اجراى آخر رو دیدم و بعد از٢٥ دقیقه آمدم بیرون!
اولا به خاطر متن. نا منسجم، تکه تکه و بدون یک خط سِیر قوام دهنده. در واقع متن-و انگار کل کار- صرفاً براى مرور بخش هایى از فیلمهاى ماندگار سینماى ایران نوشته/کار شده که اتفاقاً در همون ناموفقه. چون صرفِ مرور این لحظه ها به خودى خود و بدون یک قصه آن هم در مونولوگى یک ساعته تماشاگر رو نگه نمیداره مخصوصاً که همراه ناله هاى کلیشه شده ى "آرزومندانِ ناکام سینما" هم شده باشه. (نمونه ى نسبتاً خوب همین سوژه رو اتفاقا با همین ناکامى شخصیت، در مونولوگ هاى محمد رحمانیان میشه دید)
ولى چیزى که من رو براى ترک سالن مصمم کرد واقعا متن نبود. اجراى بازیگر بود!
که باز هم انگار این اجرا رو ترتیب داده بود تا "شیرین کارىِ اجراى تکه هایى از فیلم هاى سینماى ایران" رو روى صحنه داشته باشه و جداً تصور داشته در این کار تواناست!!! ولى توجه نکرده بود که کارى که تا این حد مبتنى بر دوپلیکیِت/نسخه بردارى ست، اولین مهارت لازم بازیگرى رو (که همون دوپلیکیت'ه) بشدت به چالش میکشه. ایشون در لحن و آهنگ و آکسان ها و نوانس هاى دیالوگ هایى که "نقل قول" میکرد از فیلمها، تقریباً به تمامى اشکال داشت! یعنى دیالوگى معروف رو با "ادا"یى از نوع اجراى اصلیش میشنیدى، به شکل لوسى از یک "عشق فیلمفارسى" که انگار براى بچه هاى محل داره فیلم رو تعریف میکنه (و واى از وقتى دیالوگ زن رو میخواست اجرا کنه مثلا با صداى دوبلورى، و واویلا از وقتى چادر روى سر کشید و عزیز رو روایت
... دیدن ادامه ››
کرد!)
وقتى "تنها بازیگر" کارى که تمامش با متنى لوث، فقط براى همین بخش ها شکل گرفته، از پس این کار بر نمیاد... بعد از ١٠ دقیقه تحمل ناپذیر میشه!