من این نمایش رو دیدم . به اعتقاد من یک اکسپرسیونیسم واقعی بود . یعنی ابراز عمیق درونی از طریق در هم شکستن ظاهر واقعیت در ذهن ، و بعد بیرونی کردن ذهن هنرمند به فرم هایی تازه و رازگونه . طراحی ساده و جسورانه صحنه ، لباس و نور در مقابل قدرت بدنی و نیروی سحر انگیز صدای بازیگر ، و از طرفی دیگر تلقیق ساز سنتی و اجرای مدرن موسیقی که روح هیجان را در بیننده شکوفا می کنه ، حقیقت اکسپرسیو را در این کار نمایان می کنه . پیشنهاد من به اهالی هنر و به خصوص فضای مدرن ، دیدن این کاره جالب و متفاوته.
نمیدونم آیا این وظیفه نمایشه که کاملا محتوا و درونمایه رو واسه تماشاچی باز کنه یا تماشاچی باید بتونه ورای ظاهر نمایش رو هم ببینه و درک کنه؟ ولی اینو می دونم که این نمایش نتونست زیاد تماشاچی رو به عمق اثر رهنمون کنه و اگر هم تماشاچی به اثر ص.هدایت واقف بود لذتی از نمایش نمی برد.
گذشته از این کل من با جزئیات هم کمی راحت نبودم. طراحی صحنه رو نپسندیدم. بخش عمده اش بر عهده پرده نقاشی نصب شده در پشت صحنه بود که به نظرم یه جور از سر باز کردن قضیه یا ساده ترین و اولین ایده ای بوده که به ذهن طراح صحنه رسیده .
طراحی لباس هم - جز در مورد یه نقش که پودل بودن سگ رو القا می کرد - به نظرم جالب نبود . راستی چرا کلاغ سفید پوش بود ؟
ولی با تمام این انتقادها نمی تونم عشق و شور اجرا در بازیگرا یا تلاش و زحمتشون رو نادیده بگیرم .