"هذیانهای ناکام"
سالن کوچک مولوی، میزبان نمایشیست که دکور پر حجم و جذابی دارد که بیشتر شبیه کلبهای چوبیست. و با کف چوبی بالاتر از سطح زمین، افق دید خاصی را برای مخاطب ایجاد میکند. که همین ارتفاع، در ظرف کارکردی نمایش، معناسازست.
دو بازیگر برصحنه که شامل تخت و حوضی کوچک و سرویس بهداشتی و دوش حمامی، در دو گوشهی متضاد و پنجرهای است، حضور دارند و با رفتن نور تماشاگر، نمایش آغاز میشود.
متن از همان ابتدا، تعلیق، تکرار و فضای هذیانگویی را نشان میدهد از تراوشاتِ ذهنیِ مخدوش مردیست که چندان قابل فهم نیست و ناشی از ترس و هراسی به نظر میرسد که حتی جنبههای پارانویا دارد به ویژه در بخشهایی با جابجایی کاراکترها، از نقش زن و مرد داستان، این وضعیت بغرنجتر میشود. تا اواسط اجرا، همچنان گنگی و نامرتبطی وقایعی که در دیالوگها اشاره میشود وجود دارد، از جایی که درام شکل خطیتری پیدا میکند و مکالمهای بین دو شخصیت هویتمند در میگیرد، ماجرا روشنتر و ربط ها، بارزتر
... دیدن ادامه ››
میشوند
داستان حکایت مردیست که درگذشته معلم تاریخ بودهاست و سختگیریهای بسیاری نسبت به دانشآموزانش داشته، که بعدها برخی از آنان در جبهه شهید میشوند؛ او همسر و تنها پسرش را درسانحه هواپیمای مسافربری که توسط ناو آمریکایی در تیر 67 سرگون شد، از دست داده و حالا در تنهایی خود، درگیر توهماتی شدیدیست و اختلال حواس و روان پیدا کرده. ضربه و شوک از دست دادن خانواده، بر او چنان بوده که تمام مدت در خاطرات گذشته، با عذاب وجدانی شدید سیر میکند و آنچه را پیش آمده، نتیجهی سختگیریها و انضباط شدیدش نسبت به دانش آموزان و دیگران، میپندارد.
دختری که همبازی و هممحلی پسر مرد بودهاست درخانه از او مراقبت میکند و ماوقع، از داستانها و ماجراهایی که آنها باهم مرور میکنند، روشن میشود.
نمایش کوچه مختار، ادای دینیست به شهدای جنگ هشتساله که در سنین نوجوانی و محصلبودن، به جبههها رفته و شهید شدهاند و یادآوری اتفاق تلخ سانحه هوایی سقوط هواپیمای مسافربریست که با اتفاق مشابه اخیر، همزمانی پیدا کرده و ارتباط نزدیکی یافته است
متن هرچند ریتم و پرداختی مشوش دارد، و در نظر دارد به مرور گرهها را در فضایی وهمانگیز، معماگونه و هراسانگیز بازکند اما آنچه نتیجهی این گرهگشاییست، چندان غافلگیرکننده و یا کوبنده نیست که مخاطب را در لحظه به شهود و ادراکی خاص از وضعیت پیشرو، عمق مصیبت و فاجعهی مورد نظر وا دارد؛ ضربهی فقدان و از دست دادن نزدیکترین افراد خانواده، هرچند با پیچیدگی بیان میشود اما کمرمقست. و نقطهگذاری نیروهای متن، در اجرا، بخوبی پرداخت و درجایِ خود قرار ندارند.
نوع قصهگویی و روایت، هرچند زوایهی دیگری به جنگ و صدمات ناشی از آن و آسیبهای روحی و روانیِ بازماندگانست، اما قدرتمند عمل نمیکند. به ویژه این سوژهی متمرکز، که در شرایط بحرانی و جنگی، و حتی پس از آن، چه بر سر بازماندگان آنان میآید، کمتر پرداختشده و میتوانست درخشانتر بازنمایی شود..
بازیها و تغییر لحن الهام ابنی و تسلط جواد صداقت در فضاسازی پرسوناژ هذیانگوی قابل تقدیرست اما در مجموع آنچه در زیربنا و پرداخت نهایی و آنچه بر صحنه عرضه میشود، تجربهای ویژهای که درگیرکننده و حتی نزدیک به کاتارسیس ارسطویی شود، محسوب نمیشود.
نیلوفرثانی
گروه نقدهنرنت
https://www.honarnet.com/?p=6811