در این روایتِ از نو خوانش شده از متن بوشنر، انسان/ سرباز مفلوک موجود، همچنان در قامتِ تراژیک و ناکام خود و در زیستگاه و فضایی خالی و متمرکز بر ایجاد تصاویر انزوا و سرگردانی و عُصیانِ وُیتسِک در یک الگوی روایتی از روی عمد بینظم به همراه آنتالپی صحنهای، همچنان، فاقد قدرت تصمیمگیری و انجام عمل و آیندهنگری است و توانایی تحلیلِ وضعیت بهتر را ندارد و اراده نیروی اقتدارگر اینچنین توانسته است انسانیت و اخلاق را از ترکیب و کالبد هستی او حذف کند.
مناسبات و ریختار ابعاد حضور و کارکرد او برای این سیستم، بر اساس همین نگاه در تمام شئون زیستیاش تسری و گسترش یافته است.
وُیتسک ابزاری است در دست این نیرو تا بر اساس میل و خواست او عمل کند و او را مشروعیت بخشد. فضای تهی و اتمسفر رنجی که بر دوش اوست یادآور دردِ دانستن است؛ دانستن اینکه چطور تبدیل به مهره یک بازی از پیش باخته شده و درک این موقعیت، او را وادار به اقدام میکند. قربانی کردنِ تنها داراییاش، یک زن، تا چون سیزیف، دوباره از نو موجودیت هستی خود را تکرار نماید؛ مختصاتِ ایستادن در موقعیت سقوط.
“ویتسک” با طراحی تاثیرگذار اتمسفریک و طراحی جسمیت و زیست بدن شخصیتها که ابزاری تابع سلسله مراتب و سازماندهی طبقات نشان داده میشود، به حدِ کفایت سرگرمکننده است.
حضور بازیگرانی با توان مناسب در حمل شخصیتها و ارائه موقعیتها و انتخاب آکسیونهای صحنهای، درکنارِ بازخوانی و قرائت از متن بوشنر و بازتاب کلمات او در طراحی ژستها و هدایت بازیگران، خوب از کار درآمده و بافت یکدستی به خود گرفته است و مخاطب، جریان موازی شاهد بودنِ یک تمرین–اجرا را با کیفیت زیرمتنهای موجود در نگاه دراماتورژی شده اثر دنبال میکند.