در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:36:37
گلی بعد از بیست سال زندگی در فرانسه یک‌باره تصمیم می‌گیرد به ایران و به زادگاهش، شهر رشت سفری کند. فرهاد در رشت به استقبالش می‌رود و می‌گوید که آشنایی قدیمی است، اما گلی اصلاً او را به یاد نمی‌آورد.

 

 

 

گزارش تصویری تیوال از نشست نقد و بررسی آوای تیوال فیلم در دنیای تو ساعت چند است / عکاس: آرزو بختیاری

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نشست نقد و بررسی فیلم در دنیای تو ساعت چند است در باشگاه فیلم تهران / عکاس: سجاد احمدی مجد

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نشست خبری فیلم در دنیای تو ساعت چند است

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› حضور همسر و دختر زنده یاد علی حاتمی در جشنواره‌ فجر

آواها

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
و فرهاد که سوار آن کالسکه نشد...

عشق در کودکی و در پی آن شیرین کاری ها و بازی های کودکانه برای جلب توجه دختر مورد علاقه شاید تجربه ای است که خیلی ها در کودکی و نوجوانی داشته اند فرهاد فیلم "در دنیای تو ساعت چند است؟" هم یکی از همین خیلی هاست اما آنچه که به فرهاد و عشقش به "گلی" جلوه ای منحصربه فرد می بخشد این است که فرهاد در همه ی زندگی اش و حتی در سن 40 سالگی همان خودشیرینی ها و بازی های عاشقانه را با جدیت، دقت و حوصله بیشتر پی میگیرد. زمانی که همان خیلی ها خود را گرفتار چهارچوبها و مرسومات بزرگسالانه کرده اند و محصور در روزمرگی اند. مثل آن دوستش علی یاقوتی که وقتی نه به گلی رسید و نه فاطی با تقدیرش خو گرفت و با کس دیگری ازدواج کرد و شغل پدری را ادامه داد و حتی حالا گلی را به زور به یاد می آورد.

فرهاد در کودکی و نوجوانی مثل خیلی ها به خاطر همان شرم کودکانه هیچگاه نتوانسته به طور مستقیم علاقه اش را به گلی بگوید بنابراین گلی چندان متوجه این عشق نشده است اما انچه که عاشقیت فرهاد را ویژه میکند این است که او برخلاف همان خیلی ها که در بزرگسالی به ابزار مستقیم این عشق روی می آورند حتی در سن 40 سالگی هم از وارد شدن به ابن مسیر مستقیم خودداری میکند. مسیری که فرهاد انتخاب میکند برای رسیدن به عشق، مسیر صعب العبوریست و گلی را بیش از پیش ... دیدن ادامه ›› از او دور میکند تا آنجایی که گلی وارد دنیایی دیگر میشود که ساعتش با دنیای فرهاد یکی نیست. اما چرا فرهاد در بودن در چنین مسیری لذت میبرد؟

در جایی از فیلم او به گلی جمله مرموزی را میگوید: "نه بی تو، نه با تو"
گویی آنچه که برای فرهاد در این عاشقیت لذت بخش است در میان "بی تو" بودن و "با تو" بودن میگذرد. در خود "مسیر" بودن برای فرهاد لذت بخش تر از حرکت نکردن و یا رسیدن به مقصد است. مسیری که فرهاد را از روزمرگی و باید و نبادها دور میکند و او را همانند کودکی همچنان غرق در تجسمات، خوابها و بازی هایی میکند که تماما رنگ گلی را دارد. تا همچنان یادش نرود که چگونه بر روی سرش بیاستد تا توجه گلی را جلب کند. یادش نرود که گلی در مدرسه در چه لیوانی آب میخورد، یادش نرود که گلی از چه آهنگی خوشش می آمد و یادش نرود که ساعت در دنیای گلی چند است. اگر او گلی را فراموش میکرد و یا حتی واقعا به گلی میرسید آیا همچنان همه اینها در ذهنش می ماند؟ آیا آن عشق خالصانه و کودکانه از تکاپو نمی افتاد و اسیر روزمرگی و عادات نمی شد؟

فرهاد نه میخواهد علی یاقوتی باشد که تن به روزمرگی کسالت بار داده نه میخواهد حمید عکاس باشد که قید زندگی را زده و خودکشی کرده و نه میخواهد مثل گلی به علت فراموش کردن خاطرات گذشته و دوربودن از خانواده عذاب وجدان بگیرد. او میخواهد همان "فرهاد دیوونه هه" باشد که حتی وقتی بعد از این همه خودشیرینی ها در کنار گلی قرار گرفته وسط میز ولو شود تا از خستگی زودتر خوابش ببرد و باز هم از کالسکه ای که در خوابهایش گلی و دوستهایش را با خود میبرد و فرهاد را جا می گذارد جا بماند و هنگامی که گلی به فرهاد میگوید: "بخواب دیوونه" گلی و ما به این درک رسیده ایم که سوار نشدن بر آن کالسکه از سوار شدن بر آن که او و دوستهایش خود را به زور در آن جا کردند، بیشتر می ارزید.
چقدر این فیلم رو دوست داشتم...
۳۰ خرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
1. من هم مثل آزاده جعفری در مقالۀ «این دنیای رنگارنگِ زیبا، بی‌لَک، بی‌تَرَک و بدونِ آلودگی» معتقدم، شخصیت گلی خوب پرداخت نشده؛ ما از گلی خیلی کم می‌دانیم. اینکه او چرا به فرانسه رفت و چرا بیست سال، حتی برای شرکت در مراسم دفن مادرش، به ایران نیامد و حالا چه چیزی بعد از مرگ مادرش او را به ایران کشانده (البته رسیدگی به میراث خانوادگی می‌تواند یک علت مهم باشد اما در فیلم به آن اشاره نمی‌شود). گلی خانۀ پدری را رنگ می‌کند، اما اینکه برای فروش این کار را می‌کند یا قصد دارد در آنجا بماند، چیزی به ما گفته نمی‌شود. از زندگی زناشویی او در پاریس و رابطه‌اش با همسرش هم چیزی نمی‌دانیم. از گفتگوهای تلفنی او با همسرش هم چیزی دستگیرمان نمی‌شود. درست است که فیلم روی فرهاد متمرکز است و بیشتر قصد دارد او و وفاداری‌اش به عشق را به ما نشان بدهد، اما این برای ساختن یک فیلم عاشقانه، کافی نیست ـــ برای درک کامل روایت فیلم، لازم است هر دو شخصیت را به اندازۀ کافی بشناسیم. نمونۀ درخشان آن، فیلم کازابلانکا است: در کازابلانکا، ما از هر دو شخصیت زن و مرد به اندازۀ کافی آگاهی داریم، به همین دلیل، ناکامی عاشقانۀ ریک جنبه‌ای تراژیک پیدا می‌کند؛ اما در فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟، ناکامی عاشقانۀ فرهاد غمناک هست، اما تراژیک نیست.

2. حجم موسیقی کریستوف رضاعی برای این فیلم واقعاً زیاد است؛ در بسیاری از لحظه‌ها، سکوت خیلی بهتر می‌توانست حس‌وحال آدم‌ها را به ما معرفی ... دیدن ادامه ›› کند.

3. عشق ناکام نجدی و حوا هم کاملا زائد است، حتی اگر بخواهد عشق فرهاد و گلی را قرینه‌سازی کند؛ در یک فیلم عاشقانه، قرار نیست همۀ عاشقان ناکام باشند.

4. حضور روح حوا (مادر گلی) در آشپزخانه، در کنار فرهاد و گلی، کمی کلیشه‌ای و تحمیلی است. اگر حوا در صحنه‌های دیگر هم در کنار فرهاد و گلی ظاهر می‌شد، این صحنه پذیرفتنی‌تر از شکل فعلی‌اش می بود.


منبع:
http://cine-eye.org/%DA%A9%D9%84%D9%88%D8%B2%D8%A2%D9%BE/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D9%81%DB%8C%D8%B3-%D8%A8%D9%88%DA%A9%DB%8C
شاهین جان تنبلی کردم هنوز که هنوز نرفتم به تماشای این فیلم .. :))
۲۴ شهریور ۱۳۹۴
نه من نشد بیام متاسفانه. خیلی دوس داشتم فیلمو ببینم. امیدوارم مصطفی از خر شیطون بیاد پایینو یه بار که اومدم تهران دی وی دیشو بهم بده! گزم ایشالا در آینده :)
۰۸ مهر ۱۳۹۴
نازی خوبی؟! چه خبرا؟ (با عرض پوزش از بقیه ی دوستانی که آگاهی براشون میاد!)
۲۳ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این فیلم رو دوبار رفتم دیدم‌. بعد از یه مدت طولانی فاصله از سینما این اولین فیلمی بود که رفتم و دیدم. و چه قدر لذت بردم. فضای فیلم بسیار ساده و بی الایش، اما بسیار ظریف و روح نواز. موسیقی های متن فیلم از کریستوف رضاعی بسیار زیبا بودند. کاملا اون حس در هر بخش فیلم به تماشاگر می تونست منتقل بشه. بازی همه بازیگرها عالی بود. البته از نقاطی که شاید بتوان به عنوان ضعف عنوان کرد یکی ریتم کند و یکنواخت فیلم هست و دیگری تکیه بر زبان فرانسه شاید بیش از حد نیاز. البته من مادرم زبان فرانسه رو خیلی خوب بلده و از دیدن این فیلم بسیار لذت برد. به عبارتی یاد خاطرات دوران کودکیش افتاد و کتاب های اموزش زبان فرانسه که در مدرسشون می خوندن. واقعا خوشحالم که بعد از این همه مدت دوری از سینمای ایران، این فیلم رو در سینما تماشا کردم. :)