در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | یادداشتی به بهانه نمایش شنیدن نویسنده و کارگردان امیررضا کوهستانی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:06:37
نمایش شنیدن |  یادداشتی به بهانه نمایش شنیدن نویسنده و کارگردان امیررضا کوهستانی | عکس
شنیدن کی بود مانند دیدن

سارا عابدی فرد:
شنیدن داستان دانشجوی دختری است به نام ندا که در خوابگاه دانشجویی زندگی می‌کند. او متهم است که شب سال تحویل، امیر حسین دوست پسرش را به اتاقش که در طبقه ششم خوابگاه قرار دارد، آورده است. این ادعاها را سمانه دوست و همکلاسی ندا به مسئول خوابگاه می‌گوید. این مسئول که از بین همین دختران ساکن در خوابگاه انتخاب شده، به اصرار دانشجویان برای تعطیل نشدن خوابگاه در ایام تعطیلات، کلید خوابگاه را تحویل گرفته تا در مدت زمان تعطیلات نوروز، رفت و آمد دختران را کنترل کند. از قضا شب سال تحویل، مسئول خوابگاه به مهمانی در کرج می‌رود و خوابگاه بدون مسئول می‌ماند. حال این دختر مورد بازپرسی و اتهام قرار گرفته است. این اتهامات توسط سمانه دوست ندا به بازپرس گفته شده و او می‌گوید من فقط صدای آنها را پشت در شنیدم، اما چیزی ندیدم. با ادعاهای سمانه، ندا متهم می‌شود به کمیته انضباطی معرفی و بعد از تشکیل دادگاه، از دانشگاه اخراج می‌شود. این داستان از یک سو در مورد قضاوت‌هایی است که روزانه بدون مدرک و تنها با شنیدن، مورد اتهام قرار گرفته، زندگی‌شان دگرگون شده مجازات های سنگین و گاه اعدام می‌شوند، آن هم تنها با شنیدن ادعاهای درست یا نادرست دیگران، از سویی دیگر در مورد رویکرد ادیانی است که بر پایه شنیدن استوار گشته است. قصه اعتقادات و باورهای چندین نسل از قدیم الایام تا کنون است که در اعماق اندیشه‌ها و تفکرات آنها ریشه دوانیده است و از حمله اعراب این باورها چنان در فرهنگ ما محکم شده‌اند که به یقین مبدل گشته‌اند. از زمان های قدیم هر کدام از ما روایات قصص و داستان‌هایی را از زبان کسانی شنیده‌ایم که خود آنها نیز از کسان دیگر شنیده‌اند و این شنیده‌ها اکنون پایه اعتقاد بسیاری از ادیان در سرتاسر جهان گشته است.
صحنه با پروژکتوری عریض در انتهای صحنه و نوری کمرنگ شروع می‌شود. ندا از سمت چپ صحنه از جایی که تماشاگران وارد جایگاه تماشاگران می‌شوند به صحنه وارد می‌شود. او روبه روی تماشاگران چیزهایی را می‌گوید که ظاهراً از خود دفاع می‌کند. بازپرس یا همان مسئول خوابگاه در بین تماشاگران نشسته است که نقش آن را مهین صدری ایفا می‌کند. کوهستانی با این کار می‌خواهد بگوید که ما مردم در این کشور مدام در معرض اتهام و بازپرسی که از بین خود مردم هستند، قرار داریم. این کار مصداق این جمله است"از ماست که بر ماست"
سپس مسئول کمیته انضباطی (بازپرس) ندا و سمانه را هر دو به اتاق بازجویی فرا می‌خواند. این دو رو به روی تماشاگران خطاب به بازجو که در بین تماشاگران نشسته، به سؤالات او پاسخ می‌دهند. ندا می‌گوید من این جرم را مرتکب نشده ام شما با ادعاهای دروغین سمانه که همه می‌دانند به دلیل افسردگی متوهم شده، مرا متهم کرده‌اید. سمانه می‌گوید ندا در طول تعطیلات نوروز تمام اتفاقات آن شب را مو به مو برایش بازگو کرده است. ندا می‌گوید آن‌قدر این موضوع برایش مسخره بود که من هم سمانه را دست انداختم. تنها فانتزی های ذهنم که هر دختری دوست دارد با دوست پسرش باشد را برای سمانه گفتم، اینها همه فقط داستان پردازی های ذهنی من بود، نه واقعیت. سپس سمانه دوربینی را روی سر ندا قرار داده و آنها به راهروهای پشت سالن چهارسو می‌روند. همزمان تصاویر حرکت آنها در راهرو که از قبل ضبط شده است، به همراه صحبت های مبهم آنها، روی پرده انتهای صحنه به نمایش گذاشته می‌شود. راهروها نشانی از دخمه های کور و تاریک ذهن ما انسان‌ها است و همچنین راه های مبهم گوش انسان را می‌نمایاند چرا که صحبت های نامفهوم این دو با تصاویر تاریک و مبهم به خوبی همزمان شده و تداعی این مفهوم و گنگی موضوع است. در انتها روی پرده گوش مان، که البته به زعم بنده اگر راهروها همان گوش انسان باشد، عکسی از ندا و سمانه روی پرده، روبه روی هم ایستاده‌اند و پشت آنها نوشته شده مظلوم حسین جانم ابوالفضل، را می‌بینیم و این تصویر تا پایان نمایش ثابت روی پرده نمایان است. کوهستانی در طرح موضوع به همراه چالشی که برای مخاطب با صحبت‌ها و اعترافات ندا و سمانه که در طول نمایش بازگو می‌کند، خوب عمل کرده، اما فرم اجرایی گمراه کننده است این فرم در خدمت متن نبوده خصوصاً زمان بزرگ‌سالی ندا و سمانه متن از انسجام خوبی برخوردار نیست. تم و موضوع خوب است اما تحلیل و پرداخت موضوع منسجم نیست. چرا که نقطه هدف کوهستانی از این متن چیز دیگری است و چون نمی‌توانست به آن پیام اصلی، به طور واضح بپردازد گیج کننده و گمراه کننده عمل کرده است.
سپس سمانه بزرگ‌سال را می‌بینیم. اکنون او بزرگ شده ازدواج کرده و بچه دار شده است و نقش آن را الهام کردا به خوبی ایفا می‌کند. او با گذاشتن دوربین بر سر بازپرسی که در بین تماشاگران نشسته است نقش ندای بزرگ‌سال را به او می‌دهد. بازپرس که اینک ندا است با سمانه صحبت می‌کند در واقع سمانه روبه روی ندای وجدان خود ایستاده و از او می‌خواهد که او را ببخشد. چون او باعث اخراج شدن ندا از دانشگاه شد و با زندگی و سرنوشت او بازی کرده است. ندای وجدان همان مردم هستند. ما خودمان از بین خودمان به یکی رأی می‌دهیم او را قاضی می‌کنیم و سپس با ادعا های غلط خودمان می‌بریم و می‌دوزیم و آنها را مورد قضاوت قرار می‌دهیم بدون هیچ تفکر و تعقلی، با زندگی و آینده آنها بازی می‌کنیم.
ممکن است قصد کوهستانی از این تصویر این باشد که تمام اعتقادات مذهبی و دینی و قضاوت های ما شنیداری است. شنیدن ریشه در فرهنگ و دین ما دارد. همانطور که می دانیم و در ادبیات کهن و شعر های ما نیز گفته شده گفتار، اساس فرهنگ و اعتقادات ما را تشکیل می‌دهد. فرهنگ ما فرهنگ گفتن و شنیدن است، فرهنگ شنیداری است نه فرهنگ تعقل و تفکر. لاجرم قضاوت‌ها و اعتقادات ما نیز بر همین اساس بنیان شده است. از سویی دیگر در انتها با پخش موسیقی پایانی نمایش که تلفیقی از تعزیه و موسیقی مدرن است، کوهستانی صحه بر این ادعا می‌گذارد که،قصه‌ها و روایاتی که از قدیم‌الایام از زبان کسانی شنیده‌ایم که آنها نیز خود از دیگرانی شنیده‌اند که خود ندیده‌اند، که اکنون ریشه اصلی عقیده و باور ما بر این شنیده‌ها تشکیل یافته است همگی مسائلی است که شنیده‌ایم. آیا درست است یا غلط؟نمی‌دانیم چون کسی نیست که بگوید من خود آنها را با دو چشم سر دیده ام. قصه‌ها و روایات را ما فقط شنیده‌ایم و نمی‌توان بر حسب شنیدن و گفتن توسط عده ای که آنها خود نیز از دیگران شنیده‌اند پذیرفت. حتا کتب تاریخی در طول تاریخ نشان دادند که با تحریف و طبق صلاح حاکمین وقت تغییر کرده و در اختیار نسل های بعدی قرار داده شده است. شایعات نماد عینی این نمایش است. ما یکسری موهومات ذهنی فردی را می‌شنویم و بر اساس آن قضاوت های شخصی را بر انسان های پیرامون، اجتماع، روابط های شخصی و زندگی مان می‌کنیم. اما وقتی متوجه می‌شویم که اتهامات، دروغین بوده دیگر کار از کار گذشته، زندگی فرد متهم تباه شده و گاه از بین می‌رود و با عذر خواهی هیچ چیز بر نمی‌گردد. این است بازی ما انسان‌ها که به نام سرنوشت می‌زنیمش.
درباره نمایش شنیدن
۰۵ شهریور ۱۳۹۴