیم. این دو تئاتر در همه جای دنیا اجرا میشود. جامعه به هر دو تفکر نیاز دارد ولی به شرطی که این ترازو هماندازه و هموزن باشد و یکی از این دو دیگری را نبلعد. اتفاقی که متاسفانه اکنون شاهد آن هستیم بلعیده شدن و کمتوجهی به تئاتر اندیشهمحور در مقابل تئاتر لاکچری است.
چطور میتوان از تئاتر اندیشهمحور در مقابل تئاتر لاکچری حمایت کرد؟
حمایت از تئاتر اندیشهمحور کار یک ارگان یا چند نفر نیست. مصرفگرایی یک نگاه جهانی است که بیشتر به بحث اقتصادی برمیگردد. هرچه کمتر فکر کنی بیشتر به سمت مصرفگرایی سوق داده میشوی و این موضوع در تئاتر نیز تاثیر گذاشته است. در دوران ما اکثر بچهها شطرنج میدانستند، بازیهای گروهی بلد بودند اما این روزها جامعه جهانی انسانها را به سمت فردیتگرایی و مصرفگرایی سوق داده است و این آفت تنها به جامعه ما مربوط نمیشود. البته در کشور ما به دلیل فشارهای اقتصادی زیادی که وجود دارد، محصول فرهنگی از سبد خانواده حذف شده است و مخاطب با حق انتخاب محدودی که دارد، سعی میکند تا با انتخاب آثار کمدی یا لاکچری برای چند ساعت از فشارهای روزمرهای که متحمل میشود، کم کند. به نظر میرسد گروههای نمایشی هم با توجه به چنین شرایطی دست به تولید آثار لاکچری یا کمدیهایی با سطح کیفی نازل میزنند. مصرفگرایی تنها بخشی از مشکلات تئاتر در جامعه جهانی است. این مشکل در کشور ما از زمان حذف حمایت از تئاتر و سوق داده شدن این هنر به سمت خصوصیسازی بیشتر شد.
خصوصیسازی ریشه تئاتر را خشکاند. پیش از این دولت در جهت حمایت از هنرمندان این عرصه، به سالنهای تئاتر سوبسیدی پرداخت میکرد که باعث میشد سالنها از گروههای نمایشی پولی دریافت نکنند و نهایتا ۵ تا ۱۰ درصد از فروش را به عنوان حقالزحمه بردارند که فشاری به گروه وارد نشود؛ اما با حذف این حمایت گروهها مجبور شدند، خودشان برای کسب درآمد اقدام کنند. در این میان تنها کسانی برندهاند که پول بیشتری خرج میکنند. این افراد برای بازگشت سرمایه به سراغ بازیگران و متنهایی میروند که برایشان بازگشت هزینه داشته باشد. در واقع وقتی حمایتی از هنر و هنرمند نشود، با آشفتهبازاری مواجه هستیم که در آن صاحبان تفکر غرق میشوند و کسانی که نگاه اقتصادیشان بر نگاه هنریشان غالب است، برنده خواهند شد. قصد من سیاهنمایی نیست، من از تئاتر ارتزاق میکنم و از نزدیک شاهد اتفاقاتی که برای این هنر میافتد، هستم. تنها امیدوارم که برای این موجود نحیف، نزار و نیازمند توجه و مراقبت جدی فکری شود که اگر حمایتی صورت نگیرد، باید فاتحه تئاتر را بخوانیم.
منبع: ایران تئاتر