دودلقک و نصفی, شاید نماینده دلقک هایی باشد که ما در طول زندگی روزمره خودمان دیده ایم و میبینیم, چه از نوع زیتو و چه از نوع رییس, ولی وقتی با تضاد بین رییس و زیتو روبرو میشیم , بیشتر به فکر فرو میرویم, که چقدر اشناست دیالوگ های ان و تکرار دیالوگ ها سعی بر این دارد که موضوعی را به ما یاداوری کند..تکرارهای نو...تکرارهای نو...
موسیقی این اثر به قدری زیرکانه انتحاب شده بود که که هر تاتر اشنایی را به وجد می اورد..طوری که ادم دوست داشت بعد از اجرای اول موسیقی , باز هم انرا در فضای تاتر بشنود, که تهرانی با تکرار ان مخاطب را سورپرایز کرد...
چراغ قوه ای که بعدتر تبدیل به اسلحه میشود...
رییسی که از پشت میز به روی میز میرود...
منشی خنگی که عاشق میشود...
شرکتی که گاوصندوق شده...
آژیری که جر میخورد...
همه و همه بیانگر حکایتی هستند, ژرف و گیرا...
کلاه گشادی با اسم جلال تهرانی
سر یک شرط همکار هنر دوستم را که تا کنون به تماشای تئاتر ننشسته بود با خودم همراه کردم؛ به شوق دیدن کاری گیرا و جذاب. اما متاسفانه ....
متاسفانه اکت چندانی کار نداره و منحصر به دیالوگ گویی است و ایضا بسیار کوتاه و البته با این بضاعت بهای بلیط گزافی دارد