چه تلخ و ترسناکه این آینده
بدون هیاهو، بدون رنگ، بدون صحنه، بدون چهره اما پر از دغدغه های آشکار و پنهان، مملو از تراوشات روانی خسته و اسیب دیده
زندگیی که کنترل می شود و ۱۹۸۴ جرج اورول را که در گوشه ای از ذهن آرمیده بود با صدای زمخت زنگ کنترل چی بیدار می شود و زندانی بی دیوار رو میش روی خود می بیند.
در این زندان بی دیوار در ناکجاآبادِ خاکستری که رنگ مرده گی بر آن پاشیده شده ؛ ذره ذره شخصیت مان از لابه لای روان مان در واکنش به نان بر خودمان آشکار می شود. و این پرسش را پیش روی مان می گذارد که انسانیت تا کجا تاب این همه فلاکت را می اورد.
که نان ، انسان را شکست می دهد یا انسانیت را؟
که انسان بدون انسانیت چگونه جهانی می سازد؟
این نمایشی است برای امروز. اثری به شدت قابل تامل چه به لحاظ ساختاری و چه از حیث مضمونی که همه اجزایش را بر پایه اندیشه بنیان مینهد و به نوعی از هیچ صحنه همه چیز میآفریند. در این اثر خبری از نورپردازی و طراحی صحنه و گریم در معنای مشخصاش دیده نمیشود و در عوض از یک ایده درخشان در جهت ساختار اثر بهره گرفته شده: تابیدن نور ویدئو پروژکتور بر آدمها و انعکاس آنها بر صحنه از طریق ایجاد قابهایی که هریک به فراخور شرایط با تغییراتی از حیث حجم و ابعاد روبهروست و تناسب قابلتاملی با وضعیت خانواده درون نمایش دارد. نمایشنامه با درنظرگرفتن یکی از مسائل ازلی ابدی هر جامعهای، یعنی غم نان، به شکلی هوشمندانه این ایده مرکزی را در دل خانوادهای بسط میدهد و با ایجاد یک نقطه عطف مناسب به پرداخت درستی از آدمها نائل میشود. کارگردان اثر میکوشد با جستوجوی نگاهی مینیمال در فضای اجرا به انتخاب مدل حرکتی موجز و فشردهای دست بزند که به یاری بازیهای به اندازه، باورپذیر و زندهی بازیگرانش نمره قابل قبولی میگیرد و تاثیر مناسب و همراهکنندهای بر مخاطب دارد. این شرایط دشوار سهمیهبندی که خود را از طریق متحدالشکل بودن لباسها تا عاری بودن صحنه از هر المان تصویری و حتی صوتی به جز موسیقی شروع و پایان و یکی دو مورد نریشن، نشان میدهد؛ انتخابی هوشمندانه است که به جهت ایجاد انسجام ساختاری اثر صورت پذیرفته و واجد ابعاد مختلف هنری است.
درجه کیفی: B
کارگردانی: ۸/۱۰
متن نمایشی: ۸/۱۰
بازیها: ۸/۱۰
طراحی صحنه: ۷/۱۰
طراحی لباس: ۷/۱۰
گریم: ۷/۱۰
نور: ۸/۱۰
موسیقی و افکت: ۷/۱۰