آخرین قطره از نیمه پر لیوان، روایت بی پناهی شهروند معاصر ایران است. سرگشتگی و سرگیجهی مستمرش در رفتنها و آمدنها. نرفتنها و صدالبته نیامدنها.
حکایت کنده شدن از کالبد خویش. جا گذاشتن روح یا فروختنش. و به جا ماندن تن در وطن یا سرسپردگی به تقدیر سیاست زدهی این سرزمین نفرین شده.
او یا دل به دریا زده و خود را به خواب مرزهای پیرامونش رسانده. یا قرار را بر فرار ترجیح داده و سعی کرده به خلق و خوی وحشی زمانهاش عادت کند.
گروتسک مستتر در لایه های این نمایش، گویای زندگی هزار لایه شهروند ایرانی است. انسان معاصری که هم در هجوم تراژدی قرار گرفته، هم در شبیخون موقعیت کمدی و طنز.
در لابیرنت بی انتهای این حیرانی سترگ، ذهن آدمی مدام در تردد است بین دو پدیده ی تلخ. یکی رفتن. به مثابه ی دل بریدن از یک تلخی بی پایان . و دوم ماندن، چونان به انتظار نشستن برای وقوع یک پایان تلخ!
شیفتگان عزیمت به مدینهی فاضلهی خیالی که پابند شدهاند در این وطنِ به خاک و خون تپیده، به این استنتاج رسیدهاند که دیگر حتی رفتن چارهی درد نیست. چرا که بهترین جای جهان برای مردن
... دیدن ادامه ››
، وطن است.
و چه تلخ به دشواری این ایده رسیدهاند. در گذر از جزایر خون و جنون و حماقت.
هر تندباد، شهروند معاصر را غریق مساله ای کرده. غرقه در آب، به هر ساحل چنگ زده و باز غرق شده در حرکات دوار این تاریخ تباهی،بعد از فرونشستن گَرد کیهان ، از گِرد جهان بازآمده به خانهای که پشتش دیوار است و روبرویش سیم خاردار .
این نمایش روایت زنان و مردان خسته است. بی آن که چشم بر مشکلات یکی بسته یا سعی کند تعریفی جنسیتی از مصائب انسان ارائه کند.
روایت این نمایش، طنزی تلخ ، سیاه و بی رحم است، که هم آزار میدهد و هم آزار میبیند. میخنداند اما میداند که پایان شب سیه، سپید نیست و در انتهای هر لبخند، شیونی از راه خواهد رسید.
یادداشت از آقای شهرام شهیدی «نویسنده و روزنامه نگار اعتماد ملی و شرق»
https://www.instagram.com/p/CZLgcmgjRyO/