عرض سلام و ادب. من هم اجرا رو در شب اول دیدم و ازونجایی که به گروه ارادت پیدا کردم و صحبت های کارگردان رو برای تمایلشون به نظرات تماشاگر ها شنیدم،
... دیدن ادامه ››
دوست داشتم برداشتم رو در اختیار قرار بدم. در مجموع کار رو خیلی دوست نداشتم. شاید این حس، بی ربط با محبوبیت بی نظیر خود ونگوگ و تعصب هواداراش روی ایده آل جلوه دادنش نباشه. معنا و محتواها به نظرم نه اونقدر فلسفی بود و نه اینکه می شد گفت در حال دیدن یک تئاتر داستانی هستی. یعنی یک اثر بینابینی متوسط بود که شاید کمتر بتونه مخاطب رو جذب و اون رو مایل به دنبال کردن بکنه. طراحی لباس های آقایون ، متناسب با زمان و در کل خوب بودن، اما طراحی و حتی نوع پارچه ی لباس خانم ها به خصوص کریستین بیشتر شبیه یک فرم و خیلی مدرسه طوری بود که به نظرم یک لباس ساده ی آماده می تونست براش جایگزین بهتری باشه. بعضی جاها وقتی موسیقی یک صحنه مدام تکرار می شد، اذیت کننده بود. با توجه به اجرای شب اول، طبیعی بود که کمی برو بیا ها و پچ پچ های پشت صحنه قبل از شروع تئاتر زیاد باشه، حتی دو سه دقیقه مونده به شروع برنامه بود که برای سوپ جناب ونگوگ داشتن بدو بدو می کردن آب جوش گیر بیارن :)) یا مثلا با توجه به کوچیک بودن فضا، صدای شات های عکاس مانع تمرکز بود و کامل تو سالن می پیچید، که خب هیچ ایرادی به تیم اجرا نیست، چرا که اون ها با همین فضای کوچیک تونسته بودن یک سن خوب طراحی کنن و اون ایده ی تخت متحرک به نظرم عالی شده بود، چون یه جورایی بیان کننده ی افکار پریشان ونگوگ هم بود.بازی های ونگوگ و اون دختر کوچولو خیلی دلنشین بود و همه ی دیالوگ های روان و بی تپق گروه، نشان از تسلط و تمرین زیاد این تیم بود. در کل آینده ی خیلی خوب و پیشرفت روزافزونی رو برای این گروه آرزو می کنم.