تماشای فیلم کوتاه، لذتی خاص و هیجانی تکرار نشدنی در پی دارد، تجربه ای نظیر خواندن یک رباعی خیام.
تماشای «ملاقات محرمانه خانم و آقا» همین حس لذت بخش را به من داد. فیلم نامه ی قوی، بازی خوب بازیگران، استفاده عالی از صحنه و چیدمان وسایل، دکوپاژ فکر شده، شخصیت پردازی عالی هر چهار بازیگر اصلی و حتی بازیگر فرعی پنجم (خانم مشاور املاک)، گذشتن از خط قرمزهای فرهنگی با ملایمت، هوشمندانه و هنرمندانه و ... و بالاتر از همه اینها، سوژه ثابت سینما و مورد علاقه ی من: «عشق»!
«پرگار» فیلم دومی بود که از این مجموعه به دلم نشست: روایت زندگی خطی یا دایره وار پیرمردی تنها که به زیبایی و بی گفتگو تصویر شده است. نبود کلام در قاب بندی های زیبا گم می شود و حس تنهایی آمیخته با ترس از جامعه در کهنسالی، به تمامی بر آدم می نشیند.
صادقانه، از دید من، فیلم های «پانصد مثقال طلا» و «باران های گاه به گاه» نمره ی متوسط می گیرند و فیلم «پرده توری»، کمی پایین تر از متوسط؛ آن هم بیشتر، به خاطر فیلم نامه که شعارگونه و متظاهر به روشنفکری سطحی از کار درآمده است. به اعتراض، به نویسنده فیلمنامه -که مطمئنم نقد مرا نمی خواند- می گویم: سیگار کشیدن های پیاپی، پر کردن جاسیگاری و نشستن پشت لپ تاپ به قصد نوشتن، درست در شب جدایی از همسر، به هیچ وجه نشان روشنفکری و هنرمندی نیست! شاید، هنر واقعی آن بود که نویسنده روی تنش و گفتگوی زوج در شب جدایی تمرکز می کرد تا از افتادن به دام کلیشه های تکراری نخ نما نجات پیدا می کرد؛ نظیر خنده ی بی موقع مرد از یادآوری چهره ی مبهوت قاضی که زوج روشنفکر، بی قیل و قال، درخواست طلاق داده اند!