یک:
تئاتر، هر چه که باشد، و به هر سبک و شیوهای تعلق داشته باشد، تا زمانی که چیزی در آن «وجود» نیابد و وجودی در آن «پدیدار» نشود، امر «شدن» در آن اتفاق نخواهد افتاد.
« شدن» در تئاتر یعنی عینیت یافتن طراحیها و اندیشههای کارگردان از طریق تجلی اصولی که ریشه در بنیانهای زیباییشناسی این هنر دارد.
«شدن» لحظهی تولد یافتن است. جایی است که محصول با تماماندام لازمش پدیدار میشود. «شدن» نیازمند فرآیند است، اما خود فرآیند، محصول هنر نیست. نکته اینجاست که اغلب اجراهای پیرامون ما پیش از آنکه به نقطه تولد و «تئاتر شدگی» برسند؛ بهعنوان یک محصول ارائه میشوند و اینزمانی است که اجرا همچنان نیازمند فرآیند است.
این اصطلاح درستی نیست که بگوییم تئاتر بر اساس ایده شکل میگیرد. ایده در تئاتر امری تکینه نیست. ممکن است یک ایده را در تولیدات متعدد ببینیم. ایده در فرآیند تولید در مسیر «شدن» قرار میگیرد و «شدن» برای هر ایدهای حتی تکراری، میتواند پدیداری تکینه به وجود بیاورد. بنابراین درستتر آن است که بگوییم تئاتر با ایده «آغاز» میشود و این نحوهی تبدیل ایده به اجرای نهایی است که «تئاتر شدگی» را امکانپذیر میکند.
از این منظر نمایش «شیرهای خان بابا سلطنه» به نویسندگی و کارگردانی افشین هاشمی، هم به مرز تئاتر شدگی رسیده و هم اینکه صرفاً وابسته به ایدهی اولیه نیست.
دو:
طی دهههای گذشته تمنای رسیدن به فرمی از تئاتر که بتوان عنوان ایرانی یا ملی را بر آن اطلاق کرد، از سوی نهادهای متولی، باعث گرایش گروههای تئاتری به کاربرد شیوههای نمایش ایرانی در آثارشان شده. اگرچه معدود کارگردانهایی توانستند آثار موفقی در این مسیر تولید کنند، اما انبوه آثار متوقفشده در ایده یا مانده در میانه راه، همچنان فرجامی مطلوب بر تمنای ایجاد تئاتر ملی از سوی متولی، ایجاد نکرده است. به همین سبب مخالف خوانیها پیرامون ماهیت شکلگیری تئاتر ملی هم آغازشده و رفتهرفته چراییها دارد بر تمایلها چیره میشود.
اینکه چرا تجربههای فراوانی در این مسیر به شکست انجامیده، بخشی به دلیل سهل انگاشتن شیوههای نمایش ایرانی است.
این در حالی است که نمایش سنتی و آیینهای نمایشی ایرانی، مانند هر کشور دیگری، بر اساس فرمول به وجود نیامدهاند. هر شکلی از نمایش ایرانی، حاصل تجربهای تاریخی و اندوختهای فردی است. هردوی این پشتوانهها در سترگی آنچه مقابل دید تماشاگران شکل میگیرد و آنها را سحر میکند، نقشمند است. از همین روست که انتقال دانش و توانش اجرای انواع نمایشهای ایرانی، همچنان با همان سنت آموزشی سینهبهسینه امکانپذیر است و نهاد آکادمی با سازوکار آموزشی که در حال حاضر دارد، هرگز نمیتواند این دانش و توانش را به دانشجویان منتقل کند.
از این منظر نمایش «شیرهای خان بابا سلطنه»در استفاده از شیوههای نمایش ایرانی، همچون تعزیه، نقالی، سیاه بازی و ... برخوردی سهلانگارانه ندارد. پیداست که با آگاهی و مهمتر از آن با توانش بالایی دست به چنین آمیزشی زده تا در پیوند نمایشنامهای متکی بر اصول درام، و شیوههای اجرای نمایش ایرانی، اثری متولد شود که رنگ و بوی فرهنگ و موطن خود را دارد.
این اتفاق در موسیقی این نمایش نیز نمود پیداکرده. موسیقی نقش مهمی در نمایش مذکور دارد و گروه «ولشدگان» پیش از پیدایش نمایش «شیرهای خان بابا سلطنه» به تلفیق طنازانهای از موسیقی ردیفی و سنتی ایران با اشعار عامیانه و گاها اصطلاحات کوچهبازاری امروزی دستزده بودند که اکنون در همنشینی با نمایش افشین هاشمی، حسن همجواری پیداکرده و با پیکره کلی نمایش ارتباط هارمونیکی دارد.
سه:
هنرمند بارور از خاطرات خود و نحوه زیست خود است. زیست هنرمند در گذشته، نقش مهمی در اندوخته ذهنی او در اکنون دارد. خاطره، آنچیزی است که از زیست گذشته ما در ذهنمان باقیمانده. هر هنرمندی اگر به دنبال محصول ارزشمندی باشد، باید از خاطرات خود و نوع زیست خود بارور شود.
کار هنری نوعی زندهزایی است. اما در بیشتر موارد، آنچه امروزه بهعنوان آثار هنری میبینیم، اندام مرده و بیجانی است که روح ندارد. در شیرهای خان بابا سلطنه، روح نمایش ایرانی وجود دارد. این میتواند حاصل برآمدن اثر از شکل زیست خالق آن و دغدغههایش باشد. افشین هاشمی جزو معدود بازیگران ایرانی است که طی سالهای اخیر با بیضایی در ارتباط بوده و در نمایشی از این استاد سفرکرده ایرانزمین نیز حضورداشته است. مراوده با بزرگمردی چون بیضایی، بهتنهایی کافی است تا دغدغهمند شوی.
آنچه در شیرهای خان بابا سلطنه نمود پیداکرده، حاصل دغدغههای سالهای اخیر کارگردان اثر است. از همین روی شکل محصول بیشباهت به شکل زیست هنری خالق اثر نیست. و اینجاست که زندهزایی اتفاق میافتد و مخاطب میتواند شاهد اجرایی باشد که هم به مرز شدن رسیده و هم روح و جان دارد.
شیرهای خان بابا سلطنه یک بار دیگر به داشتن تئاتری با شناسنامه ایرانی و نشانههای قومی و فرهنگی خودمان، امیدوارمان میکند. خلاقانه از شیوههای نمایش ایرانی بهره میبرد و در روزآمد کردن آنها دچار سطحینگری و خاماندیشی نمیشود.
نه داعیه فرم نو دارد و نه ترس متهمشدن به کهنگی. بهاندازه از داشتههای پیشین خود بهره میبرد و بهاندازه اندام خود را به لباس زمانهاش میآراید. اجرا بهسادگی حاصل نشده و پیداست که برای شدنش، سخت کوشیده شده. در اغلب بخشهای آن، مهارت در اجرا موج میزند. نحوه استفاده از تعزیه و بازی خود افشین هاشمی که با شناخت دقیق از کمدی، صدای رسا، تمرکز کامل و مسلط بر صحنه، نبض کار را در اختیار میگیرد. همهی اینها نشان میدهد نمایش ایرانی را صرفاً با علم و آکادمی و بهواسطه فرمایش جشنوارهها نمیتوان کار کرد. دانش و مهارت اجرای اندوختههای ذهنی، در شکلگیری نمایش ایرانی نقش تعیینکننده دارد