دوباره زندگی، حکایت زیستن در آستانه مردن است؛ زیستن از نو، وقتی که فرصت چندانی تا مرگ نیست. زیست «عاشقانه و اصیل» زوج مسن رو به پایان است. زیست
... دیدن ادامه ››
دور از وطن یگانه فرزندشان نیز به محض برگشت به پایان می رسد. ظاهرا قصه باید در اینجا تمام شود، اما یگانه بازمانده فرزند، نوه نوزادی است که با ورودش به زندگی زوج مسن، چالش اصلی فیلم را شکل می دهد: پدربزرگ و مادربزرگی که توان اداره زندگی خودشان را ندارند و پیش از ورود مهمان جدید، عازم خانه سالمندان بودند، حالا باید در خانه شان بمانند تا به وظیفه ذاتیشان عمل کنند. وقتی فیلم تمام می شود، دلهره تماشاگر تازه شروع می شود: آیا پدربزرگ ومادربزرگ آن قدر خواهند زیست که نوه نوزاد از آب و گل دربیاید و توان اداره خودش را داشته باشد؟ پاسخ واقعی منفی است و همین، دلهره من تماشاگر را شکل می دهد. زیبایی و قدرت فیلم هم در همین جاست که با شروع تیتراژ پایانی، آدم دلش می خواهد از نو به زندگی خودش نگاه کند و نگران قهرمانان فیلم هم باشد.
بازی سرد و ساده و در عین حال استادانه گلاب آدینه، فیلم را از افتادن به ورطه ی سانتی مانتالیسم نجات می دهد. ما با یک زوج عاشق فیلم هندی مواجه نیستیم. نشانه های عشق اصیل ودیرینه آنها در جزییات ساده زندگیشان نهفته است. بازی گرم و صدای شاعرانه و دوست داشتنی شمس لنگرودی در تقابل زیبایی با گلاب آدینه قرار دارد.
تنها نقاط ضعفی که به نظرم رسید: حذف یکباره و بی مقدمه فرزند در تصادف فرودگاه به منزل، نیاز به آماده سازی تصویری بیشتری داشت. اصلا خود امیر شخصیت پردازی نشده بود. پدر و مادر چطور از وجود نوه بی اطلاع بودند؟ تاکید بر سیاه پوست بودن همسر فرزند و نوه چه توجیه و چه کارکردی در فیلم دارد؟ ورود و خروج پدر و مادر همسر فرزند چه نقشی در فیلم ایفا می کند؟ اگر تمام سکانس آن دو حذف می شد، لطمه ای به فیلم وارد می شد؟
با همه اینها فیلم دوباره زندگی، به باور من، فیلم بسیار زیبایی است که ارزش تماشا برای همه دارد، خصوصا در زمانه ای که مناسبات میان زوج ها، چه پیر و چه جوان، از عشق و اصالت خالی شده، طلاق های قانونی و عاطفی رواج پیدا کرده، تجملات و زندگی مصرفی و تشبه به زندگی آزاد و بی مسولیت غربی اخلاق روزمره شده و در یک کلام، زندگی ها تهی و پوچ شده است. در چنین زمانه ای، فیلم دوباره زندگی فراخوانی است به زندگی.