«زندگی در تئاتر» را دیدم. کاری خوب و حرفه ای. نویسندهی این نمایش، مامت، پر است از نمایه و نشانه و پر است از دیالوگ های زبان بازانه و تکراری و فضای سفید و آینه. آینه در آینه و کات های تند و تیز و سریع و میان متنیت هایی که باید بر آن اشراف داشته باشی و مردانی تنها .دو مرد تنها که در تئاتر زندگی می کنند و به مرور آن بزرگتر بر این کوچکتر مستحیل می شود و آن کوچک تر بر آن بزرگتر غلبه می کند. این هردوان به مرور روی اعصاب همدیگر راه می روند ولی در نهایت از هم جدا نمی شوند. سعی می کنند متمدانه با هم برخورد کنند ولی عاشقانه نه. دو نفر و نفراتی که در یک هوای عفن و خفقان انگیز در جایی دور زندگی می کنند و نجات آنها هم آنها را به ساحل امن و آرامش نرسانده است.
بازیگر در تئاتر مامت، همان گونه است که هست. یعنی ساده ،صمیمی. تئاتر او خود زندگی و خود هنر است.
بازیگر ادا در نمی آورد. زور نمی زند که دیگران را بخنداند یا بگریاند یا تصنعی با کلام و حرکات خود بینندگان را تشویق کند که برای او کف بزنند.
مامت، تئاتر را هنر می داند و به ریش بازیگران و نمایش نامه نویسان پرطمطراق می خندد.
به ریش کارگاه های بازیگری می خندد. به ریش متن های ادیبانه ی آبکی می خندد.
هردو بازیگر حنیف سلطانی و سروش عباسی با مهارت از پس دیالوگ هایی که هر زمان تحلیل می روند و باز جان می گیرند به خوبی برآمده اند. مشکل این جاست که با تمام درد مشترکی که میان آنسان های ماوراء بحار و ایران وجود دارد، باز میان نیویورک و ایران همه چیز تفاوت از زمین تا آسمان است. اما تنهایی و بی کسی و مرگ و تم هایی از این نوع شمال و جنوب ندارد.
از همه ممنونیم .از احمد دامیار که می دانیم چه کشیده است و از صادق علیپور، مشاور کارگردان و از همه ی آنها که کارهایی می کنند که دیگران نمی کنند و آن عشق به تئاتر و زدگی در تئاتر است. برای دوست داشتن بیشترتئاتر مامت ،باید چند بار به دیدن او رفت و چندین بار کارهایش را دید. تئاتری که از کشمکش های آبکی و طراحی های کلاسیک و رمانتیکی بیزار است. مامت عاشق فاصله گذاری است و ارتباط با تماشاگر است. کارگردان توانسته با تمهیدات و بازی گرفتن از بازیگران تئاتر فراجنسیتی از پس این کار تا حدود زیادی برآید.