به گزارش تیوال به نقل از
ایران تئاترشناسه مطلب: 63829
نشست نقد و بررسی نمایش صبح بخیر نوشته و کار سیروس همتی توسط کانون ملی منتقدان تئاتر ایران برگزار شد.
به گزارش ایران تئاتر در چهارمین جلسه از سری جدید برنامه های «دوشنبه های نقد تئاتر» که توسط کانون ملی منتقدان تئاتر ایران برگزار میشود، نقد"صبح بخیر" نوشته و کار سیروس همتی، با حضور "علی جعفری" و "سید جواد روشن" از اعضای کانون ملی منتقدان تئاتر ایران و با حضور جمعی از مخاطبان نمایش و علاقه مندان به تئاتر همچنین برخی از عوامل و بازیگران نمایش پس از اجرا در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر برگزار شد.
بنابراین گزارش در ابتدای این نشست سید جواد روشن؛ مدیر جلسات "دوشنبههای نقد تئاتر"، ضمن خیرمقدم به حاضران و خسته نباشید به گروه نمایش، به اهمیت برگزاری جلسات نقد حضوری و تلاش کانون ملی منتقدان تئاتر برای ایجاد فضای گفتوگو در ارتقای سطح کیفی آثار همچنین توجه بهنقد علمی اشاره کرد.
وی در ادامه به سوابق هنری و فعالیتهای گروه نمایش "مانی" به سرپرستی سیروس همتی اشاره کرد و از وی خواست تا در مورد چگونگی نگارش و تولید نمایش "صبح بخیر" توضیحاتی را ارائه نماید.
سیروس همتی ضمن خرسندی از برگزاری چنین جلساتی در مورد نگارش این نمایشنامه گفت: از من برای برنامهای با عنوان شنبهها با داستان که در تماشاخانه سهنقطه برگزار میشد تقاضای یک داستان شد. من در راستای دو اثرم "مرز" و "فولاد هرگز زنگ نمیزند" که مربوط به جنگ است طرحی را نوشتم و بر اساس آن داستانی شکل گرفت و خوانده شد که مورد استقبال قرار گفت و همان موقع مطرح شد که این داستان چقدر پتانسیل تبدیلشدن به یک نمایشنامه را دارد. وقتی در سال گذشته و به پیشنهاد دبیر برای جشنواره تئاتر فجر دعوت شدم، تصمیم گرفتم که آن داستان را به نمایشنامه تبدیل کنم. بر اساس تأثیرات معنایی حکایاتی در گلستان سعدی و طوطی نامه که کتاب موردعلاقه من است و آنچه در ذهنم بود و داستانی که نوشته بودم نمایشنامه "صبح بخیر" تولید شد و نتیجه آن چیزی است که شما امشب دیدید.
مرگی که قهوه مینوشد
در ادامه روشن از علی جعفری خواست تاکمی در مورد نکات فنی نمایشنامه صحبت کند و سؤال کرد که آیا فرایند تبدیل داستان به نمایشنامه بهخوبی انجامشده است و ما درنهایت با یک اثر دراماتیک روبرو هستیم یا خیر؟ که علی جعفری ضمن خسته نباشید به گروه اجرایی اظهار داشت:
گاهی برای مواجه با یک اثر هنری لازم است تا چندین بار آن اثر دیده یا خوانده شود تا دریافت بهتری صورت گیرد ولی در جلسه نقد حضوری بعد از دیدن یک نمایش، ما دریافت خود از اولین مواجهه با اثر بیان میکنیم بنابراین به دنبال رسیدن به یک نتیجه قطعی و صدور یک حکم نیستیم بلکه بیشتر بیان دیدگاه و نظرات مختلف است.
جعفری در ادامه گفت: نگاه و نگرش انسان به مرگ قدمتی طولانی دارد و در آثار مختلف هنری نیز این مسئله موردتوجه قرارگرفته و آثار زیادی خلقشده است. فضایی رمزآلود که میتوان از زوایای مختلف به آن پرداخت. زمانی که داشتم نمایش را میدیدم بیش از هر چیز یاد شعر "مرگ پایان کبوتر نیست" از سهراب سپهری افتادم. مرگی که از حنجره سرخ گلو میخواند و مینوشد و... . در این اثر نیز ما با تصویری شاعرانه از مرگ روبرو هستیم. مرگی که قهوه مینوشد و اصلا ترسناک نیست و به نظرم شعر سهراب در این اثر متجلی شده بود. ولی اینکه این اثر چقدر شکل دراماتیک به خود گرفته است، قابلبحث است. وقتی یک داستان قرار است تبدیل به نمایشنامه شود باید از قواعدی پیروی کند تا ماهیت دراماتیک پیدا کند. به نظر من ایکاش "صبح بخیر" کماکان یک قصه باقی میماند.
او ادامه داد: ما در این نمایش با یک سرباز و یک فرمانده روبرو هستیم. ظاهرا جنگی در حال وقوع است و با شبی سرنوشتساز مواجه هستیم حالا در چنین شبی مرگ آمده است تا جان فرمانده را بگیرد و... اولین نکتهای که برای من مخاطب ایجاد سؤال میکند جایی است که در برخورد سرباز با مرگ، سرباز میخواهد تا جان فرمانده گرفته نشود و مرگ هم میخواهد تا او چیز باارزشی را جایگزین جان فرمانده کند. اینجا سؤال جدی و مهمی طرح میشود. آیا فرمانده در آنچه ما از او میبینیم توانسته است خودش را برای مخاطب بااهمیت نشان دهد؟ آیا او ارزش دارد تا سرباز برای حفظ جان او چیز باارزشی را فدا کند؟ در این اثر ما با یک تصویر کاریکاتور گونه از جنگ روبرو هستیم ولی روابط علت و معلولی که باعث تثبیت یک شخصیت در ذهن مخاطب میشود از ابتدای نمایش به نظر من شکل نمیگیرد و این سؤال مطرح میشود که چرا سرباز باید جان عزیزترینهایش را بدهد تا فرمانده زنده بماند؟
جعفری اشاره کرد: نمایش شکل سمبولیک دارد و ما با نمادها روبرو هستیم. ولی در همین فضای نمادین که حتی اسم فرزند، جون است باید روابط آدمها بهگونهای تعریف شود که برای مخاطب قابلباور و پذیرش باشد. وقتی این اتفاق نمیافتد تمام آن نمادها کارکرد خود را از دست میدهد. اینکه چرا جون بهسرعت میپذیرد که جان خودش را بدهد؟ چه چیزی در نمایش به من مخاطب ارائهشده است که این رفتار و تصمیم را قبول کنم؟ همچنین فکر میکنم پایان نمایش نیز خیلی عجولانه اتفاق میافتد و با روند نمایش خیلی همخوانی ندارد.
کودکان آثار من از کودکی فراتر هستند
در ادامه این نشست روشن گفت: به نظر میرسد نمایشنامه هنوز در دیالوگنویسی، شخصیتپردازی و روابط بین کاراکترها به شکل کامل خودش نرسیده است و ضعفهایی وجود دارد که مخاطب را برای رسیدن به پایان مدنظر آماده نمیکند.
وی از سیروس همتی خواست تا نظراتش را در این خصوص مطرح کند. همتی گفت: همانطور که آقای جعفری گفت فکر میکنم اگر اثر را یکبار دیگر ببینیم به برخی از این سوا لات پاسخ داده شود. فرمانده بسیار باهوش است. وقتی اسم سرباز را میپرسد و سرباز خودش را معرفی میکند همه جزئیات او را به یاد میآورد، حتی شماره کفش او را. فرمانده ما با مکعب روبیک بازی میکند که نشاندهنده برنامهریزی و طرحریزی نقشه است. او از حال فرزند سرباز جویا میشود. یعنی ما با فرماندهای در این اثر مواجه هستیم که سربازش برایش اهمیت دارد.
او اظهار داشت: گاهی برای اینکه ما جان خود را فدا کنیم، خود فرد اهمیت ندارد بلکه هدف او اهمیت دارد. در اینجا نیز هدف فرمانده برای سرباز اهمیت دارد. به نظر من این فرمانده حتما ارزشمند است. اگر دیالوگها را مرور کنیم میبینیم که فرمانده عاطفه دارد، تفکر دارد و... کدام فرمانده میگوید که یادم باشد یک هدیه برای فرزندت بدهم؟ کدام فرمانده در یکشب سرنوشتساز به سربازش اجازه میدهد که برای دیدن فرزندش در شب تولدش برود؟
وی ادامه داد: در خصوص مواجهه جون با مرگ باید بگویم، معمولا کودکان آثار من از کودکی فراتر هستند. این اتفاق ازنظر من خیلی ساده است. بچه میخواهد ثابت کند که وجودش بااهمیت است. او حاضر است با فدا کردن جانش اتفاقات خوبی رقم بخورد. بچه دریافته است که میتواند برای خانواده و وطن کاری انجام دهد. او به مادرش میگوید میدانی پای چند جون دیگر در میان است؟ بچهها ازآنچه ما فکر میکنیم عمیقتر هستند و دریافتهای بهتری دارند و به خاطر پاکی و زلالی که دارند خیلی سادهتر و راحتتر با مسائل برخورد میکنند.
اثری درباره عشق
آزیتا نوریوفا که بازیگر نقش مادر در این نمایش بود نیز اظهار داشت: به نظر من این اثر بیش از هر چیز درباره عشق است. سرباز به خاطر عشق به وطن، فرزند را فدا میکند و نه به خاطر خود فرمانده. اینجا موضوع عشق بین آدمهاست. آرزوی کودک این است که دیگر جنگی نباشد و همه یکدیگر را دوست بدارند. در این اثر عشق پدر و مادر به فرزند، عشق سرباز به وطن و... مطرح است و خداوند نیز به خاطر این عشق پایان دیگری را رقم میزند.
در ادامه جواد روشن گفت: البته باید دقت کرد که ما نمایشنامه را از منظر اجرا میبینیم و باید در نظر گرفت که تسلط شما در مقام نویسنده و خالق اثر به جزئیات و دیالوگها با مخاطبی که یکبار با اثر مواجه میشود فرق دارد. در حال حاضر ما دیالوگ را با نحوه اجرای بازیگران میبینیم و مورد قضاوت قرار میدهیم برای همین خود کلمات در کنار نحوه بیان و ارائه آنها در ذهن مخاطب ایجاد معنا میکند. درصورتیکه اگر اثر مکتوب را بخوانیم شاید دریافت دیگری داشته باشیم.
وی اظهار داشت: فراموش نکنیم که ما از خود اثر صحبت میکنیم و نه تفسیر و تاویل آن. ساعتها میشود در مورد یک اثر صحبت کرد. این اثر دارای ایده و معنایی است که ساعتها میشود در مورد آن حرف زد ولی ما تنها در مورد مفاهیم صحبت نمیکنیم بلکه در مورد اثری صحبت میکنیم که ارائهشده و قرار است مفاهیم از درون آن متجلی شود. کلمات نیز قرار است برای ما تصویر شوند. چگونگی تجسم دوست داشتن یا نفرت داشتن روی صحنه اهمیت بیشتری از خود کلمات دارد و باید به این نکته توجه کرد.
علی جعفری نیز گفت: وقتی گروه مدتی را مشغول تمرین و آمادهسازی یک اثر است بهمرور خیلی از مسائل به برای اعضای گروه تبدیل به چیزی پذیرفته میشود. ولی فراموش نکنیم که مخاطب تنها یکبار با اثر مواجه میشود و باید دید در این یکبار آیا به همان درک گروه که مربوط بهروزهای مختلف و بحث و نظرهای زیاد است میرسد یا خیر؟ خیلی وقتها نزدیکی ما با یک اثر در مقام عوامل گروه باعث میشود تا بهمرور متوجه حفرههای موجود نشویم. حالا باید دید آیا این حفرهها در ذهن مخاطب در یکبار مواجهه با اثر پر میشود یا خیر؟ اینکه شما در اثر سراسر عشق ببینید بسیار طبیعی است چراکه خالق آن هستید ولی باید دید من مخاطب چقدر این عشق را دریافت میکنم؟
"صبح بخیر" از دفاع میگوید
علیاکبر عبدالعلیزاده نیز که ازجمله حاضران در این نشست بود اظهار داشت: سؤال من این است که مگر محور داستان مرگ است؟ به نظر من مرگ تنها یک عنصر پیش برنده است برای انتقال یک مفهوم. که آن مفهوم جنگ هم نیست، بلکه حس من ایرانی این است که مفهوم این اثر در مورد دفاع است. دفاع از یک واقعیت. فرمانده اینجا نقش رهبری دارد و سرباز به لحاظ عقلی تصمیم میگیرد که جانش را بدهد چون با فدا کردن جانش تعداد زیادی زنده خواهند ماند. من بیش از هر چیز اثر را یک اثر دفاع مقدسی میدانم و به نظرم اثر در دنیای خودش بهخوبی با مخاطب ارتباط برقرار میکند و قابلدرک است.
وی افزود : این نمایش با عبور از پرده تکرار عناصر و نشانه های موضوع دفاع به زبانی جهانی دست یافته که می تواند سفیر اندیشه دفاع به خارج از مرز های کشورمان باشد .
عبدالعلی زاده در پایان تاکید کرد : مهمترین ویژگی اثر این است که نشانه های ساحت ایرانی مانند گذشت ، فداکاری ، مشورت پذیری ، نگاه جهانی و ... در آن دیده می شود . همان نشانه هایی که در آثار سعدی به روشنی تجلی کفتمانی جهان بینی ایرانی است.
روشن اشاره کرد: مخاطبین میتوانند دریافتهای مختلفی از یک اثر داشته باشند؛ مثلا در همینجا دریافت یکی عشق است، دیگری دفاع یا جنگ و مرگ و... که قابلبحث است. اینکه هرکسی احساس خودش را در مواجه با اثر بگویید اشکالی ندارد ولی فراموش نکنیم که ما بهعنوان منتقد باید با تبدیل کردن اثر به اجزای کوچکتر آن را موردبررسی قرار دهیم. بیشک خالق اثر باید تکلیفش با خودش و اثر مشخص باشد و بداند قرار است چه چیزی را ارائه کند. حالا مخاطب هم دریافتهای خودش را از اثر دارد. اگر در این میان اخلاف نظری باشد، باید دید مشکل در ارسال پیام است یا در دریافت پیام.
علی جعفری در خصوص خود اجرا گفت: من طراحیهای رضا مهدی زاده را دوست دارم و به نظرم بسیار هوشمندانه این کار را میکند و در این اثر هم احساس خوبی به طراحی صحنه داشتم و به نظرم این طراحی برای ساخت فضا و اتمسفری که قرار است اثر در آن اجرا شود، بسیار مؤثر و کمککننده است ولی به نظرم این ایده به شکل کامل در اجرا توسط کارگردان مورداستفاده قرار نمیگیرد و میتوانست کارکرد بیشتری داشته باشد. البته در مورد طراحی میزان سن در چنین فضایی باید بگویم سیروس همتی در این بخش موفق بوده است و توانسته است میزانسهایی خوبی در این فضا خلق کند.
طراحی صحنه موفق
وی ادامه داد: بخش عمده آنچه قرار است به مخاطب منتقل شود از طریق بازیگر صورت میگیرد و با ارائه اوست که ما با اثر مواجه میشویم. یکزمانی از بازیهای یکدست صحبت میشد درصورتیکه اگر هوشمندانه و بنا به موقعیت و شرایط اثر و کاراکترها بازیهای متفاوتی ارائه شود این همسطح نبودن خودش درست و موفق است. به نظر من در این اثر بازیها یکدست نیست ولی نه به اعتباری که گفتم. به نظر من اختلافی که در نحوه بازیها دیده میشد خارج از موقعیت اثر و کاراکترها است و لازم بود تا کارگردان نظارت بیشتری در این بخش داشته باشد.
در ادامه این نشست رضا مهدی زاده که بهعنوان طراح صحنه حضور داشت اظهار کرد: از برگزاری این جلسات خیلی خوشحالم. وقتی کانون ملی منتقدان فعال است و نقد وجود دارد یعنی اینکه وجه آموزشی تئاتر همچنان زنده و پویا است و رابطه بخش آموزشی و حرفهای به شکل زنده و درستی در حال انجام است.
وی ادامه داد: در گپ و گفت با کارگردان به حضور مرگ و تقابل آن بازندگی بهعنوان دو مفهوم دیرینه با همه الگوهایی که در فضای اکنون ما وجود دارد فکر کردیم و اینکه چگونه میتوان اندیشه موجود در این متن را بیرونی کرد و تجسم داد. از زاویه ذهنی مرگ وارد شدیم و موقعیتهایی که مرگ پیشتر ساخته و اکنون ادامه پیدا میکند و تلاش کردیم تا مفاهیم اثر در ذهن مخاطب ثبت شود. خیلی از مخاطبان با کاندینسکی و تئوریهای او آشنا هستند. فضایی که توسط خطوط به وجود میآید و در سطح توسعه پیدا میکند و در فضای ذهن ثبت میشود و میتواند کمک کند تا مفاهیم موردنظر ما بهتر ایجاد شود. در اینجا همهچیز در یک محدودیت در حال شکلگیری است و بهمرور فضا بستهتر میشود و مرگ است که این فضا را ایجاد میکند تا جایی که به رهایی میانجامد.
کمدی ماکابر
نصرالله قادری که از دیگر حاضران این نشست بود نیز در توضیحاتی گفت: ازنظر من در این اثر طراحی صحنه اتمسفر محور است و کارگردان هم بهخوبی از آن استفاده کرده است. ولی ما باید بین نقد و تحلیل تفاوت ایجاد کنیم. چون تحلیل به اداراک ما برمیگردد و میتواند متفاوت باشد. در اینجا منتقد دارد بهخوبی به وظیفهاش عمل میکند و به کاستیها و خوبیهای اثر اشاره میکند. ولی نکته مهم در این اجرا که شاید کارگردان هم به آن فکر نکرده و یا نگفت، این است که ما با یک اثر جدی مواجه نیستیم بلکه آنچه دیدیم کمدی بود و کمدی ماکابر هم بود. از نگاه من همهچیزش از جنس این کمدی است و اگر از این ساحت نگاه کنیم، اتفاقات درست است. در اینجا چه دوستانی که اثر را تحلیل کردند و چه منتقدین بیش از هر چیز به معنای اثر پرداختند.
درصورتیکه باید به شکل برگردیم و نه معنا. برای انتقال معنا میشود مقاله نوشت. اگر از منظر کمدی مکابر به اجرا نگاه کنیم، عناصر درستی وجود دارد و البته ایراداتی هم دارد. در کمدی ماکابر یکشکل کمدی از مرگ میسازد که در این اثر این اتفاق میافتد. مرگ در اینجا فرصت میدهد چون میخواهد ترس و وحشت از مرگ کم شود. در اینجا خیلی هوشمندانه مرگ زن گرفتهشده است که کمک میکند ترس از مرگ کمتر شود و هوشمندی دیگر این است که جون (فرزند) دختربچه است. دختر هوشمندی مادرانه دارد و اگر فضا را کمدی ماکابر بدانیم هوشمندی بچه را میپذیریم ولی در هر فضای دیگری این هوشمندی از یک بچه قابلپذیرش نیست. ازنظر من اثر باید از منظر کمدی نقد شود تا عناصر درست باشد و الا قراردادهای نمایش در دنیای جدی پذیرفتنی و قابلباور نیست.
این نشست با گفتوشنود میان منتقدان، کارگردان و شماری از حاضران در نشست به پایان رسید.