در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش عشق لرزه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:40:11
امکان خرید پایان یافته
۲۵ بهمن تا ۱۶ اسفند ۱۳۹۲
۱۸:۰۰  |  ۵۰ دقیقه
بها: ۱۲,۰۰۰ تومان

خلاصه داستان: زنها فقط قسمتهای زنونه ی مردها رو میفهمن و مردها فقط قسمتهای مردونه ی زنها رو؛ به خاطره همینه که به خون هم تشنه اند

 برای اطلاعات بیشتر:
www.mardomaksefid.com

شماره رزرو تلفنی: 09198095722

گزارش تصویری تیوال از نمایش عشق لرزه / عکاس: مهدی اسماعیلیان‎

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری از نمایش عشق لرزه

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

خیابان استاد نجات الهی، ابتدای خیابان اراک، پلاک ۷۲، واحد ۷
تلفن:  ۸۸۹۰۰۷۸۰
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
و اما نمایش عشق لرزه

1. این نمایش رو روز پنج شنبه گذشته دیدم. چند روزی زمان لازم بود تا اون چیزی رو که دیده بودم بیشتر در ذهنم تجزیه و تحلیل کنم. نه این که حرف نمایش حرف غامض و غیر قابل فهمی باشه. می خواستم کلامم خالی از بی انصافی باشه. از همین جمله ی آخر میشه درک کرد که من نمایش رو نپسندیدم. بخشی از این نپسندیدن به متن بر می گرده، قسمت عمده اش به کلیت کارگردانی، و بخشی هم به بازی بازیگران. به هر حال هیچ نمایشی رو نباید به طور مطلق بد دونست مگر این که واقعا از همه لحاظ بد باشه و این نمایش از همه لحاظ بد نبود.
2. اریک مانوئل اشمیت در ایران ناشناخته نیست. فکر می کنم برخورد اکثر ایرانی ها با او مربوط به نمایش خرده جنایت های زن و شوهری باشه. به هر حال اشمیت اغلب دغدغه ی روابط انسانی داره و در این دغدغه کاملا بدون مرز برخورد می کنه. به طور مثال اگر کوندرا رو تمام و کمال نماینده ی نویسنده ای کاملا وطن گرا و دارای دغدغه های وطنی مشخص بدونیم (تقریبا تمام آثار مهم کوندرا بی استثنا حدیث نفس خود او و اطرافیانش هستند، یعنی مهاجرینی که از چک راهی دیگر کشور ها شدند و حالا در بستر فرهنگی تازه به دنبال تعامل با دنیای اطرافشون هستند) اشمیت فردی کاملا جهان وطنی محسوب میشه. رومانیایی داستان او می تونه هر ملیتی داشته باشه. در نمایشنامه ی ده فرزند هرگز نداشته خانم مینگ به سراغ چین میره و تجربه ای دیگر از مواجهه اش با شرق رو در گل های قرآن می بینیم. به هر حال همیشه این عنصر جهان وطنی با او هست. من متاسفانه متن اصلی این نمایشنامه رو نخوندم و نمی دونم ایراداتی که می گیرم به اشمیت بر میگرده یا بازنویسی تیم ... دیدن ادامه ›› محترم نمایش، اما اساسی ترین مشکل این داستان عدم توجیه پذیری سلسله وقایع یا عدم وجود توضیح برای اون هاست. از این جا به بعد ممکنه بخشی از داستان لو بره و کسانی که مایل به دیدن کار هستند لطفا از خوندن این بخش خودداری کنند. پسری دختری رو میخواد، دختر در پیش کشیدن با پا و پس زدن با دست ناشیه، بنابراین پسر رو از خود می رونه و برای جذب پسر نقشه ای احمقانه می کشه، و با آوردن یک روسپی به زندگی پسر، میخواد به نحوی غیر قابل توجیه و غیر معقول اون رو به سمت خودش بکشونه، طبعا پسر که نشانه های هوسبازی اون رو در داستان تا حدودی میشه حس کرد بدون دونستن پیشینه ی زن دوم جذب او میشه، دست آخر هم که گره ها باز میشن دختر پسر رو از دست داده. در این میان علاقه ی مادر به پسر هم وجود داره. پسر در این داستان یک کلیشه ی ساده از یک دن ژوانه که این بار خودش در کوزه افتاده و فریب زنان رو خورده. دختر شخصیت لنگ در هوایی که فاقد هر گونه منطق داستانی در رفتارشه و کلا در یک جنون به سر می بره، روسپی هم که صرفا یک نماد اغوا گر بدون شخصیت پردازی. یعنی ما با دو تیپ رو برو هستیم و دختر اصلی در این داستان نه کارکرد های تیپ رو داره نه فرصتی برای شخصیت سازی. ممنون میشم دوستان دست اندر کار نمایش بفرمایند این ملغمه کار خود اشمیت بوده یا نویسنده؟ د تبلیغات نوشته اید بر اساس نمایشنامه ی اشمیت. بهتر این بود که نام بازنویس ذکر بشه و ما هم بدونیم که دقیقا با یک متن اشمیت روبرو هستیم یا یک دیدگاه از متن اشمیت.
2. در مورد کارگردانی، من کاملا متوجه محدودیت های کار در سالنی مثل کارگاه نمایش باران هستم. اما فکر نمی کنم کارگاه باران در مواردی هم چون صحنه گردانی یا تایم نمایش یا انتخاب متن تاثیری بر گروه گذاشته باشه یا چیزی رو تحمیل کرده باشه. واضحه که زمان نمایش امکان پرداخت کامل داستان و ایجاد فضا رو گرفته. محدودیت زمان به حدیه که در بخشی از نمایش ما فقط گردش سریع و ورود و خروج کاراکتر ها رو به بهانه هایی مثل رفتن به طبقه ی بالا یا تعویض فرضی فضا و لوکیشن می بینیم. این سرعت در جابجایی ها بدون این که حداقل با کمک نور یا یک موسیقی هر چند کوتاه به سبک نمایش های رادیویی فضا شکسته بشه من رو یاد برنامه های اجرای تردستی میندازه که در اون سرعت عمل حرف اول رو می زنه و تعمدا فرصت فکر و تغییر فضا از مخاطب گرفته میشه. تقلیل مفهوم خانه به یک تختخواب (به ویژه در مورد روسپی) و این که فضا عینا برابر با خانه ی دختر هست، دیدگاه خطرناکیه. در مورد روسپی شاید بشه گفت خانه اش تا سر حد تختخواب معنا پیدا می کنه اما همین برابر انگاری با دختر دام خطرناکیه که شخصیت یک کاراکتر نمایش رو کاملا ویران می کنه. روسپی به حکم کلیشه ای که در مورد روسپیان وجود داره آدامس می خوره، و این آدامس جویدن تنها زمانی اتفاق می افته که دختر هم داره با اون به سرعت آدامس می جوه و در مورد نقشه ای که برای پسر کشیده اند حرف می زنند. باز هم خدا رو شکر که مثل صدا و سیما و برخی فیلم های سینمایی از سیگار کشیدن برای نشان دادن خراب بودن دختر استفاده نشد! استفاده از این المان های دم دستی برازنده ی شما نیست دوستان. روسپیان یا آدم بد ها حتما نباید نشانه ای داشته باشند.
3. دست آخر در مورد بازی ها، بازی پسر جوان یعنی آقای کوشکی با کمال احترام چیز تازه ای نداشت. به نظرم فرصت کافی برای ایجاد ویژگی در نقش نداشتند و به یک اجرای سردستی از یک دون ژوان پولدار بسنده کردند. بازی نقش روسپی هم چیز تازه ای نداشت. ایشون هم گویا فرصتی برای پرورش نقش نداشتند. به هر حال اغوا گری چندان سخت نیست ولی این که نقشی صاحب کاراکتر خاص خودش بشه کاریه که نیازمند تلاش بازیگر و کارگردان در کنار همدیگه است. بازیگر نقش دختر هم فقط اندکی بهتر از دو دوست دیگر بودند اما جا داره از بازی سکانس آخر بازیگر نقش مادر تشکر کنم که اگر نبود این کار به کلی از دست رفته بود. لحظاتی در بازی ایشون وجود داره که نشون میده ایشون تسلیم کلیشه ی رایج پیرزن عاشق پسر های جوان و خوش بر و رو نشدند و تا حدی شخصیت سازی کردند. یک نمونه معروف از کلیشه پیرزن های عاشق پسر های جوان رو می تونید در فیلم ممل امریکایی و در نقش مرحوم حمیده خیر آبادی به خوبی به یاد بیارید. اما این جا ایشون نخواستند صرفا یک کپی از یک کلیشه ی قدیمی باشند. بابت تلاشی که برای اجرای این نقش کردند از ایشون تشکر می کنم.

دست آخر این که بدی های کار از دید من به محاسنش می چربید. امیدوارم کار بعدی گروه رو بیش از این دوست داشته باشم. ممنون از تلاش و سعی همه بچه های گروه تمس.
manimoon، میلاد فزونی، زهرا، سینا، Narcis_t و کیمیا TAV این را خواندند
اقلیما محمدی و Ida kh این را دوست دارند
من نمایشنامه رو خونده بودم. به نظرم ایرادها به بازنویسی تیم محترم نمایش بر می گرده، وگرنه اصل نمایشنامه ی عشق لرزه در صورتی که خوب روش کار و فکر میشد، حرف های زیادی برای گفتن داشت.
من خیلی خوشحال بودم که دارم میرم کاری از اشمیت رو می بینم، اما متاسفانه خیلی خیلی توی ذوقم خورد.. نه به خاطر کوچک بودن محل اجرا و کم بودن تعداد صندلی ها و این جور مسائل ظاهری.. توی همین محل و با همین امکانات میشد یک کار خیلی خوب به اجرا گذاشت. یک کار عمیق و پر از حرف برای گفتن و سوال برای پرسیدن..
برای این کار زحمت کشیده شده بود، اما متاسفانه حق مطلب ادا نشده بود.
۱۲ اسفند ۱۳۹۲
با نظراتتون کاملا موافقم آقای شاهین فقط ای کاش کار خود آقای اشیت رو میخوندین تا متوجه بشین کسی که با اون ذهنیت از داستان به تماشای این نمایش میاد، فقط با کلی علامت سوال برمیگرده که چرا متن رو خوردین؟چی به سر کاراکترها آوردین؟چرا نوشتین "بر اساس نوشته اشمیت"؟اجباری برای این تایم کم و صحنه پردازی شلخته بود؟چرا کاراکتر مرد که هیچ شباهتی هم به شخصیت اصلی کتاب نداشت تم طنز در بازیش بود ؟و ....خیلی سوالهای دیگه.
ای کاش توی بروشور نمایش مینوشتن : برداشتی ازاد از کتاب "عشق لرزه"
اینجوری یه نفر مثل من که عاشق کارای اشمیتم و همین کتاب عشق لرزه رو حداقل به 5 تا از دوستام هدیه دادم، ملت رو برای دیدن این نمایش با خودم نمیبردم که بعد از تموم شدن نمایش هی مجبور شم متن اصلی کتاب رو توضیح بدم و بگم :"حالا کتابم رو براتون میارم، اون یه چیز دیگه ست!، باور کنین این اون نبود،بچه ها، با شمام،....!!"
۱۷ اسفند ۱۳۹۲
نارسیس عزیز اتفاقا تازه شروع به خواندن کتاب عشق لرزه کردم و الان دو برابر اون روزی که این متن رو نوشتم از گروه کارگردان و ایده پرداز این نمایش عصبانی ام! بزرگ ترین تخریب تاریخ تئاتر در این اجرا صورت گرفته :) شکر خدا اشمیت این اجرا رو ندید :) شخصیت های این نمایش نامه فوق العاده عمیق و چند بعدی اند اما اون چیزی که من در کارگاه باران دیدم چند تیپ معمولی بدون عمق و تخت بود!
۲۶ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهی به نمایش “عشق لرزه”
باقر سروش

درامهای اشمیت و نوع رابطه ی آدمهایش به شکلی است که میتواند در هر فرهنگی درکش کرد. پس در ایران از او زیاد استقابل شده. به خصوص در یک دهه پیش. مهمترین شاخصه درامهای اشمیت خاصیت قصه گویی اوست. این شاخصه قصه گویی را همیشه نباید به عنوان صفت مثبت نظر گرفت، چرا که باعث شده عمق کارکترها را نبینیم و اساساً همین امر باعث میشود آثار او در کل خیلی عمیق نباشد. عشق لرزه هم از آن نوع درامهای قصه گو است. هستی حسینی این موضوع را خوب درک کرده است و عشق لرزه را آنقدر که اشمیت جدی گرفته است، جدی نگرفته است. در دراماتورژی، هستی حسینی این نمایشنامه را به سمت وودویل برده و درست هم عمل کرده است. ایشان حتی زبانِ ترجمه نمایشنامه را ساده تر و به زبان معیار امروزِ ایران معاصر نزدیکش کرده است و درست و هوشمندانه هم عمل کرده است. آنقدر که هواسش بوده است روی یک لبه بین زبان معیار و زبان ترجمه حرکت کند که هم تشخُص خارجی بودن اثر حفظ شود و هم قابل لمس برای مخاطب ایرانی باشد.
در حوزه کارگردانی هم هستی حسینی به همان شیوه دراماتورژیِ متن عمل کرده است. تمامِ جهان اثر را روی یک تختخواب برده است و در کمینه گراییترین شکل ممکن با کشیدن چهار پرده در چهار طرف تخت ،دو مکان مجزا را همزمان بر روی صحنه خلق میکند. گاهی که حتی این دو مکان همزمان بر روی صحنه و به شکل موازی ... دیدن ادامه ›› قابل روئیت است. میزانسن به نظر میرسد خیلی هوشمندانه داده شده است چرا که از تمام قابلیتهای تخت استفاده برده است. اما ایرادی که میتوان به آن وارد کرد جدی نگرفتن و شلخته اجرا کردن این میزانها است. بازیگران در لحظاتی مرز بین بدن بیرونِ از حوزه تئاتر و بدنِ روی صحنه را از هم تکفیک نکرده اند و این باعث نوعی شلختگی در بعضی صحنه ها شده، چرا که اساساً همانگونه که سازوکارِ درام بر مبنای فشردگی زمان شکل میگیرد ، بدن هم باید تمام مفاهیم زمان فشرده را بیان کند. البته نازافرین کاظمی به مراتب بهتر از دیگر بازیگران توانسته است مرزِ بین تئاتریکالیته و اجرای راحت را تفکیک کند. اما فارغ از ایرادی که به بدن بازیگران میشود گرفت ، همین راحت بودن لحظات بسیار زیبایی خلق می کند و زهر غلو آمیز بودن یک بازی فانتزی را از بین می برد. در آخر فارغ از بحثی که عنوان شد، پیشنهادی که میتوان به این اجرای ساده و خوب داد ، دقت در طراحی لباس است به همان شکل که برای نقش مادر اجرا شده است.
mahmud bajoolvand این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایشو دیدم و اتفاقا هم کارگردانیش وبازی هارو دوست داشتم
بعضی از دوستان هستن هیچ منطقی و دلیلی برای حرفاشون ندارن و فقط حرف میزنن
اول بفهمیم . سپس درک کنیم و با حوصله حضم کنیم
که چی میخواهیم بگویم و بعد به زبون بیاریم
بله حضم (هضم) می کنیم!
۰۲ اسفند ۱۳۹۲
دوست بانمکم و بامزه تو هنوز به بچگیات ادامه بده و ایراد های بچه گونه بگیر
۰۶ اسفند ۱۳۹۲
گروه همیاری (support)
احترام به عقیده و سلیقه دیگران رفتار شایسته یک فرهنگ‌دوست است. هرگونه بی‌احترامی به کاربران، اشخاص حقیقی و حقوقی به هیچ روی پذیرفته نیست.

سپاس از همکاری شما
۰۶ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید