درباره نمایش «محفل بیعاری» به کارگردانی سیاوش بهادریراد
از یادرفته
احمدرضا حجارزاده
محفل بیعاری(دو و نیم ستاره)
نویسنده، طراح و کارگردان: سیاوش بهادریراد
بازیگران: الهه افشاری/ عرفان ابراهیمی/ الاهه بخشی/ مجتبی رجبی/ علیرضا ساوهدرودی/ مهرداد مصطفوی/ پرهام یداللهی
مکان: تئاترشهر، سالن سایه/ ساعت20
***
چرا باید این نمایش را دید؟
درباره تاریخ ایران کتابهای بسیار نوشته و فیلمها و نمایشهای فراوان ساختهاند؛ هر کس به نحوی و نگاهی
... دیدن ادامه ››
اما بیتردید هیچ دورهیی در تاریخ معاصر ایران، به اندازه دوران سلسله قاجار این همه ماجرا و مصیبت و کُشتار و بیآبرویی نداشته. نقطه قوت نمایش «محفل بیعاری» انتخاب شخصیتی جذاب از این مقطع تاریخی است. سیاوش بهادریراد از همه آنچه تا کنون درباره دوره قاجاریه گفتهاند، دست روی داستانی در سایه و حاشیه گذاشته که میتواند برای علاقهمندان به ناگفتههای تاریخ شیرین و تازه باشد. این نمایش، درباره «خواجهخسرو»، آخرین بازمانده سلسله زند است که بنا بود شاه مملکت بشود اما به دست قاجاریان افتاد و اخته شد و پنجاهوچهار سال در حرمسرای دربار قاجار ـ که دشمن سلسله اجدادیاش بود ـ دوران طاقتفرسا و نکبتباری گذراند. بهادریراد در اجرای این اثر، بیشتر بر فضاسازی و ترتیبدادن موقعیتهایی گروتسک از زندگی آن شاه مخلوع و بدسرنوشت تاکید داشته. بنابراین تماشاگر با نمایشی سرشار از قابهای دیدنی، بازیهای بینظیر و کارگردانی حرفهیی روبهروست.کارگردان «محفل بیعاری» به زبانی پخته و کامل در اجرای نمایش دست یافته.گرچه نمایشهای پیشین او نیز هر کدام به علتی، آثاری فراموشنشدنی و ارزشمند بودند اما اگر او در نمایشهایی مثل «شب و روزِ امروز» و «از این سالها ده هزار خنده طلب دارم، ده هزار روز خوش»، بیشتر به روایت داستان توجه داشته، در نمایشهای بعدی خود از جمله «یک صورتی که بنفش جایگزینش شد» و «آنسفالیت»، به آزمون و خطا در حیطه فرم و شیوههای اجرایی پرداخت که نتیجهاش در اثر درخشانی نظیر «محفل بیعاری» پیداست. با وجود این، مخاطب در مواجهه با نمایش، همانقدر از دیالوگها لذت میبرد که از شیوه اجرا. زبان در دیالوگنویسی، نه فقط بار اطلاعرسانی،که کارکرد دراماتیک و روشنگری دارد. ضمن اینکه تصویرسازیهای کلامی بهادریراد با بازیهای خوب بازیگران، قدرت تخیلگرایی ذهنی تماشاگر را به کار میاندازد تا او آنچه را میشنود، در فضای تقریباً خالی صحنه ببیند. برای نمونه به خاطر بیاورید دیالوگهای دهشتناک بازیگری را که از «فکاهی ترسناک زنی که بیچشم میدوید» یا «مردی که با یک چشم خود به چشم دیگرش در کف دستش نگاه میکرد» سخن میگوید، یا دیالوگهای صحنه «بازیِ زلزدن توی آینه»، ولی آنچه کار کارگردان و گروهش را ارزش و اعتباری دوچندان بخشیده، نظم و هماهنگی در لحن، بیان، بازیها و اجرای نقشهاست. بازیگران با طراحی لباس و گریم یکدست و یکشکل، بازیهای بیمانندی روی صحنه خلق میکنند که تماشاگر را در پایان اجرا، حیرتزده از سالن بیرون میفرستد. در یک کلام میتوان «محفل بیعاری» را کابوسی عاشقانه در مورد تاریخ دانست که تماشای آن نه تنها بیضرر نیست،که از قضا به قدر کفایت لذتبخش و تاثیرگذار است، و چه خوب که کارگردان درک کرده نمایشی با چنین فرم و فضاسازی، زمانی کوتاه ـ حدود چهلوپنج دقیقه ـ را میطلبد تا تماشاگر احساس خستگی نکند و از نمایش لذت ببرد.
چرا نباید این نمایش را دید؟
اگر بخواهیم برای «محفل بیعاری» ضعفی قائل باشیم، پراکندگی و نامنسجمبودن روایت اصلیترین اِشکال نمایش است. همه آنچه از نمایش دستگیرتان میشود، همان چند خط توضیحی است که پشتِ بروشور آمده. تماشاگر در حالیکه از قابها، بازیها و حتی دیالوگها لذت میبرد، با داستان مشخصی سر و کار ندارد تا از دلِ آن، قصه سرراست و قابلدرکی به چنگ آورد. در حقیقت این نمایش،گزیدهیی بههمریخته از قطعههای یک تاریخ فراموششده است. بنابراین اگر به نمایشهای داستانگو علاقهمندید،«محفل بیعاری» انتخاب خوبی برای شما نیست.