"نسخهای متناظر از تئاتر نوی ژاپن"
بانو آئویی اقتباسی از نمایشنامهی نویسندهی ژاپنی، یوکیو میشیماست که طبق تئاترسنتی ژاپن با نام تئاتر نو، اجرا میشود. اقتباسی که تغییرات کارگردان را در اجرا نشان میدهد اما به آئین تئاتر نوی ژاپن وفادارست.
میشیما یکی از معروفترین و پرکارترین نویسندگان ژاپنیست که درعمر کوتاه خود، آثار بسیاری را نوشت و ادبیات ژاپن و خاور دور را به جهان معرفی کرد. بسیاری از کتابهایش به زبانهای مختلف دنیا ترجمه و مورد استقبال قرار گرفته و بعنوان یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان شرقی بعداز جنگجهانی دوم که در اعتراضی به حاکمیت سیاست غرب بر دنیا، دست به هاراگیری میزند وخودکشی میکند، شناخته میشود.
نمایشنامههای تئاتر نوی ژاپن منجمله بانوآئویی برمبنای ذنبودیسم، از قاعدهی مشخصی پیروی می کنند که هر حرکت حساب شده و معین است. قصد قصهگویی ندارند و تنها جهت بازسازی فضای عاطفی و درونی، با موسیقی غالب و فضای رازآمیز اجرا میشوند. موضوع اغلب آنان دربارهی مرگ، زنان ، انتقام، حسادت و بازنمایی
... دیدن ادامه ››
جدالیست که نیروها و روح و روان انسان با رنج ها و درد و آمالش دارد. دراین نوع اجرای سنتی ژاپن، بازیگران از نقاب و لباسهای مخصوص و وسایلی چون بادبزن استفاده میکنند. در تعریف تئاتر نوی ژاپن آمده که بازیگران همگی مردند اما با استفاده از ماسکها و گریم و لباسها، نقش زنان و دیگر کاراکترها را ایفا میکنند.
"بانو آئویی"، از سری داستانهای کهن و افسانهای ژاپنیست که منتسب به زآمی درقرن پانزدهم بوده که میشیما آنرا معاصر و مدرن بازنویسی میکند. زنی بنام آئویی در بیمارستانی بدلیل پریشان احوالی و آشفتگی روانی بستریست ، پرستاری مسئول مراقبت از اوست که به هیکارو همسر آئویی که به ملاقات او آمده اعلام میکند شبها وضعیت روانی آئویی وخیمتر و دردناکتر میشود و بانویی آراسته ومیانسالی هرشب به دیدار او میآید. بانو مثل هرشب سر میرسد و هیکارو متوجه میشود او همان روکوجو، زنیست که سالها پیش با او ارتباطی عاطفی داشته ولی او هنوز آن خاطرات و احساس عاشقانه را با کینهای عمیق دارد در گفتگویی فاش میشود که این روکوجوس که با آتش انتقام و حسادت خود موجبات دردهای درونی و روانی آئویی را فراهم میکند. و تا آنجا پیش میرود که آئویی از شدت این دردها، از جا بر میحیزد و با رقصی جنونآمیز با حضور پررنگ موسیقی، در نهایت، میمیرد.
اجرای "بانو آئویی" مولوی، در معرفی سبک تئاتر سنتی ژاپن، اتفاق خوبیست. فاطمه بختیار کارگردان جوان این نمایش خود سالها در آئینهای ذنبودیسم، شینتو، یوگا و دیگر شاخههای آن، فعال و مرتبط کار کرده و با اشراف به این فضا به تولید چنین اثری که سالها بیاقبال برای اجرای صحنهای بوده، روی آوردهاست.با این حال اگرچه چنین آئینهایی که امروزه بیشتر با شیوههای مدیتیشن در کشورهای دیگر مورد شناسایی و استقبالست، چندان با ذهنیتِ مخاطب ایرانی، جهت دریافت فضای خاص تئاتر نوی ژاپن، نزدیکی ندارد. بنیان چنین آئینهای سنتی شرقی آمیخته با فرهنگ چین و ژاپن، بر اساس دستیابی به ذهن بطوری که درک حسی عمیقی ایجاد شود تا حقیقت بیمداخلهی عوامل دیگر، دریافت و ادارک شود. بنابراین در نمایشها و اجراهای سنتی آئینی شرقی نیز چنین هدفی متعالی وجود دارد. تئاتر نو ژاپن یا کابوکی و یا کیوگن، با محوریتِ حرکات بدن، موسیقی، خوانندگان، موضوع و تک دیالوگها، در راستای نوعی مواجهه با درونیات و حقایق انسانی با مدیوم تئاترست. که چه از لحاظ بصری و چه محتوایی، برانگیزانندهی مخاطب در جهان نمایش و موجب مکاشفاتی ناب باشد.
و اما شاید برای مخاطب امروز، اگر سلوک مورد نظر چنین اجراهایِ آئینی احیا و منتقل نشود، دریافت بسندهای بههمراه نداشته باشد. اینکه سبکی از تئاتر نویی ژاپن به علاقمندان تئاتر معرفی و به اجرا در بیایدجای تقدیر دارد. اما اگر درگیر اقتباسات بیرونی و خارج از هستهی قراردادی و مشخص تئاتر نوی ژاپن باشد، دستاوردی بجز یک اجرای صحنهای نخواهد داشت.
استفاده از یک بازیگر در هردو نقش آئویی و روکوجو، در ابتدا ایدهی جذابی به نظر میرسد اما بدلیل آنکه دیالوگها کوتاه و مختصر گفته میشوند، در روند اجرا برای مخاطب اختلال تشخیص ایجاد میکند که قادر به تفکیک ائویی از روکوجو نیست ... همان بازیگری که بر تخت درازکشیده و آئوییست، در پردهی بعدی با نور و موسیقی برمیخیزد و روجوکو، زن دیگر میشود دراین خلال حتی پرستار نیز نقش آئویی را اجرا میکند . بهمین دلیل در صحنهی آخر برخاستن آئویی از تخت و حرکات رتیمیک و دست آخر مرگ، از آن تاثیرگذاری معنایی و لازمهی تراژدی و ترسیم مواجهه با رنجوریِ زجرآور، تهیست. حتی در اجرایِ اصلی این نمایشنامه، از یک کیمونوی خالی بر تخت بجای آئویی استفاده شده، تا تکلیف مخاطب با روکوجو و رستاخیر آئویی روشن باشد. به ویژه که در داستان اشاره میشود که آن تجسد عینی از روکوجو، شبحی از اوست نه خودِ واقعیاش. بنابراین تمام این عناصر هرکدام لازمست درجای خود قرار داشته باشد تا ماحصل به ساختار و فرم تئاتر نوی ژاپنی نزدیک باشد.
بازیها در شدت و ضعفی به نظر میرسد که ارتباط معناداری باهم برقرار نکردهاند، به ویژه نقش هیکارو با دو کاراکتر دیگر، کامل در نمیگیرد و همواره احساس عدم انسجامی مشهود و حس میشود. طراحی لباسها، دکور و موسیقی با وجود صحنهی کم عمق و جمع وجور سالن کوچک مولوی در ترکیب مناسبیست.
"بانو آئویی" میتواند رونویسی و نسخهی متناظر قابل احترامی باشد اما هستهی درونی نیازمند انرژی بیشتر و پرداختی عمیقترست تا تلاش گروهی جوان و کارگردانی خلاق به نتیجهی درخورش دست یابد. و این امر بیشک با تجربیات بیشتر میسر خواهد بود.
نیلوفرثانی
گروه نقد هنرنت
منابع :
الفبای تئاتر / نازنین دادور/ نشر افراز
مقاله مجتبا هوشیار محبوب درباره ی یوکیو میشیما