لامپ!!! وسیله ای نورانی که از سقف آویزون میشه...حالا شده نمایشی که 2 تا شخصیتش آویزون شدن..از کجا معلوم نیس..
همیشه وقتی میرم سالن حافظ ..مطمئنم که قراره یه کاره هیجان انگیز ببینم...که ایده های جالبی داره و ذهن آدمو درگیر میکنه...
و تا چند روز داری بهش فکر میکنی...
بازیگرا خوب بودن ( نمیگم عالی) ولی اجراشون حس خوبی بهم میداد...
راوی کارو خیلی دوست داشتم..صداشون دلنشین بود ...و اگه نبودن فقدانشون کاملاً حس میشد...چهارشنبه ام که من رفتم..پدرشون اومده بودن که اجرا رو به مناسبت روز پدر به ایشون تقدیم کردن :)
همونطور که دوستان گفتن شاید تیم لامپ از نظر امکانات یه کم ضعیف بودن و میشد بهتر کار کنن ..ولی همه اینها تو ایران نیازمند هزینه بالاست که منجر به افزایش نرخ بلیت میشه...و متاسفانه هیچ ارگانی پشتیبانی نمیکنه.. ولی همینکه کارگردانی قبول میکنه ریسک کنه و ایده جالبشو با این امکانات کم روی صحنه ببره..باید بهش
... دیدن ادامه ››
تبریک گفت...
منم اون تیکه اسنک مرغ و قایقی که رو هوا معلق بودُ خیلی دوست داشتم...همش دعا میکردم همچین معلق وار اسنکِ بیاد سمت من بخورمش..
به نظر منم اگه فضا تاریک تر بود تا سیاهپوشا دیده نمیشدن به احساس تماشاچی بیشتر کمک میکرد..
راستی اگه یه روز دنیا تموم شه..و ... خدا تو رو جا بذاره.تو این دنیا.. و معلق بمونی تو هوا...چیکار میکنی؟!!! فکرشم منو داغون میکنه!!!
لامپُ دوست داشتم..هر چند گروه ما مثله خودم دوست داشتیم خاموش بشه.. و شد..ولی نورش هنوز تو ذهن من مونده... :)