خلاصه:
یک: نمایشنامه داستان یک زن اشرافزادهٔ روس و خانوادهاش است که بهعلت قرض، رو به ورشکستگی هستند و باغ آلبالوی خاطرهانگیزشان در گرو بانک است، و چون خانواده غیر از قرض عایداتی ندارد، قرار است در موعد معینی باغ و ملکشان حراج شود.
دو: روایت معاصر زندگی یک زن و مرد، که مرد در آن هیچ چیز را نمی بیند.
سه: قصه پیرمردی که به سنگ احترام می گذارد