در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش برگرد مرا ببین
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:38:59
امکان خرید پایان یافته
۰۵ مرداد تا ۰۵ شهریور ۱۳۹۵
۲۱:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه
بها: ۴۰,۰۰۰ تومان

خلاصه نمایش: اجرا – چیدمان " برگرد مرا ببین " بر اساس کتاب " قطعاتی از یک سخنرانی عاشقانه " نوشته رولان بارت شکل گرفته است که بارت در این کتاب کاراکتر عاشق را در موقعیت های مختلف فلسفی و اجتماعی مورد بررسی قرار میدهد .
موقعیت هایی همچون شیفتگی ، تنهایی ، انتظار ، اضطراب و ...
این اثر برای شیوه ای از اجرا طراحی شده است که تماشاگر در فضای متعدد با بازیگران همراه میشود و اجرا به صورت ایستاده نظاره می‌کند. نمایش در دو طبقه از ساختمان خانه قدیمی وارطان و در فضاهای متعددی که برای این اجرا تعریف شده به شکل یک اجرای محیطی اتفاق می افتد.

نکته: در این نمایش تماشاگر به طور ایستاده نمایش را تماشا می‌کند.
- توجه: نمایش مخصوص افراد بالای ١٢ سال است.


 روزهای تعطیل گالری: جمعه‌ها

 

گزارش تصویری تیوال از نمایش برگرد مرا ببین (سری دوم) / عکاس: رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نمایش برگرد مرا ببین (سری نخست) / عکاس: رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› مواجه شده‌گان با کاراکتر عاشق در خانه وارطان

آواها

مکان

تهران، میدان فلسطین، خیابان طالقانی غربی، پلاک ۵۱۴، خانه وارطان
تلفن:  ۸۸۷۲۳۱۵۴-۸۸۷۲۲۸۵۶

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تلاش می کنم تا خاطرات تلخ و شیرین خود را بر تن خویش ببافم
ولی چه بیهوده!
که هر شب باید بشکافمشان، که بسیار هیچ بر بسیار پوچ بافته ام.

تلاش می کنم این ظرف هزار نقش هزار پاره را بند بزنم
ولی چه بیهوده
که آنچه شکست، شکست.

تلاش می کنم خویش و خویش خویش را در آینه صد تکه بیابم
ولی چه بیهوده
که هر تکه چیزی می نماید که من نیست.

تلاش می کنم عاشقانه ای بر ... دیدن ادامه ›› برگ دفتری بنگارم
ولی چه بیهوده
که دیگر واژگانم وزنی ندارد و برگهای دفتر را هر نسیمی می تواند بپراکند.

تلاش می کنم که تو را در قاب عکس بی تو بجویم
ولی چه بیهوده
که در هیچ قابی نه تو هستی و نه من.

چه بیهوده
که وقتی که وقتش بود
که جایی که جایش بود
نگاهم و سخنم از پی دلم نرفتند
و اکنون روی دستم مانده اند.
تلاش می کنم خویش و خویش خویش را در آینه صد تکه بیابم
ولی چه بیهوده
که هر تکه چیزی می نماید که من نیست

مثل همیشه زیبا نوشتید.لذت بردم ممنون
۱۰ شهریور ۱۳۹۵
" چه بیهوده
که وقتی که وقتش بود
که جایی که جایش بود
نگاهم و سخنم از پی دلم نرفتند
و اکنون روی دستم مانده اند."

و کردارم....
مثل همیشه بسیار زیبا
سپاس...
۱۰ شهریور ۱۳۹۵
ممنونم پرندیس عزیز
سپاس از شما که می خوانید
۱۰ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من، پنه لوپه هستم.
روزها، ناخوشی ها را، طعنه ها را، نگاه های حریص را، دلخوری ها را می بافم و محبوس می شوم در خود، شب ها در رویای خویش بافته هایم را می شکافم و رها می شوم در تو...
تو تلاش می کنی بشقاب شکسته ی رنگین ِ یادگاری هایمان را از نو بچسبانی، نمی شود، بیهوده بند می زنی...
من در پس پنجره ی ناامیدی، ریسمان سبز آرزو را به شاخه های درختی که از قلب تو روییده آویزان می کنم، باشد که حاجتم اجابت شود...
تو میمانی و قاب عکسی از من، و زمستانی که فکر می کردی در یک گوی بلورین محبوس کردی، اینک، همه ی اتاقت را پوشانده، میزت، کاغذهایت همه یخ زده، گلدان هایت خشک و تنها تو میمانی و بادی که می دانم تو را نیز خواهد برد...
و چرا از بین من و تو هیچ کدام بر نمی گردد دیگری را ببینید؟ انگار نمی شود، انگار هوا را کم آوردیم!
...........................................................
برگرد مرا ببین، اجرایی است حول موضوع و موقعیتی که یا در گذشته تجربه اش کردی، ... دیدن ادامه ›› یا در حال تجربه اش هستی، یا تجربه اش خواهی کرد، لذا یحتمل آن ها که در مرحله ی دوم قرار دارند، حظ بیشتر می برند، برای اولی ها یاداور خاطرات تلخ و شیرین است و برای سومین دسته نوید است یا هشدار! در هر سه ی این شرایط در هر جای زمان و مکان بایستیم یک اتفاق ثابت است: اگر "برگردیم و هم را ببینیم" قلموی زندگی طور دیگری برایمان می نگارد.
این اثر فارق از نحوه ی اجرای خلاقانه و زحمت زیادی که مشهود بود، ادای دِینی است بر یکی از مهم ترین تجارب ِ بشر. به عبارت دیگر ، "تجربه را باید تجربه کرد" و این نحوه ی اجرا، مخاطب را به چنین حالتی نزدیک می کند. اگر فرصتی پس از اجرا بود قطعا به گروه عزیز این اثر پیشنهاد می کردم دیگر تجارب ناب بشر را نیز به این طریق بازآفرینی کنند، تجاربی مانند "مرگ".
بسیار زیبا،برای من که امکان تماشای این نمایش را به دلیل ساعت نامناسبش نداشتم خواندن نوشته ها و برداشت های شما عزیزان بسیار جذاب و دوست داشتنی بود
"در هر سه ی این شرایط در هر جای زمان و مکان بایستیم یک اتفاق ثابت است: اگر "برگردیم و هم را ببینیم" قلموی زندگی طور دیگری برایمان می نگارد. "
"تجربه را باید تجربه کرد"

سپاسگزارم
۰۷ شهریور ۱۳۹۵
نازنین دوست خوش اندیشه ام, مریم بانو جان
متاسفانه موفق به تماشای این نمایش ارزنده نشدم, اما قلم زیبایت آنچنان به جان و دلم نشست که اشک بر چشمانم نشاند.
با همه وجود حس کردم این مرور عاشقانه و پر احساس را؛
من از دسته اول هستم بانو....
۰۷ شهریور ۱۳۹۵
پرندیس عزیزم لطف شماست بانو و ناشی از لطافت روحتان، امیدوارم چنین اجراهایی بیشتر به صحنه روند و برای همه مان فرصت تجربه شان بیشتر دست دهد
....................
اردشیر عزیز سپاس از محبت همیشگی شما ، کم سعادتی از ماست، صحیح می فرمایین تجربه ای چون مرگ هولناک است و به قول شما پیش بینی ناپذیر، از دست ما که خارج است، شاید این گروه های اجرایی کمی برایمان ملموس ترش کنند:)
.....................
پرند جان عزیزم، موضوع این تجربه یکی از مشترک ترین و داستان وارترین تجارب بشر است، احساس نابت آشناست چرا که من نیز از دسته ی اول هستم:)
۰۸ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک آقایی با شلوار لی پیش بندی، بخشی از اجرا بود؟!؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید