شناسه خبر: ۶۳۴۴۷
متن نمایشی و نیز هرگونه متن داستانی باید الزاماً برآیند شرایط اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی جامعهای باشد که نویسنده در آن زندگی میکند،زیرا میزان شناخت او از مسائل گوناگون متنوع جامعه خودش بهمراتب بیشتراست.
همچنین ازلحاظ عاطفی،روحی و روانی هم نسبت به چنین جامعهای ارتباط و هم آمیختگی مستقیم و عمیقتری دارد . وقتی نویسندهای به موضوع جامعه و کشور دیگری میپردازد،هرگز نمیتواند آن موضوع را بهطور تأثیرگذار و قابل قبولی به پردازش درآورد،مگر آنکه با آن موضوع ارتباط بیواسطه و تأثیرپذیری مستقیمی داشته باشد.
در مواردی هم که همان موضوع توسط تئاتر کشورهایی که ارتباط تنگاتنگی با آن داشتهاند و مخصوصاً از طریق مدیوم سینما به بهترین، جامعترین، گیراترین و حتی متنوعترین شکلهای ممکن آن موضوع را بهگونهای بسیار دراماتیک ارائه کردهاند،دیگر اقدام به چنین کاری که عملاً با نارسائی و ضعف همراه خواهد بود ، اقدامی بیفایده و بیمورد است.
نمایش "ژاندارک در آتش " که متن آن توسط "محمد رحمانیان" نوشتهشده و به زندانیان زن در بازداشتگاه نازیها در جنگ جهانی دوم و مراکز کشتار"بوخنوالد" و"آشویتس" اشاره دارد ، چنین تعریفی پیداکرده، چون در برابر متون تئاتری و سینمائی دیگری که در رابطه با این موضوع نوشته و به شکل نمایش و فیلم عرضهشدهاند ،عملاً متنی حاشیهای، محدود، ُکلی و گذرا ازکاردرآمده است؛ اشاره به جنایات نازیها و نازیسم ، تجاوز به زندانیان زن ، شکنجه و خودکشی آنها و کشتار و سوزاندن اسرا در کورهها هم جزو همین مقوله تکراری بهحساب میآید.
آگاهی پایانی،غیرمنتظره و تصادفی"شارلوت" از اینکه آلمان شکستخورده و درهای بازداشتگاه باز است و او نجاتیافته ، تا حدی باورپذیر نیست.ضمناً انتخاب عنوان "ژاندارک در آتش" برای چنین متن و نمایشی هم جنبه تمثیلواره کامل و جامعی ندارد و فقط از منظر قیاس "معصومیت " زنان اسیر و قربانی شده با "ژاندارک"، صرفاً تا حدی نظرگیر است. با همه اینها گاهی دیالوگها با توجه به آنکه برای یک زن زندانی مصیبتدیده و به تنگ آمده نوشتهشدهاند ، نسبتاً خوب و در مواردی حتی تمثیلوار و تأویل دار ازکاردرآمدهاند که امتیاز و ویژگی به شمارمی رود:"من از تیرباران نمیترسم،من از تجاوز میترسم" ، "من در هرجائی زندگی کردهام ، ُتوی لونه سگ ، مستراح و ...." ، " من موها مو می خوام " ، " من از مزه خون بدم می آد ، شور و بد طعمه " و ....
در نمایش" ژاندارک در آتش " به نویسندگی "محمد رحمانیان" و کارگردانی و بازی "مهسا گنجی" و با دراماتورژی " سید علی تدین صدوقی"،که هماکنون در سالن مشایخی اجرا میشود ،کلاً ضعفها و ویژگی هادی وجود دارد: لباس پرسوناژی که خود را حلقآویز کرده ( مگی) ، لباس بیرون از زندان است و بالباس پرسوناژ دیگر (شارلوت) که خاص زندانیان و ا ُسرا است، تفاوت دارد و این عارضه، در واقعیت نمائی موضوع و صحنه، تناقض ایجاد کرده است.ضمناً درصحنه باید بهجای یک تختخواب از دو تختخواب - به همان شکلی که در زندانها رایج است و تختخوابها بالای هم و با پایههای متصل کاربری پیداکردهاند ، استفاده میشد.صرفنظر از این نقصهای اولیه در فراهم نمودن و کاربری ابزار صحنه،حضور گروه موسیقی هم در گوشه صحنه اضافی،بیربط و مزاحم است و حتی در شاکله واقعگرایانه صحنههای نمایش اختلال ایجاد کرده و اجرا را غیرواقعی جلوه داده است ؛ باید یادآور شد که این نمایش اساساً به سبب تلخی بیشازحد موضوعش و نیز انعکاس دهی شرایط مکان خاص ،خاموش ، رُعب آمیز و مستبدانه بازداشتگاهای آلمان " نازی" به موسیقی نیاز ندارد.
اما نمایش"ژاندارک در آتش" به کارگردانی و بازی"مهسا گنجی"و با دراماتورژی"سید علی تدین صدوقی"،درکُل اجرائی نسبتاً قابلتأمل است؛در آن فقط یک بازیگر– یعنی خود "مهسا گنجی" نقش محوری دارد و در اغلب صحنهها،یک"شبه بداهه نمائی ضمنی" بهصورت "درونمتنی و درون نمایشی" در کنار برونفکنیهای ذهنی و عاطفی جلوه نمایشی پیداکرده است.
بازیگر اصلی این نمایش"مهسا گنجی" که کارگردان اجرا هم است و نقش"شارلوت" را خیلی خوب ایفا میکند،همه سعی خود را بهتناسب آنکه تمام صحنه و نمایش در اختیار اوست، به کارمی گیرد و اجرا عملاً و بهطور همزمان خصوصیات ساختاری " منودرام" (نمایش تکنفره) و ویژگیهای"دوئودرام"(نمایش دونفره) را به دلیل حضور یک بازیگر دیگر در نقش "جسد حلقآویز شده" که همسلولی"شارلوت" بوده و در زندان خودکشی کرده – داراست. گرچه حضور جسد درصحنه کارکرد" ابزار صحنه "پیداکرده ، اما به دلیل آنکه عملاً توسط بازیگر به تجسم درآمده،"دوئودرام" بودن نمایش محرزتر و قطعی تراست؛باید یادآور شد که بازی در نقش یک جسد حلقآویز شده بهخودیخود بسیار مشکل است و "طناز طباطبایی"آن را خوب اجرا میکند.ضمناً حضور این جسد و داستانک ضمنی وبسیارتلخش ،عملأ ژانر دوئودرام "ژاندارک درآتش" را از"درام" به " تراژدی" تبدیل نموده است.
" محمدرحمانیان " درباره خودکشی "مگی" که در بازداشتگاه ، دریک سلول مشترک وبا حضورهم سلولی اش، یعنی" شارلوت" انجام شده ، هیچ توضیحی به مخاطب نمی دهد تا معلوم شود که چرا " شارلوت " نتوانسته از این اقدام هم سلولی اش جلوگیری نماید.
اگرضعف های مورد نظر در رابطه با کاربری درست ابزار صحنه مطرح نبود، طراحی صحنه در ُکل قابل تأمل بود. درحال حاضرکه همان ضعف ها هم درتوجیه کلیت صحنه دخالت دارند ، این اجرا ترکیبی از تناسب وضعف است.کارکرد نور به دلیل نوریکسان فضای سلول زندان،معمولی است وباید هم چنین باشد. موسیقی کارکردی ندارد و اساسأ نبایستی از آن استفاده می شد، زیرا مکان،موضوع ووضعیت مورد نظرنیاز به موسیقی ندارد. طراحی لباس پرسوناژ"مگی"باتوجه به آنچه قبلأ گفته شد،ضعف اساسی دارد. میزانسن ها درمواردی مناسب ودرجاهائی هم غیر کاربردی است: مثلأ نگاه ها و رویاروئی ها ودیالوگ گوئی های زیاد بازیگر محوری نمایش رو به تماشاگران انجام می شود و عملأ شاکله وطرح اصلی ومیزانسن دارموضوع را درمتن ،که عبارت از درد دل برون فکنانه با جسد دوست و هم سلولی خود است،تا حدی زیرسئوال برده است،اما در جاهائی که او به جسد نزدیک می شود و آن را بغل می کند، وضعیت ترکیبی اوو جسد از لحاظ بصری بسیارحالت دار، ژست نما، نمایشی و زیباست . ضمنأ در لحظه ای که " شارلوت" با خودش حرف می زند ، به طور غیر قابل انتظاری جسد " مگی" هم به حرف می آید و با " شارلوت " حرف می زند ؛ این صحنه به دلیل آن که اساسأ می توان آن را به ذهنیت ها وگمانه های خود" شارلوت" نسبت داد وبه سبب آن که بسیار کوتاه وگذرا هم است ودرذهن تماشاگر گمانه وارجلوه می کند، ترفند وابتکاری نمایشی، زیبا و مضمون دار به شمار می رود .
نمایش "ژاندارک در آتش" به کارگردانی و بازی "مهسا گنجی" و "طناز اسماعیلی" ، در کل به سبب نوع موضوع و بازیگری خوب بازیگرها و نیز به دلیل برخی میزانسن های دراماتیک ، ،اجرائی نسبتأ دیدنی است ؛ ضمنأ این نمایش تک پرده ای کوتاه ازمنظر موضوع، کارگردانی و بازیگری ، خصوصیات " اتوود وار" و آموزشی "نمایش های کارگاهی " را هم داراست.