در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال فیلم درخت گردو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:30:45
سردشت بمباران شیمیایی شده، شهر گرفتار فاجعه شده، قادر باید خانواده‌اش را نجات دهد...

گزارش تصویری تیوال از افتتاحیه نمایشگاه عکس‌های مجید طالبی از فیلم‌ سینمایی درخت گردو / عکاس: رومینا پرتو

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نشست خبری فیلم درخت گردو / عکاس: رومینا پرتو

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› همه تلخی های جنگ

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
از اینکه به این فاجعه پرداخته شده خوشحالم.فیلم رو دوست داشتم.روایتی که حتی اگر سفارشی ساخته شده، یادگاری میمونه، حتی برای اصلاح و بهتر شدن، حتی برای غلط گیری! خوندم و شنیدم که خیلیا گفتن فیلمساز خواسته با احساسات تماشاگر بازی کنه!خوب ماجرا با حس ما بازی نمیکنه؟ تلخ نیست؟آزار دهنده نیست؟اونجایی که دکتر اورژانس تبریز میگه «شما رو با هواپیما میبرن تهران، حتی پول هم ازتون نمیگیرن»! خوبه که ثبت شده. اینکه تماشاگر اینقدر از روایت تصویری آزار میبینه اشکال روایته، داستانه، کارگردانه؟ چیه؟مخاطب باید داستان رو پی بگیره و یادش بیفته چنین چیزی از سر ملت گذشته، حالا گیریم محدود و الکن. اهمیت یک گریم بد چقدر در مقابل رسوندن پیام فیلم(حتی اگر در حد نشون دادن عمیق بودن درد باشه) اهمیت داره؟ حتی مهران مدیری نچسب هم تو این فیلم در سکانسی که معنی اسم ژینا رو از قادر میپرسه، لحظه درخشان داره.چرا هیچکس به سکانس زیر دوش پدر و بچه ها، سکانس وداع قادر با همسرش در بیمارستان و سکانس پیاده شدنش از آمبولانسی که جلوتر نمیره،اشاره نمیکنه؟چرا اینقد راجع این فیلم صفرو صدی نوشته شده؟
من آزار دیدم از دیدن این فیلم، اما دوستش داشتم.
سپهر، امیرمسعود فدائی و امیر مسعود این را خواندند
فاطمه برادران و احسان اسعدی این را دوست دارند
نگاهتون به فیلم رو دوست داشتم...
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درخت گردو فیلمیست تقدیم شده از" اول مارکت" و سوگلی این مارکت هم جناب مدیری است قاعدتا باید هر جور شده در فیلم چپانده شود مهم هم نیست ... دیدن ادامه ›› که گروه خونی اش به جو چنیی فیلمی نمیخورد اصلا همین که خوشتیپ است برای بازی در نقش دکتر کافیست. قصه تکان دهنده اننخابی هم جان میدهد برای تحریک احساسالت رقیق مخاطب و پز ارزشی هم دارد. زمان فیلم هم که برمیگردد به دهه 60 پس چه کسی بهتر از مهدویان برای فضاسازی آن زمان او هم که جدیدا بلیط "لاتاری" اش در جذب مخاطب عام برده است. معادی کاریزماتیک هم با گریمی خاص آورده میشود و حرف چندانی از جنگ ایران و عراق و مسببین بمباران زده نمیشود که بگوییم این فیلم از نوع سفارشی سازی سازمانی نیست.

در نتیجه به جای روایت قصه ای دهشت بار از یک جنایت جنگی و واکاوی چگونگی آن و القای حس خوفناکی و وحشت به مخاطب بیزار از جنگ؛ روی آورده میشود به روایتی صرفا ملودرام و سوزناک و چون فیلم ناتوان از پیشبرد روایت و عمق بخشیدن به قصه است پس با یک راوی وصله شده به فیلم آن قدر این فضای مرثیه سرایی کش داده میشود که رقت انگیز شود و نهایت حسی را که بر می انگیزد حس دلسوزی سطحی و موقتی مخاطب است با چند قطره اشک و چند غرولند و به عنوان ورژن گریه دار بفروش و موفق در اول مارکت عرضه میگردد.
درخت گردو
چند سال پیش برای ساخت یک کلیپ سراغ تصاویر بمباران شیمیایی سردشت و حلبچه رفته بودم. گزارش Terry Lloyd برای شبکه ITN از بمباران حلبچه ... دیدن ادامه ›› را تماشا کردم و اشک ریختم. وقتی متوجه شدم درخت گردو قرار است به این ماجرا بپردازد در ابتدا خوشحال بودم که بالاخره سینما قرار است سراغ موضوعی فراموش شده برود.
اما فیلم آنچه انتظارش را داشتم نبود.
راحت بگویم
اینکه مهدویان این فاجعه را به سینما آورده، باشد دستش درد نکند اما نه اینطور در لانگ شات، نه اینطور بی مکث، نه اینطور بی طرف! نه اینطور بی مجرم! نه اینطور سفارشی!
وقتی با شروع فیلم صدای راوی را شنیدم متوجه شدم قرار است این قصه الکن باشد.
این قصه نیاز به راوی ندارد مگر آنکه کارگردان و فیلمنامه نتواند درست قصه بگوید و شخصیت پردازی کند و‌ باید سر و ته قضیه را با چند جمله راوی هم بیاورد. که مثلا قادر فلان است یا بهمان است. این سطحی ترین نوع پرداخت شخصیت است که در اوج لحظات احساسی با صدای مینا ساداتی به فیلم سکته های مدوام وارد می کند.
اما در مورد اندازه و نما.
نمیخواهم قصه را لو بدهم اما مگر می شود پدری جنازه دو فرزندش را به دوش گرفته و این لحظات تاثیر گذار را تنها در نمای اکستریم لانگ شات از پشت سر ببینید؟ من انتظار دارم با او هم قدم شویم، گام های لرزانش را بشماریم، عرق پیشانی و اشک چشم هایش را ببینیم، مگر می شود نماز خواندن پدری بر فرزندش را اینهمه دور و گنگ ببینیم؟
من انتظار دارم در سردخانه مکث کنیم در راهرو بیمارستان مکث کنیم، فکر میکنم اگر قرار است مرثیه ای روایت کنیم باید برای این مرثیه فرصت زاری بدهیم و کنش شخصیت اصلی را خیلی کلوز آپ تر ببینیم.
انتظار دارم این فاجعه را به یک خانواده تقلیل ندهیم! بک گراندی که کم کم کمرنگ می شود از عمق میدان این فاجعه می کاهد و اینکار درست نیست. مهدویان در این فیلم نه اندازه می فهمد نه نمای درست.
این فیلم به هیچ وجه فیلمی ملی نیست. بیانیه آخر فیلم در دادگاه و تاکید بر ملت کرد هم گواه این موضوع است که خیلی خوش بینانه می توان این فیلم را نوعی نگاه ناسیونالیستی کرد به این واقعه دانست. انگار کن که این فیلم مویدی بر جدا بودن قوم کرد از جغرافیای مرز و بوم ایران است. تا آنجا که در خاطرم مانده حتی یک مورد نام ایران در فیلم نیامد.
این فیلم رنج را نشان می دهد! برای نشان دادن این رنج نیاز چندانی هم به هنرمندی نیست، آنقدر عمق احساسی و انسانی این فاجعه بالاست که با هر روایتی هزار برابر ضعیف تر از اینهم احتمالا اشک را از مخاطب خواهد گرفت اما کدام مجرم؟ حتی در دادگاه یک کلام نه از فروشندگان سلاح های شیمیایی حرفی به میان می آید نه از استفاده کنندگان. پایان بندی فیلم شاید اگر کمی از لوسی مضاعفش کاسته می شد می توانست کارکرد بهتری داشته باشد.
این فیلم قطعا ضعیف ترین فیلم مهدویان است. اما پشت احساسات عمیقی که این فاجعه بر می انگیزد اینهمه ضعف و سهل انگاری از نگاه مخاطب پنهان می شود.
به جز معادی و مینو شریفی باقی بازی ها ضعیف و غیر قابل باور است. رابطه مهران مدیری و مینا ساداتی به عنوان یک زوج و تجربه ای که موجب اختلافشان شده، اصلا در نیامده، نه زوج بودنشان، نه فرزند از دست دادنشان و اصلا حضورشان در این ماجرا مثل یک وصله ناجور است.
معادی هم اگرچه تلاش زیادی برای در آوردن نقش به کار می گیرد اما بازی او هم با ضعف فیلمنامه و شخصیت پردازی الکن مانده است.
من مشکلی با سینمایی سفارشی ندارم، تعریف سینمای مستقل را هم اصلا قبول ندارم، چرا که در سینمایی که معمولا بازگشت سرمایه با شکست مواجه می شود، یا در خوشبینانه ترین حالتش که یک کمدی لمپن بفروش هم ساخته شود مستلزم یک یا چند سال پشت خط ماندن است. عملا سرمایه گذار مستقلی وجود ندارد! مگر امامی هایی که برای پولشویی فرهنگ و سینما را برگزیده اند! اما فیلمسازی سفارشی این بیم را برای یک کارگردان و یک مجموعه به دنبال دارد که چون پول مفت بیت المال است، کیفیت خروجی ملاک نیست و هرچه سریعتر هم کار را سَمبل کنند! برای سفارش دهنده خوشایند تر است. تحت هر شرایط فروش و کیفیتی هم سهم عوامل سر جای خودش باقی است. پس کارگردان و فیلمنامه نویس نقش یک بساز - بفروش (بنداز) را ایفا می کند! پس جناب مهدویان سفارشی ساز باش، اما بساز و بنداز نه!
آقای اسماعیلی کاملا با نوشته تون موافقم
چقدر خوب و دقیق نوشتید
۱۹ بهمن ۱۳۹۸
بامداد عزیز سخن شما کاملا درست و به جا هست، اما در انتخاب نما باید هدف مشخص باشه، مکث روی هر موقعیت هم باید اندازه داشته باشه، چون سعی کردم داستان رو لو ندم علی الخصوص سکانس های تاثیر گذار فیلم رو که اگر از فیلم بگیری چیزی باقی نمیمونه دقیق نتونستم به موضوع اشاره کنم. اما در اون سکانس و‌موقعیت که به عنوان نمونه عرض کردم ما یک مرد تنهای شکست عشقی خورده نداریم که لانگ شات ازش توی جاده مناسب موقعیتش باشه، ما مردی رو داریم گه مجبوره یک مسافت طولانی جنازه دو فرزندش زو به دوش بکشه برای به خاکسپاریشون، هر قدم از این موقعیت کنشی رو در پی داره. من فکر میکنم اون موقعیت جای لانگ شات نیست. البته منافاتی هم نداره ، میتونه لانگ شات رو بده و بعد چند قدم هم همراه این رنج باشه. دایلی گه میگم باید باشه برای اینه که ما باید عکس العمل رو ببینیم.
۱۹ بهمن ۱۳۹۸
بامداد جان
فیلم به زودی اکران می شه منتظر نظرت در مورد فیلم هستم

کارگردان حتی اگر از اون لانگ شات ها و نماها منظوری هم داشته نتونسته منظورش رو درست برسونه

فیلم با این موضوع می شد بسیار اثرگذارتر باشه تا چیزی که می بینم
۲۰ بهمن ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید