نویسنده: سید محمد مساوات
سوال:آیا نویسندگی و طراحی پوستر برای دیگران (شاید کارهای هنری دیگه ای که من خبر ندارم) برای مساوات و تجربه های ذهنی و عمیق و غریبیش سودمند بوده؟یا اثر قوی که او از خودش در مقام کارگردان/نویسنده کارهای خودش در ما/من به جا گذاشته را کمرنگ و مخدوش می کند؟
سید محمد مساوات رو با "قصه ظهر جمعه" شناختم و با "خانواده" بهش علاقه مند شدم.در مقام کارگردانی که کارهای خودش رو می نویسه.مثل بیضایی مثل جلال تهرانی...
اما از سید محمد مساوات دو متن رو دیدم که دیگران کارگردانی کرده بودند یکی "آی" سالن ماه به کارگردانی عـبــدالـرضـا شیبانـی و دیگری "آشپزنامهی بیچارهی رستم آبادی" تماشاخانه سنگلج به کارگردانی محمد علی نوروش.
آی یک داستان فولکلوریک مانند از بندر ترکمن بود گویا(من درباره این افسانه چیزی قبلا نخوندم و راستش هم بعد از دیدن هم میلی به تحقیق پیدا نکردم) داستان دلدادگی یک یاغی به یک زن از قبیله ای که یاغی قصد انتقام داشت.
آشپزنامه بی چاره رستم آبادی هم داستانی موزون درباره مردی فقیر بود که با دسیسه
... دیدن ادامه ››
وزیر یک سلطان به سلطنت می رسه اما از شاه قبلی ستم کار تر می شه.
(قصه ظهر جمعه یک عصر جمعه یک خانواده دهه شصتی رو روایت می کنه با تمام جزییات ناتورالیستی فرم کارگردانیش.
خانواده درباره نظام یک خانواده است که برای حفظ ارزش های قراردادی سنتی خانواده حاضره یکی یکی اعضای خانواده اش رو ندیده بگیره.)
چهار نوع داستانی متفاوت در یک سال از یک نفر.
از "آی" خیلی وقته که گذشته و اون موقع فکر می کردم این که داستان چیزی برای عرضه کردن نداشت(نو آوری در روایت یک موضوع تکراری و زاویه نگاه جدید،قوی نبودن درام و قابل حدس بودن گره های داستان)یک اتفاق بود اما امشب متوجه شدم گویا یک چیزی وجود داره و احتمالا اون چیز اینه که مساوات متن های خوبی برای دیگران نداره.احتمالا.هر چند که یک بار وقتی چیزی به وقوع می پیوندد اتفاق است اما بار دوم تبدیل می شه به یک موتیف.تنها چیزی که جلوی من رو می گیره بگم مساوات به موتیف خراب کردن رزومه خودش با نوشتن متن های ضعیف برای دیگران عادت کرده اینه که دو کار خیلی قوی از ایشون دیدم و هنوز شک دارم.
این متن "آشپزنامه بی چاره رستم آبادی" که قرار بوده یک متن موزون باشه به قول استاد آهنین جان شبیه به "سلطان مار" بیضایی. که نشد که بشه متاسفانه.متن بدی بود.شوخی های بی مزه، شخصیت های فرعی این متن بی دست و پا بودند و از اونها کاری بر نمی اومد چه در مقام کمک کننده و چه در مقام سنگ انداز.جذابیتی هم نداشت که تعلیقی ایجاد کنه از همون اوایل می شد سایه اواخر رو دید.
(حالا چه اصراری هست انقدر رو در باره انقلاب های جهان سومی متن مثلا طنز نوشته بشه؟انقدر رو و انقدر معلوم.)بر اساس متون کلاسیکی شبیه به این متن یک شخصیت مثبت داریم و یک شخصیت منفی که ازشون خبری نبود برای روبرو شدن با همدیگه.اگر این متن به دنبال ساختار شکنی هم بود و حذف شخصیت مثبت و قرار دادن شخصیت های منفی به تنهایی در نمایشنامه این شخصیت های منفی ارزشی به عنوان شخصیت نداشتند.تیپ شاید که هر چند من تیپ آشپز دربار و وزیر سیاس و جلاد دست بریده رو در هیچ جای اطلاعاتم کشف نکردم و باور کنید اطلاعاتم آنقدر ها هم کم نیست.
مساوات یک بار هم طراحی پوستر "بالابر غذا" که در تماشاخانه مان به کارگردانی کمال پیرهادی رو قبول کرده بود.مساوات طراح پوستر خوبی برای دیگران نیست.هر کسی که نسبت های طلایی رو رعایت کنه و رفتار فوتوریستی در یک پوستر داشته باشه لزوما طراح پوستر خوبی نیست.
ما یک درد مزمن داریم.در ایران کسی سر جای خودش نیست.
مساوات هم اصرار داره سر جای خودش نباشه انگار؟
نمایش امشب یک اجرا در حد مهد کودک بود.چرا بازیگرانی مثل سیاوش چراغی،علی بی غم و کرامت رودساز از یک همچی کار سطح پایینی سر در آورده بودند؟غم نان؟