در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش haunted
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:57:00
دوشنبه ۱۹ تا ۲۳ خرداد ۱۳۹۳
۱۷:۰۰

خلاصه ی داستان: سوسک بزرگی از شکم پسر خانواده بیرون می زند. اعضای دیگر خانواده در خانه به دنبال سوسک می گردند

** گفتنی است این نمایش، برگزیده ی جشنواره امید بوده و در همین راستا به اجرای عموم در مجموعه تیاترشهر دست یافته‌است **

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

گزارش تصویری تیوال از نمایش haunted / عکاس: آرزو بختیاری

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
"سیاوش
سیاوش"
شاید دقیقاً این نبود
ولی منظورم دیالوگ آخر مادره
به سیاوش که رفته توی اتاق.
خیلی از این نوع حضور در متن از طرف "سیاوش حیدری" نویسنده و کارگردان خوشم اومد
نمی‌دونم چرا شخصیت سیاوش رو یه خانوم بازی کرد
و البته به نظرم مهم نیست
ولی کاش اون دو باری که مادر به‌ش می‌گفت پسرم هم حذف می‌شد
تا یه شوکی به تماشاچی وقتی آخرش نمایش می‌فهمه اون شخصیت پسره
وارد می‌شد.

manimoon..
خیلی ها با همون دوبار "پسرم" گفتن مادر هم متوجه نمی شدن این پسریه که نقشش رو یه دختر بازی می کنه
به نظرم اون دوبار هم نبود مخاطب اصلن قبول نمی کرد اون پسره :)
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
این دیگه مشکل اوناس سیاوش
تو وقتی یه حرفی می‌زنی
و کاملاً واضحم هست
دلیلی نداره کسی قبول نکنه
این جور قبول نکردن
یعنی "مقاومت در برابر فهمیدن"

manimoon..
۲۴ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پنج شنبه نمایش رو دیدم
خیلی دوست داشتم کار سیاوش عزیز رو ببینم! خوشحالم که یه کار خوب دیدم و امیدوارم هر روز بهتر و بهتر بشی و کارای بعدیت خیلی بهتر از این هم باشه به همه گروه خسته نباشید میگم
ممنون صادق جان :) مرسی که اومدی
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"اصلا دلم نمیخواد یه شب بخوابم و صبح که از خواب بیدار شدم مسخ یه حشره گنده ی بد ترکیب شذه باشم و اون قدر گوشه ی اتاق تو خودم فرو برم که گندم در بیاد و آخر مثل یه تیکه آشغال بو گندو بگیرنم و پرتم کنن بیرون!!!
در عوض همیشه دوست داشتم که گرگور سامسا باشم قبل از وقتی که روح کافکا درونش حلول کنه،اونطوری همه چی ساده تر بود هر روز صبح یه ساعت شماطه دار بود که زنگ میزد و یه آدمی که صبح از خواب بیدار میشد و شب دوباره میخوابید...

+ما وقتی زیادی تو خودمون گم میشیم، گندمون در میاد.کپک میزنیم..."

این جملات شاید نزدیکترین توصیفاتى باشد که میتواند در مواجهه با این نمایش ذهن مخاطب را بیازارد. نمایش هانتد نمایانگر انسانى گم شده در فضایى گم شده است. انسانى که حتى نمیتواند به "قصر" ی دل ببندد تا براى یافتن آن به جهتى پیش رفته و خود را پیدا کند. تعریف مجدد سکانس به سکانس این نمایش شاید اولین اشتباهى باشد که یک مخاطب میتواند براى ارتباط با دنیاى آشفته و سمبولیک آن مرتکب شود. اما اشتباه دیگرى که شاید در این متن قرار است اتفاق بیفتد، ... دیدن ادامه ›› تفاسیر جسته و گریخته اى از قالبهاییست که بصورت قطعه قطعه براى فرم دهى این نمایش بکار رفته است.

فضایى که سیاوش حیدرى مخاطب را به آن دعوت میکند یکى از سه اتاقیست که در خانه اى بى پنجره وجود دارد. فرم اتاقهاى دیگر این خانه به عمد یا به سهو به صورتى راز آلود مشابه سکانسهایى از فیلم سایکو هیچکاک است. بعنوان مثال کلوز آپهاى سایکو از فاضلابى که خون را به "بیرون" میبرد یا پنجره اى که میانجى یک فضاى داخلى و بیرونى شده است، نوعى مرز بندى را به نمایش گذاشته که در این نمایش شکسته میشوند. حضور سمبولیک و درونى اتاق "سیاوش" و حد و مرزهایى که او براى آن متصور بوده و به دیگر اعضاء اجتماع یاد آور میشود، همیشه از دید مخاطب پنهان میماند. در حقیقت نمایش هانتد از آن سوى دیگر "فاضلاب"، "شیشه ى اتوموبیل" و یا "مرداب" فیلم سایکو به دنیاى پیرامون مینگرد. این نگرش که با فضا سازى انجام شده توسط "سوسک فرارى از اتاق" دنیاى کافکایى حاکم بر نگرش متاخر گرگور سامسا به پیرامون را در پیش چشمان مخاطب میگذارد، بهمراه ساختار تکرارهاى پى در پى ساموئل بکتى (که بطور ویژه در در انتظار گودو خود نمایى میکند) هشلهفتى ست که چشمان سیاوش حیدرى از پیرامون براى او ساخته اند.
پیچیدگیها و سمبولیسم نهفته در این نمایش را میتوان در دو گروه عمده تحلیل نمود. اول فضاهاییست که در پى تاکید بر تکرارى بودن همه چیز دارد و اوج آن بیان این جمله ى سمپاش است که شبیه به "دى دى" در نمایشنامه ى "در انتظار گودو"، روز قبل را بیاد مى آورد اما دیگران آنرا "گو گو" وار منکر میشوند.( گویى به گونه اى چندش آور، تعداد "گو گو" هاى ارباب گونه و نوکر گونه و یا به بیان دیگر "سادومازوخیست"، بیشتر است. ) و دوم المانهایى جز به جز است که قادرند چالشهاى غریبى براى مخاطب کنجکاو ایجاد کنند. بعنوان مثال موقعیت نمادین "مو" و "روده" هاى آویخته ى "دختر" یست که نقش "سیاوش" را بازى میکند. زمانى که در یکى از سکانسها، سروش مشغول "بافتنِ روده (مو؟) هاى برادر (خواهر؟)ش" است و دائما "سیاوش" غر و لند میکند که آنها را "گره" زدى. یا زمانى که "پدر" با حالتى اگرسیو، به "سیاوش (دخترش؟)" تاکید میکند که در حضور یک غریبه (سمپاش) روده (مو؟) هایش را جمع کند و "سیاوش" سریعا آنها را با تکه اى پارچه که قادر به پوشاندن همه ى قسمتهاى روده هایش نیست، حجاب میگیرد.

در جایجاى این نمایش رد پاهاى یک روش فکرى بعضا منسجم و بعضا غیر منسجم از نویسنده اى را میبینید که یک کتابخانه را جلوى شما پهن کرده و قسمتى از فضاى نه چندان "خصوصى" خود را ارائه میدهد.

شخصا دو شاهکار در رمزگذاریهاى این نمایش را از بقیه بیشتر پسندیده و دوست دارم. اولى همان زمانیست که تماشاچیان، از تلویزیون خانه ى هانتد به تماشاى فیلمى مینشینند که در آن شخصى با چراغ قوه اى که بیانگر محدوده ى بینش اوست، سوسکى را تا اتاقى تعقیب کرده و در آنجا دو اسکلت را در حالت عجیبى میابد. این قطعه که بعضا، کلید رمز بسیارى از رازهاى نهفته در این نمایش است ضمن اینکه بر این اصل تاکید میکند که تکرر آیینه وارى تا بینهایت براى این قضایا وجود داشته و تماشاچى و چشمان او نیز اجزاء سازنده ى این بینهایت هستند، تمام ویژگیهاى یک دیکشنرى را دارا بوده و از سوى دیگر حرکت عجیب پرسناژها در خانه را توجیه میکند. بله "خانه اى با اسباب و اثاثیه اى نامرئى". محدودیتها و "وجود" هایى از "خانه" که بعلت محدودیت "چراغ قوه" ى تماشاچى، براى او قابل روئیت نیست.

و در آخر سمپاشى -تسبیح یا جفت تعین بخش مدرنیته-سنت. دو چیزى که اصولا در دنیاى ایدئولوژیک نویسنده، ابزارهاى علیلى هستند که او از دست آنها به تنگ آمده و موسیقى، دریل، لودر و همه را به گند کشیده است.
به بیانى، کارگردان در این "هیچ اتفاق"، زیر میز میزند.

خونبازى، سوراخکارى و واشکافى روزى که کافکا در سیاوش حیدرى، با درد و رنج عظیمى رسوخ کرده است نقطه شروع هر روز این نمایش است و با تمى سرگردان از یک بى آغازى به سمت ابدیت پیش میرود و تماشاچى فقط یک برش از این چرخه را ملاحظه کرده است.

بازیهاى نمایش و لحنها کاملا در راستاى معنا آفرینى فضاى گسسته و درهم توجیه شده با برهان نظم دارد و تمامى اجزاء اجتماع پیوسته در پى حفظ این ستونها تلاش میکنند غافل از اینکه هر "اکت" آنها صدمه ایست به این "نظم"
- حروم زاده
- خفه شو! جلو مادرت!!!
دیالوگى تکراریست که در همه جا حضور خود را حفظ کرده و حیاتش را از "وجود" ارتباط، میگیرد.

در خصوص بازیها، نقش "سیاوش"، "سمپاش" و "پدر" خیلى روان و غرق در محتوى اجرا میکردند اما از نقش "مادر" فوق العاده فاصله داشته و بهتر بودند.

در پایان متشکرم از این گروه بویژه سیاوش عزیز با این همه خوبیهایى که دارد.
مرسی کاوه ی عزیز از نقدت
بی شک اجرا کردن برای مخاطبانی چون شما بی تعارف بگویم موهبت است
ممنون به تماشا نشستی
۲۳ خرداد ۱۳۹۳
زهرا خانم عزیز، خواهش میکنم اجازه بدید مثل همیشه راحت حرف بزنم. بیان من ممکن است ناقص باشد اما من بهیچ وجه برداشتی شامل «جسارت» از حرف شما نداشتم. شما دو اصطلاح «درون» داشتن تا «بیرون» رو استفاده کردید و من در مقابل «عمیق» و «کم عمق».
در خصوص فرمایش شما درباره ی کتاب مسخ و یا بهتر بگویم کلیه ی نوشته های کافکا موافقم. هر چند بیشتر فضای گیج محاکمه و محکومین رو درونی کردم برای خودم قصر رو با خوندن و دیدن «در انتظار گودو» بکت نه اینکه فراموش کرده باشم، ولی از خودم دور کردم و مسخ هم چیزیه که بیشتر ازش فرار میکنم.
۲۴ خرداد ۱۳۹۳
کاوه جان بعد از چند وقت اومدم سراغ نقدت و خواندمش خیلی تعجب نکن در اول

دوم بابت نقد جامع و نگاهت ممنونم که همیشه و به نظرم بعد از تماشای هر نمایشی یک زاویه جدید برای نگاه کردن در من به وجود آورده بدون اغراق > هر چند من به طور کلی با پیدا کردن لایه های درونی و پنهان یک متن موافق نیستم چرا که معتقدم آن چه که روی صحنه رخ می دهد همان است که هست و تماشاگر هم باید فقط همین کنش دراماتیک را ببیند و مطمنم نویسنده یک متن هم جز این نمی خواهد که جهانی خلق کند و موقعیت دراماتیکی بوجود بیاورد و به تماشاگر بگوید این کنش را ببین ، بر هم خوردن تعادل زندگی شخصیت ها را ببین ، نظم جدید را هم ببین ... (البته اینمسئله بستگی به ژانر و سبک کار هم دارد) این مسئله حتی در مورد نویسنده های بزرگ که درگیری زیادی با فلسفه داشته اند هم صادقه ، ولی خوب چون بحث از کافکا و شاید سمبولیسم ... دیدن ادامه ›› باشه کمی قضیه فرق می کنه ، اما به نظرم باید این تفکر نهادینه بشه که تماشاگر تئاتر برای تماشای یک نمایش به دنبال کشف لایه های پنهان نباشه هر چند بدون شک فلسفه ای که در ناخودآگاه نویسنده شکل گرفته از طریق نشانه های بروز پیدا کنه که ممکنه به لایه های پنهان متنی تعبیر بشه......
در کل ممنونم از این که هستی .... :)))))))))))
۱۶ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید