در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش کلاغ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:07:27
امکان خرید پایان یافته
۲۲ آذر تا ۲۷ دی ۱۳۹۵
۱۸:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۲۵,۰۰۰ تومان

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

گزارش تصویری تیوال از نمایش کلاغ / عکاس: سید ضیا الدین صفویان

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از تمرین نمایش کلاغ / عکاس: حانیه زاهد

... دیدن همه عکس‌ها ››

ویدیوها

آواها

 
گفتگوی تیوال با سمانه زندی نژاد
تعارض آدم امروز با خودش، نکته مهم متن نمایشنامه کلاغ است

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

کلاغ ،نمایشی که بر اساس نمایشنامه روانشناختی دیوید هروئر (Blackbird )به اجرا در آمده استءداستان مردی مسن به نام ری است که در گذشته با دختری 12ساله به نام اونا رابطه نامشروع داشته و با دختر به شهری دیگر فرار کرده و در آنجا گیر افتاده و زندانی شده و بعد از گذراندن مدت محکومیت خود به شهری دور نقل مکان کرده و زندگی جدیدی را آغاز کرده ،اسم خود را از ری به پیتر تغییر داده ءازدواج کرده و به کاری در شرکتی موفق مشغول شده و از زندگی خود راضی است اما دختر بعد از 15 سال عکس ری را در مجله ایی دیده و به سراغ او در محل کارش آمده و نمایش با هل دادن دختر (اونا )به درون اتاقی در شرکت توسط پیتر آغاز میشود .
دیوید هروئر با تاثیر گرفتن از داستانی واقعی در مورد رابطه ی نامشروع مردی 40 ساله با دختری 12 ساله که در انگلستان به جرم کودک آزاری محکوم شد نمایشنامه Blackbird را نوشته است.موضوع ،موضوع ناب و خاصی است رابطه ی بین مردی مسن و دختری نوجوان که تابویی در کشورهای غربی و همین طور بیشتر کشورهای جهان به حساب می آید و حتی در فرهنگ خودمان نیز به صورتی ناخوشایند و سیاه از آن نام برده میشود .اما هروئر با دیدی خاکستری به سراغ این موضوع رفته و رفتارها و عکس العمل های کارکترهایش را در برابر چنین تابویی به ما نشان دادهءکارکترهایی که واقعی هستند مثل ما و سرشار از خطاها ءپشیمانی ها و لذت هایشان ءهروئر برای زیر ذره بین بردن کارکترهایش نمایشنامه را به صورت راوی غایب (objective) نوشته که این نشانگر هوش و توانایی قلم اوست . این داستان بر اساس فلسفه ی هستی گرایی یا اگزیستانسیالیزم ودر قالب یک درام روانشناختی ارائه شده که به جذابیت این داستان و بیان مفهوم اصلی بسیار افزوده است .
کارکترهای خاکستری و قابل درکی که بعد از مدتی جدایی دوباره به هم رسیده اند ء ری که تغییر کرده و می خواهد زندگی جدیدش را پیش ببرد و گذشته را ... دیدن ادامه ›› فراموش کند ابتدا در برخورد با اونا بسیار پریشان است و از اینکه دوباره به گذ شته برگردد بسیار هراسان و نگران و اونا که بعد از 15 سال ری را پیدا کرده و به سراغش آمده بسیار خشمگین و معترض و از دیدن ری در زندگی آرام و خوبش جا خورده و بر عصبانیتش افزوده شده و حسادتش فوران کرده است.
ابتدا روند داستان با دیالوگ هایی که بیانگر رفتارهای هیجانی و احساسات تلمبار شده ی قدیمی است شروع شده و کم کم بعد از صحبت کردن و بیرون ریختن افکارشان نسبت به هم از شدت و هیجان دیالوگ ها کاسته میشود و به لایه های اصلی کارکتر ها و بیان احساسات عمیق و رفتار های غریزیشان می رسیم .
ری _پیتر ,شخصیتی دو گانه دارد شخصیتی مهربان ،خجالتی و درونگرا .....و شخصیتی متفکر ،صبور ،دقیق ،وسواسی و عصبی که با ترکیب این دو به شخصیتی خاکستری می رسیم که با رسیدن به امنیت و یادآ وری گذشته ،مزه ی لذتهای با اونا بودن را دوباره حس میکند و به نوعی خواهان همان لذت هاست ولی زندگی جدیدش ( پیتر ) مانع برگشت کامل او به زندگی قدیمی اش می شود .
و اما اونا دختری که در سن 12سالگی خواهان استقلال بوده و از اینکه به دید بچه به او نگاه کنند خسته شده و به تنها فردی که به او توجه نشان داده و فضایی برای پرواز و ارائه ی شخصیت به او داده دل بسته و با او فرار کرده ؛سپس تنها مانده ؛خسته و دل شکسته ؛ با خانواده و جامعه ایی قانونمند و مردانه رو به رو شده که او را به سوی خودش و اهدافش هدایت میکند.15 سال گذشته و اونا مزه ی جامعه را چشیده و با سیاهی ها و تلخی های آن روبه رو شده و راه نجات خود را ازاین جامعه سیاه و مصرفگرا در رسیدن به عشقش ری می بیند و به این علت سراغ او آمده ،نه برای انتقام و یا کشتن او برای برگرداندن عشقش ،کسی که او را درک میکند ؛که البته او هم جایی دیگر لانه ی جدیدی ساخته و مشغول زندگیست .
این نمایشنامه اثری روانشناختی است ءدیالوگ ها همه با معنا و مفهومی عمیق که هر کدام کلیدی برای باز کردن درهای بسته داستان و سرنخی برای رسیدن به لایه های دیگر کارکترها وکشف آنها همراه است و بیانگر نحوه برخورد انسانها با هم و رفتارشان نسبت به اتفاقات زندگیشان وپذیرفتن مسئولیت وعواقب آنها و جامعه ای که به سوی زوال و نابودی گام برمیدارد،می باشد و تا زمانی که جامعه با دخالت در زندگی افراد سعی بر هنجار جلوه دادن افراد تشکیل دهنده جامعه دارد حتی عشق قویترین نیروی هستی هم نمی تواند کاری از پیش ببرد و محکوم به فناست .
اجرای نمایشنامه ایی با چنین مضمون و مفهومی به خودی خود مشکل و جانکاه است چه برسد در کشوری با محدودیتهای کشور ما ءهماهنگ کردن بسیاری از مسائل بافرهنگ ایران به خوبی انجام شده ،مثل استفاده ازدستمال کاغذی به جای ظروف یکبارمصرف و یا استفاده از سرویس بهداشتی مردانه به عنوان میزانسن ، مردانه بودن دنیایی که در آن هستیم را در تمام مدت نمایش یادآوری می کندءانتخاب صحیح و خوبی است و در رساندن پیامی که باید به تماشاچی انتقال بدهد موفق بوده ولی در مساله ی ساخت و اجرای آن ،تمییزی و نویی سرویس بهداشتی ها ،قدری از کیفیت میزانسن کم کرده است.ازکارگردانی واجرا هم می توان به خوبی یاد کرد چرا که از ابتدا تا انتهای آن با کیفیتی خوب وقابل قبول ،با نور وصدای مناسب که بااجرای بسیارخوب آقای مرتضی اسماعیل کاشی که به بسیاری از لایه های شخصیتی مهم کارکتر خود نفوذ کرده بود ونگرانی وپریشانی هایی که کارکترش داشته به زیبایی ارائه داده ؛حرکات وسواس گونه اش هنگام نشستن ،شستن دستها و یا بازی هیستیریکی که با جای موبایلش انجام می دهد وهمچنین با عصبانیت های انفجاری که ارائه داده ؛همراه شده است.هم چنین خانم سهیلا گلستانی که باید شخصیت سخت و غیر کلیشه ای ارائه دهد که انباشته از خشم و حسادت و ناامیدی و خستگی است وتازه آمده تا برای عشقش بجنگد ،اجرای قابل قبول و خوبی را ارائه داده اند وپا به پای آقای اسماعیل کاشی آمده اند .این اجراها با این کیفیت نشاندهنده ی کارزیاد و هماهنگی های بسیار خوب گروهی است که در اثر کارگردانی خوب خانم سمانه زندی نژاد وتهیه کنندگی حرفه ای آقای بابک قهرمانی صورت گرفته است .
موسیقی خوبی را درپایان غیر منتظره ی نمایش داریم که با مضمون و مفهوم نمایش هماهنگی دارد . اگر کارگردان موسیقی پایانی را حذف می کرد و اجازه میداد تماشاچی با شکی (Shock)که در پایان اجرا با آن روبرو شده از سالن خارج می شد شاید روزها با لذت وتلخی این شک و اثر قوی این داستان درذهنش زندگی می کرد وبه بقای این اجرا کمک می کرد.
و اما چرا Blackbird ؛برای پاسخ به این پرسش ما باید درمورد پرنده ی سیاهی با چشمان قرمز که دربریتانیا بسیار داستان ها برایش گفته و سروده اند و جایگاه خاصی در فرهنگ آن کشور دارد جستجو کنیم .این پرنده برای هوش سرشار و پرواز مسافت های بسیار و خانه سازی و وفق پذیری در مکان جدید ودیده نشدن در شب وهم چنین نمادی از هوسهای جنسی و دو چهره بودن شناخته می شود.حالا کلید حل بسیاری از مسائل را در دست داربم .عنوان ،هویت یک اثر است و با تغییر آن هویت اثر را از آن می گیریم .جایگاه کلاغ در فرهنگ عامه ی ایرانی با جایگاه Blackbird در فرهنگ عامه ی مردم اسکاتلند و عموما انگلیسی زبانان جهان برابری نمی کند و بکاربردن واژه ی (پرنده ی سیاه ) به مراتب بهتر از کلاغ بوده و حداقل ذهن بیننده را منحرف نمی کرد و برای بیننده جذاب تر بود.به امید موفقیت و دیدن نمایشهای بیشتری با این کیفیت و این گروه .
نمایش کلاغ اثریست انتقادی به شرایط جامعه ی امروز ما دختران....در جغرافیایی دیگر
بنظرم کلاغ رو باید دید و در فکر فرو رفت....همین...
چطور؟درین که دختران ما مشکل دارن و زیاد هم دارن(البته پسران هم دارن ولی کمی کمتر) حرفی نیست....اما رابطه با زیر سن قانونی(اونم دوازده ساله) همه جای دنیا میتونه پیش بیاد و صرفا درین مورد خاص بدلایل زیادی در جایی مث امریکا بیشتر رخ میده....درینجا و در جاهای خیلی سنتی بشکل ازدواج کودک دوازده ساله با مرد بزرگتر گاها رخ میده که هرچند بشدت مضر و غیر انسانی و ضد حقوق کودک و...و...هست و عواقب بدی داره اما از مورد وصف شده در نمایش کمتر اسیب میرسونه به کودک
۲۴ دی ۱۳۹۵
بله جناب دانش درست می فرمایید.بطور کلی عرض کردم.
۲۵ دی ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

نقد و نظری بر نمایش «کلاغ»
کلاغ‌ها آدم‌های بدبختی‌اند!
به قلم: احمدرضا حجارزاده

نویسنده: دیوید هروئر
تهیه‌کننده: بابک قهرمانی
کارگردان: سمانه زندی‌نژاد
بازیگران: سهیلا گلستانی/ مرتضی اسماعیل‌کاشی/ پانیذ خزایی/ پرستش پورمیرزا
مکان و زمان اجرا: تئاترشهر، سالن ... دیدن ادامه ›› چهارسو/ ساعت۱۸

چرا باید این نمایش را دید؟
:memo: نمایشنامه: سمانه زندی‌نژاد تقریبن همیشه با نمایشنامه‌هایی که انتخاب کرده، دست به غافل‌گیری تماشاگران زده؛ چه زمانی که با نمایشنامه «به مراسم مرگ داداش خوش آمدید» یکی از بهترین نمایش‌های سه دهه گذشته را روی صحنه برد و موفق به دریافت جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره تئاتر شد، چه آن زمان که بر اساس یک ماجرای تلخ و تکان‌دهنده در کشور،«عروسک‌های سکوت» را به صحنه برد و همچنین نمایش‌های دیگرش.گرچه نمایشنامه «کلاغ» به نویسندگی «دیوید هروئر» اسکاتلندی را وحید رهبانی ترجمه کرده،که خودش سابقه اجرای بهترین نمایشنامه‌های گمنام یا کم‌تر شناخته‌شده جهان را دارد. مانند نمایش «اگر...» نوشته «نیک پِین» که امسال به کارگردانی رهبانی توانست تماشاگران زیادی را به تئاترشهر بکشاند.کلاغ نمایشنامه‌یی روانکاوانه و جسورانه با رویکردی اروتیک و موضوعی حساسیت‌برانگیز است که تا امروز کم‌تر کارگردان ایرانی به چنین سوژه‌یی نزدیک شده. شاید در تئاتر و حتی سینمای جهان درباره چنین موضوعی آثار فراوانی تولید شده باشد اما در کشور ما اجرای متنی با مضمون نمایشنامه کلاغ، آن را به اثری بکر و قابل‌توجه تبدیل می‌کند. از قضا این نمایشنامه تا حدودی یادآور متن‌های مشهوری مثل «اولئانا»،«لولیتا» و «استخوان‌های دوست‌داشتنی» است که بر مبنای آنها نمایش و فیلم‌های جذابی هم ساخته شده‌اند.در کلاغ،«یونّا» دختر جوانی است که سال‌ها پیش در دوازده‌سالگی با یکی از دوستان پدرش فرار کرده و «رِی» به جرم رابطه با یک دختربچه، سه سال را در زندان گذرانده. یونّا پس از مدت‌ها جست‌وجو، موفق به یافتن رِی شده و به دیدار او آمده. نمایشنامه از لحظه آغاز تا پایان بسیار غافلگیرکننده‌اش، اتمسفری از ترس و واهمه در دل مخاطب می‌نشاند. به محض روشن‌شدن چراغ دستشویی و ورود زن و مرد و بیان نخستین دیالوگ‌ها تا فرجام این ملاقات غیرمنتظره، تماشاگر منتظر یک حادثه خون‌بار است؛ یک انتقام نفرت‌انگیز و خون‌بار اما این اتفاق هرگز نمی‌افتد، چون دخترِ جوان،که خطاب به مرد اعتراف می‌کند «دلم می‌خواد چشاتو مثل کلاغ دربیارم و زیرِ پام له‌ش کنم»، برخلاف سال‌های نوجوانی‌اش، امروز نه تنها به بلوغ جنسی رسیده و می‌داند باید با یک مرد چه رفتاری داشته باشد،که بلوغ عقلی را هم تجربه کرده و می‌داند نباید با میدان‌دادن به هیجانات سرکوب‌شده یا نفرتی که از گذشته در او رسوب کرده، خود را دچار دردسر بکند. او به قدری با آن ماجرای دردناک کنار آمده که در مواجهه با مرد به ندرت فریاد می‌زند و اشک می‌ریزد. دختر در آرامش کامل مرد را تحقیر می‌کند. با وجود این، نویسنده چنان با ظرافت و هوشمندی شخصیت‌ها را در متن نمایش پرورش داده که مخاطب به سختی می‌تواند تعیین بکند در این دوئل نفس‌گیر حق با کدام سوی ماجراست.کلاغ از این منظر، نمایشنامه‌یی درباره پیچیدگی روان و ذهن انسان معاصر است. هرچند تا دقایق نخستین نمایش به نظر می‌رسد یونّا در گذشته توسط مرد اغفال و با او همراه شده، ولی با پاسخ‌های قانع‌کننده مرد به این نتیجه می‌رسیم دختر هم در شکل‌گیری آن رابطه بی‌تقصیر نبوده:«تو مثل بقیه بچه‌ها نبودی. عشق‌رو خیلی خوب می‌شناختی». با وجود این، همان‌طور که خودِ دختر اعتراف می‌کند، او به قصد انتقام یا کشتنِ رِی به محل کارش نیامده. او آمده تا فقط بگوید از زندگی‌یی که کرده، متنفر است. دختر تمام سال‌های پس از رفتنِ مرد را در بغض، افسردگی و سرخوردگی گذرانده، به امید روزی که دوباره او را ببیند و بگوید چقدر از مرد و بلایی که به سرش آورده، تنفر دارد. مرد می‌گوید «لازم نیست هر روز به اون ماجرا فکر کنی» و پاسخ دختر وحشتناک است:«لازم نیست بهش فکر کنم. خودش وجود داره». دختر با هر دیالوگی که به سوی مرد پرتاب می‌کند، انگار ضربه‌یی مهلک به او می‌زند تا مرد فرو بریزد و فراموش نکند باید تا پایان عمر، اندوه جرم یا گناهی را که ناخواسته در گذشته مرتکب شده، بر دوش بِکشد اما انگار مرد هم از دیدار مجدد دختر،که حالا بزرگ‌تر و جذاب‌تر شده، چندان ناراضی نیست، چون وقتی دختر پای خاطرات گذشته را به میان می‌کشد، مرد هم ذهن خود را می‌کاود و پابه‌پای او خاطراتی را از آن لحظه‌ها بیرون می‌ریزد:«به خونه‌تون تک‌زنگ می‌زدم که بدونی منم» یا «ماشینمو رو به غرب پارک می‌کردم که بدونی فردا می‌خوام ببینمت».

از سویی، دختر در موقعیت به هم‌ریختنِ فضای توالت و بازی با دستمال‌کاغذی‌ها، نشان می‌دهد هنوز بخشی از علاقه به بازی‌های کودکی‌اش را در رابطه با مرد حفظ کرده و اصلاً شاید به نیت هم‌بازی‌شدن با رِی دنبالِ او راه افتاده، ولی ناخواسته مورد سواستفاده قرار گرفته. لحظه خداحافظی رِی و دختر با ورود دختربچه دیگری،که پیداست دخترِ خودش نیست، هم تماشاگر را شوکه می‌کند و هم یونّا را، چراکه به نظر می‌رسد رِی هنوز در آستانه خطر و تکرار همان جرم است، ولی در نهایت مخاطب با دل‌سوزی برای دختر سالن را ترک می‌کند، چون او آن‌قدر بدبخت است که حتی وقتی با آشفتگی و روان‌پریشی، به قصد ریختن آبروی مرد با بتادین روی دیوار نامِ «RAY» را حک می‌کند، متوجه نیست مَرد نامش را به «پیتر» تغییر داده و کسی جز دختر، او را با نام سابقش نمی‌شناسد.

کارگردانی: سمانه زندی‌نژاد بی‌اغراق از خلاق‌ترین کارگردان‌های تئاتر طی ده سال گذشته است. تمام نمایش‌هایی که روی صحنه برده، دارای ایده‌های جدید و درخشان اجرایی بوده‌اند. کلاغ نیز از این قاعده مستثنی نیست. تغییر لوکیشن نمایشنامه از «یک اتاق متروکه» به «دستشویی»، انتخاب درست بازیگران و هدایت آنها در شخصیت‌پردازی و از همه مهم‌تر حفظ ریتمی مناسب و دلهره‌آور در نمایشی دیالوگ‌محور، بی‌آنکه مخاطب را لحظه‌یی خسته بکند، از مهم‌ترین نقاط قوت «کلاغ» هستند. زندی‌نژاد برای رسیدن به خواسته‌اش در تجربه فضایی جدید و مغایر با تمام تجربه‌های پیشین کارگردانی، از اجرای هیچ ایده‌یی کوتاهی نکرده. او با درک درست از جوِّ حاکم بر فضای داستان، علاوه بر استرسی که با نحوه بازی و میزانسن‌بندی بازیگران در صحنه ترتیب داده، موفق شده قاب‌ها و لحظه‌های دیدنی و به یادماندنی فراوانی در نمایش خود ایجاد بکند. زندی‌نژاد اصولاً استادِ خلق فضاهای متنوع و پرتعلیق با ضرباهنگ پُرکشش و درگیرکننده در دکورهای ثابت است. این مهارتی است که در نمایش‌های دیگرش بخصوص «به مراسم...» هم نشان داده بود.

بازی‌ها: جای خوش‌حالی است که این‌روزها مرتضی اسماعیل‌کاشی پُرکارتر از همیشه، با حضور در نمایش‌های مختلف شگفتی می‌آفریند. بازی او در «کلاغ» را باید روی دیگری از توانمندی‌های هنری این بازیگر دانست، چون او در نمایش‌هایی مانند «ویتسک»،«مستاجر»،«مکبث»«برنارد مرده است» و «عجایب‌المخلوقات»، نقش‌هایی را با تکنیک‌های مشابه و در فضایی غیررئالیستی آزموده بود، ولی با ایفای نقش در نمایش کلاغ ثابت کرد در اجرای نقش‌های رئالیستی نیز همان‌قدر مهارت دارد که در بازی‌های گروتسک و فانتزی و فرم. حالت ایستادن اسماعیل‌کاشی، نوعِ نگاه‌کردن و بیان دیالوگ‌های او بسیار دقیق و بی‌نقص، ترس و استرس مجرمی را که با شاکِ سابق خود روبه‌رو شده، به نمایش می‌گذارد. به ویژه زمانی که سعی دارد ترس و اشتباهاتش را پشت توجیهاتی ساده و دم‌دستی پنهان بکند. مثل پاسخ‌هایش به دختر که او را به هُل‌دادن یا دیدزدن متهم کرده: «من هُلت ندادم. آوردمت اینجا» یا «من دید نمی‌زدم. نگاهت می‌کردم». اسماعیل‌کاشی با بازی خوبش یک تصویر عینی و زنده از نقش «رِی» خلق کرده. سهیلا گلستانی نیز در اجرای نقش دختر عالی است. دوری نُه‌ساله او از تئاتر ذره‌یی از توانمندی‌اش در بازی روی صحنه کم نکرده. رفتار و گفتار شیطنت‌آمیز و اروتیک او در تداعی شخصیت دیروز و امروز یونّا بسیار موثر است. با وجودی که اجرای نقش چنین دخترهایی معمولاً می‌تواند به تیپ‌سازی یا بازی‌های اغراق‌آمیز منجر بشود،گلستانی هرگز به دام این امکان ساده نمی‌افتد و ماهرانه نقش را به یک کاراکتر ماندگار در تئاتر تبدیل می‌کند. عقلانیت خشونت‌بار و انتقامجوی او در تقابل با سرخوشی معصومانه و دخترانه‌اش در نیمه دوم نمایش ستودنی و بی‌نظیر است.
:-1:
Leon S. Kennedy این را خواند
مهدی حسین مردی، شیرین عباسی، سپهر امیدوار و Atena این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید