از سالن که آمدم بیرون نشستم روی نیمکت و زل زدم به درختها و گربهها. انگار یکی ناخن کشیده باشد روی مغزم، روی روانم. دوباره برگشتم به روزنامههای حوادث آن روزها و همه آن ترس ها و دلنگرانیها...
به آدمها نگاه کردم و به هیولایی که در درون همهمان به زنجیر کشیده شده و چه کسی میداند زنجیرها کی و کجا پاره میشوند؟
....
نمایشنامه ی خوبی بود ، دیالوگ های تاثیر گذار . بازیگران قربانی بسیار باور پذیر ایفای نقش کردند مخصوصا معلم تاریخ
قسمت پچ پچ های دو نفر در قسمت اعدام و سیگار کشیدن شون و دیالوگ من مجید غلامی ام کمی کلیشه ای بود
در کل از دیدن نمایش بسیار متاثر شدم
لطفا این نمایش رو برای هفته بعد هم تمدید کنیید من خیلی دوست دارم ببینم اما این هفته نمیرسم بیام :(((