گرمای بیش از حد هوا، یخچالها و کوههای عظیم قطبی را آب میکند و با پیشروی دریاها و اقیانوسها، تمام خشکیهای جهان به زیر آب فرو میروند. تحت تاثیر نفوذ آب، انسانها لاک و پولک درمیآورند و به موجودات دریایی بیصدا بدل میشوند.
اینها بخشی از داستان نمایش «سیلانس» است که این روزها در سالن باران به روی صحنه است. نمایشی که از تغییر انسانها سخن میگوید و آنچه میخوانید، چکیدهای است از گفتوگو با عوامل این نمایش.
- با توجه به اینکه نویسنده این نمایش خودتان هستید، داستان این نمایش چگونه شکل گرفت؟
مسلم خراسانی: هسته شکلگیری داستان گفتهای از میشل فوکو بود که میگفت سازوکار جهان به گونهای است که به سمت سکوت پیش میرود، گفته خیلی کلی بود، اما تجربه زندگی برای من نشان میداد که در عین اینکه فرد از درون به سمت این سکوت کشیده میشود، ولی هنوز در واقعیت روابط و زندگی در جریان است، بنابراین نگاه غیرمرسوم جان کیج به سکوت را مرور کردم که معتقد است سکوت تمام آن صداهایی است که ما نمیخواهیم بشنویم. رسیدن به اینکه ما چرا نمیخواهیم صدایی را بشنویم یا نه نیز دلایل بسیاری دارد. نظریهپردازان مکتب فرانکفورت معتقدند دنیای مدرن صدای فرد را از او میگیرد و او را در یک بیصدایی رها میکند. تمام اینها در شکلگیری داستان نمایش نقش داشتند.
- تا چه حد تحت تاثیر اخبار مربوط به گرم شدن کره زمین هستید؟
مسلم خراسانی: شرایط آبوهوایی تاثیر بهسزایی بر خلقوخوی افراد دارد. ژنتیک و اپی ژنتیک از شاخههایی هستند که در این مورد پاسخهایی دارند. مثلا افرادی که در نواحی استوایی زندگی میکنند، خلقوخویی تند و خشن دارند، یا افرادی که در نواحی اسکاندیناوی زندگی میکنند، به دلیل ابری بودن هوا در بیشتر روزهای سال نوعی سردی، افسردگی و دلمردگی را تجربه میکنند. زیرینترین لایه داستانی و تماتیک نمایش ما، پیشروی آب بر اثر گرمای هوا و آب شدن یخهای قطبی است. در خلق جهان این نمایش میخواستم دلیل و منطقی عینی و ملموس در جهان واقع داشته باشیم، که در اینجا تغییر و استحاله درونی افراد در قالب استعارهای ملموس از تغییر شرایط آبوهوایی تجسم پیدا کرده.
علی شادکام: تغییرات آبوهوایی جهان را تحت تاثیر قرار داده است و به نظر میرسد انسان توانایی مقابله با مشکلاتی را که خود به وجود آورده است، ندارد. اما طبیعت خود را احیا خواهد کرد. عمر انسان در مقابله با عمر طبیعت ناچیز است و ویرانی که دامنگیر آن هستیم، برای طبیعت مثل یک خواب بد خواهد بود. برای انسان اما تبدیل میشود به کابوس، به مرگ.
غزل نعیمی: ما در یک جامعه ناامید زندگى مىکنیم. یک جامعه که همه دنبال مهاجرت هستند، ولى انگار آدمها حتى بعد از رفتن هم خوشحال نیستند. قصه نوح یک پایان دلنشین دارد، ولى مهاجرهاى قصه ما فقط درگیر مىشوند. فقط زور مىزنند، ولى انگار نه انگار… گرم شدن زمین و مسائل مربوط به محیط زیست و طبیعت براى من، واقعا دغدغه است. من اهل رشت هستم. تمام کودکى من با بارانهاى بیوقفه تعریف میشد… ولى الان وقتى به شهرم سر مىزنم، بیشتر ترافیک میبینم و گرما. البته اوضاع رشت بههرحال بهخاطر شرایط جغرافیایى خیلى بهتر از شهرهاى دیگر است. ولى مثلا حتى فکر کردن به اتفاقى که براى دریاچه ارومیه افتاد، یا دیدن زایندهرود بدون آب واقعا غمناک است. ما مواظب زمین نیستیم… فقط به توسعه شهرى و انباشت سرمایه و تولید پاساژ و… فکر مىکنیم. ما چیتگر مىسازیم که طبیعت مصنوعى ایجاد کنیم و هزار تا مشکل براى آب و خاکمان به بار میآوریم. ما مقصریم.
- داستان این نمایش از منظری شبیه به داستان حضرت نوح است. آیا خود شما هم این شباهت را در شکل کلی نمایش میبینید؟
مسلم خراسانی: ممکن است به دلیل نقش آب در هر دو داستان ارجاع غیرمستقیم بینامتنی قابل استنباط باشد، اما در جهانبینی و اندیشه تفاوتهای چشمگیری وجود دارد.
علی شادکام: ترامتنیت و بینامتنیت از منظر پساساختارگراها در همه متون وجود دارد. نهتنها داستان نوح و توفان، که حتی قدمت آن را از عهدین هم پیشتر از در داستان شش هزار ساله گیلگمش هم با نام روایت عود نپشتیم وجود دارد. در متون دیگر هم هست. علاوه بر این کهنالگو، اسطورههایی چون ایکاروس، پرومته، موسی و دیگر نمونهها هم در جای جای متن و شخصیتها ارجاع دارند. برای مخاطبی که به دنبال این روابط بینامتنی است، کشفهای زیادی در انتظار است.
– در این نمایش انسانها بعد از مدتی بهخاطر شرایط تازه به انسانهای متفاوتی بدل میشوند، حتی به لحاظ فیزیکی. در جامعه امروز تا چه اندازه این وضعیت را مشاهده کردهاید؟ آیا انسانها تا این اندازه متغیر هستند؟
مسلم خراسانی: مسلما در واقعیت شاید کسی به کرگدن یا به موجودی سوسک مانند تبدیل نشود، اما برای نمونه در آثار یونسکو یا کافکا با تصویری اینچنین از انسان مواجه هستیم. به باور من این استعارهها از این باب شکل میگیرند که فرد یا جامعه به دلیل حضور در شرایطی خاص دچار دگرگونیهای درونی قابل تامل میشوند که شاید به دلیل عمومیت داشتن این دگرگونیها خودشان هم چندان جدی به آن نگاه نمیکنند. اما اغلب هنرمند با دادن وجههای اینچنین از طریق این آشناییزداییها دوباره توجه و دقت نظر را معطوف میکند.
علی شادکام: میگویند که جامعه مثل یک کوه یخ است و ما قسمت کوچکی از آن را میبینیم که روی آب است و قسمت عظیم این کوه یخ زیر آب است. هر متنی هم همین ویژگی را دارد. قسمتی که دیده میشود و قسمتهایی که زیر آب است و دیده نمیشود، اما شناخته میشود. مسئله هنرمند یک امر معرفتی و شناختی است و تلاش در کار هنری به عقیده هایدگر و هماندیشان او همین کار هنری است که هنرمند بر مخاطب انجام میدهد و هدف هم همین است. اگر مخاطب در مواجهه با اثر لغزشی در کوه یخ را حس کند، هنرمند به هدف خود نائل شده است.
حامد جعفریکیا: انسانها بسته به شرایط زمانی و مکانی و موقعیتهایشان میتوانند بسیار متغیر باشند، که این امر حتی در جوامع در حال توسعهای که از حیث جنبههای مختلفی چون حوزههای اجتماعی، فرهنگی سیاسی و اقتصادی و غیره به ثبات نرسیدهاند و در مسیر راهشان با نوسانات و کمی و کاستیهای متعددی مواجه هستند، بسیار بیشتر قابل لمس است. در اینجا لازم است در خصوص تغییر انسانها، دو نکته مهم در مورد ویژگی تغییر شخصیت را یادآور شوم : ۱. تغییر امری محتمل در زندگی هر انسانی است که میتواند گاه مخرب و گاه سازنده باشد. ۲. از تغییر مهمتر شرایط پدیدآورنده آن است که هر چقدر این شرایط دشوارتر باشد، دامنه تغییرات وسیعتر خواهد بود. اما مسئله اساسی اینجاست که چه کسی، در چه شرایطی، چه تصمیمی اتخاذ میکند و درنهایت چه واکنش و عملی از او سر میزند؟ به اعتقاد بنده این فصل تمایز تمام شخصیتهای جهان است. شرایط خاصی را تصور کنید که جامعهای را دربر میگیرد و افراد آن جامعه را متاثر از خود میسازد. هر شخص بسته به آستانه صبر و تحمل، اصالت و پایبندی به اصول و تربیت و اعتقاداتی که دارد، به شکلی واکنش نشان میدهد. گروهی منفعل و سازگارند، گروهی موجسوارند، گروهی ایستادگی میکنند و گروهی له میشوند. نتیجه هر آنچه باشد، مهم نیست. آنچه در اینجا اهمیت دارد، تبیین و تفکیک شخصیتهای متفاوت یک اجتماع است که هر کدام با تصمیم و عمل متمایزشان سرنوشتی متفاوت را رقم خواهند زد. در بخشی از پرسش، اشاره به تغییرات فیزیکی انسانها شده است که آیا قابل وقوع است؟ در جواب میگویم بله. هر تغییری جدا از مسائل بنیادین فکری و اعتقادی میتواند با مشخصههای ظاهری فراوانی همراه باشد. ضمن آنکه میتواند بهعنوان نقاب و سرپوشی بر عملکرد عدهای نیز مورد استفاده قرار گیرد. در یک اثر نمایشی نیز به منظور بیرونی کردن و نمود بهتر تغییرات، گاه از عناصر ظاهری مشخصی بهره میبریم که تاکید بیشتری بر هسته فکری نمایشنامه است و در حقیقت هدف همان نظام فکری و اعتقادی انسان است که تحت شرایط عوامل محیطی به چالش کشیده میشود
اما اینکه بگوییم آیا تغییرات همیشه با نشانههای بارز ظاهری و فیزیکی همراه است؟ عرض میکنم خیر. چراکه انسانها و افراد یک جامعه گاهی اوقات تنها با نشنیدن یا حرف نزدن و سکوت کردن یا کور شدن و ندیدن و بالعکس، الزامات و اقدامات یک تغییر بزرگ را در خود و اطرافیانشان فراهم میآورند.
- عجیبترین تغییری که در انسانها یا آشنایان اطرافتان دیدهاید، چه بوده است؟
مسلم خراسانی: من در جهان پیرامونم تغییرات اندکی مشاهده میکنم. انتظار هم نیست کسی یک شبه یا هر لحظه در این راه گام بردارد. شاید تغییر مدلهای فکری و اندیشه و گشایش درهای تازه یک ایدهآل باشد، اما افراد اغلب در شکستن الگوهای مرسوم زندگی و جهانبینی خود خساست چشمگیری دارند. یک دقت نظر شخصی من را متوجه این کرده که افراد در مواجهه با شکستهای عاطفی دارای نگرشهایی میشوند که کاملا متفاوت با مواضع قبلی آنهاست. شاید این نیروی ویرانگری در عشق و عاطفه قابل تامل باشد، اما شرایط به گونهای است که به نظر میرسد برای آنکه بتوانی اندیشه کسی را دگرگون کنی، در ابتدا باید قلب او را بشکنی؛ اتفاقی که ناخودآگاه میافتد، اما با اندکی دقت معلوم میشود کاملا مرسوم و همهگیر است و چارهای جز این نیست. هر چند که من برای غلبه بر آن سخت تلاش میکنم.
- بیشترین تغییری که تابهحال در زندگی خود داشتهاید، چگونه بوده است و علت این تغییر چه بوده؟
مسلم خراسانی: تغییرات همیشه خواسته و با اراده خود ما صورت نمیپذیرند. از دست دادن برادر کوچکم مرا از مسائل ظاهری و سطحی زیادی جدا کرد و در همه چیز عمیقتر ساخت. این رویداد در ابتدا تلخ و جانفرسا بود، اما جستوجو و کشف دوباره زندگی را در من نیرومندتر ساخت.
- به نظر میرسد این نمایش سبک و ژانر خاصی را دنبال نمیکند. فکر میکنید این دنبال نکردن سبک و ژانر واحد برای یک اثر نمایشی ارزشمند است؟
مسلم خراسانی: انتخاب این موضوع بسته به نگاه گروه اجرایی دارد، و باید دید چه دلایل محتوایی فرمی و زیباییشناسی مدنظر قرار میگیرد. ولی پیرامون اثر خودم پیشروی آب موجب پاک شدن تمام مرزها و محدودهها میشود. بهطوریکه حتی اقیانوسها و دریاها نیز اسم خودشان را از دست میدهند. درواقع دنبال نکردن سبک و ژانر خاص در «سیلانس» پیرو و دنباله همین درونمایه است.
علی شادکام: سبک و ژانرها را انتخاب کردن کار منتقد است، نه مولف. شاید بتوان در زمینه متن بسترهای مختلف نشانهای و گفتمانی را در اثر مشخص کرد، و البته که اجرا هم علیرغم تلاش در نوآوری دنبالهروی سبکها و متدهای پیشین است. اما اعلام آن از سمت مولف و کارگردان و بازیگر که درون اثر هستند، با روحیه اثر همراستا نیست و با توجه به نوع خوانشی که ما از مخاطبان انتظار داریم، تاویل و تفسیر را به عهده مخاطب هوشمند اثرمان میگذاریم تا فارغ از برچسب و چهارچوبهای از پیش تعیینشده، خود با اثر مواجه شود.
منبع: چلچراغ