در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش این‌جا پنجره‌ای باز مانده است
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:01:51
امکان خرید پایان یافته
۰۲ خرداد تا ۰۸ تیر ۱۴۰۲
۲۱:۱۵  |  ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه
بها: ۱۵۰,۰۰۰ تومان
+ ۹% مالیات ارزش‌افزوده
قصه زنی هنرمند به نام هنگامه است که در قالب یک نمایشگاه تجسمی و با الهام از منطق الطیر عطار داستان پر فراز و نشیب خود را روایت می‌کند.

- سه‌گانه‌ای معاصر با الهام از منطق الطیر عطار نیشابوری

بعد از این • تالار مولوی • ۱۳۹۶ . محصول مشترک ایران و فرانسه 
• اینجا پنجره‌ای باز مانده است • ۱۴۰۲ .تماشاخانه ایرانشهر - سالن استاد سمندریان
اجرا شده در فرانسه- ۲۰۱۸ • پرنده‌ها (به زودی) • محصول مشترک ایران- فرانسه و ایتالیا

دسته‌بندی
صحنه‌ای

اخبار

›› بازی زنانه است اما یک زن هم ندارد‎

›› مفهوم «زنانگی» در مقاله‌-اجرایی با رنگ و بوی عارفانه‎

›› سعید چنگیزیان چطور «هنگامه» شد

›› تمام می شود اما از زخم ها همیشه خون می‌چکد.

›› یادداشت نیلوفر ثانی درباره نمایش "اینجا پنجره‌ای باز مانده است"

ویدیوها

مکان

خیابان طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی، جنب خانه هنرمندان، تماشاخانه ایران‌شهر
تلفن:  ۸۸۸۱۴۱۱۵_۸۸۸۱۴۱۱۶

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خب اگر ۸ ماه بگذرد از دیدن تیاتری دیگر نمی شود برایش نوشت ؟

صندلیِ یکِ تیاتر ، تیر ماه ۱۴۰۲ ، کافئین زیاد در خون

راستش دلم برای آن شب و برای هنگامه خیلی تنگ شده و پنجره اش هنوز در قلبم باز مانده اما تیاتر اصلی برای من در پشت صحنه اجرا شد ..‌

درست است خیلی چیز ها از آن رویای نیمه شب تابستان از خاطرم رفته اما به گمانم چیز هایی هیچ وقت از یادم نمی رود مثل سوالی که سعید چنگیزیان آخر تیاتر از من پرسید و من هیچ جوابی برایش نداشتم پس فقط لبخند زدم لبخندی که پر از ذوق بود و به خنده ... دیدن ادامه ›› او ختم شد .
دایره ها را که روی زمین کشید ،تیاتر که تمام شد، کاغذهایی دست ما ردیف اولی ها داد و گفت همان‌قدر که به آن چیزی که میخواهید نزدیک می شوید مثل پروانه ای که عاشق شمع است می سوزد ولی همچنان دورش میچرخد ، به همان اندازه کاغذتان را نزدیک شمع بگذارید . و منم که سوخته و عاشق سوختن ... صبر کردم همه بگذارند تا کاغذم را بسوزانم . دور شمع چرخیدم و کنار هنگامه ایستادم .
سعید چنگیزیان به من نگاه کرد و گفت : میخوایی بسوزی؟... جوابی نداشتم . دلم میخواست شعری از عطار را بلند طوری که همه ی تماشاچیان بشنوند بخوانم : اندر ره عشق سرنگون باید رفت/ افتاده ز پا میان خون باید رفت /تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت ، اما کلمه ای وجود نداشت هیچ کلمه ای و من کاغذم را همان جا مقابل پایم ، اول راه گذاشتم و رفتم .
پروانه ام نسوخت و از پنجره ای که باز مانده بود فرار کرد .
عالی تر از عالی چی میتونه باشه؟!
نظر من همونه
این کار یک سعید چنگیزیان بسیار خوب داشت در نقش هنگامه. اما نکاتی وجود داشت که مرا از کار منفک میکرد. متوجه منطق مطرح شده پنجره ها نشدم، البته که شاید چون رشته تحصیلی و کاری من معماری است ناخودآگاه متوجه منطق اشتباهی میشدم که تماشاگران دیگر را اینقدر مثل من درگیر نمیکرد. متوجه ارتباط هفت شهر عشق عطار و سیر و سلوک عرفانی و داستان هم نشدم. یعنی داستان به نظرم داشت کار خودش را به درستی انجام میداد این ربط دادن بین این موضوعات مختلف هیچ ارزش افزوده ای برای کار نداشت، البته باز از نظر من. ولی جدا از این موارد داستان را دوست داشتم و قابهای ساخته شده را و صد البته شخصیت هنگامه را که توانست کاملا مرا با زنانگی ام روبرو کند و در لیست کارهایی قرار گرفت که همیشه جایی در ذهنم باقی خواهد ماند